eitaa logo
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
2.7هزار دنبال‌کننده
18.7هزار عکس
8.8هزار ویدیو
238 فایل
انس با شهداء برای همنشینی با امام زمان«ع» ومرافقةالشهداء من خلصائک اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ تَحْتَ رایَةِ وَلِیِّکَ الْمَهْدِیّ(عجل الله) السلام علیک یا من بزیارته ثواب زیارت سیدالشهداء یرتجی
مشاهده در ایتا
دانلود
محمّد حسین روز تولّدش مصادف با سوم محرم بود، قصد داشتیم که نام این نوزاد را مسعود بگذاریم؛ زیرا نام برادر بزرگ‌ تر او نیز داوود بود، امّا پدرش گفت که این نوزاد نامش را با خودش آورده است، چون در محرم به دنیا آمده، نامش را حسین گذاشتیم. محمّد حسین، بچّه ی خیلی خوبی بود، درس خوان بود و برادر بزرگ‌ ترش همیشه می‌ گفت که با توجّه به هوش و استعداد زیادی که دارد باید تخصّص و شغل بسیار خوبی داشته باشد و ورد زبانش این بود که محمّد حسین باید خلبان شود. پسر پرشر و شوری بود، دو دفعه با دست بردن در شناسنامه‌ اش خواسته بود که برای حضور در خطّ مقدم به خرّمشهر برود تا با دیگر هم‌رزمان مانع از سقوط این شهر شوند. او زیاد قرآن می‌ خواند و به مسجد می‌ رفت و همیشه در هیأت‌ های عزاداری شرکت می‌ کرد. او اخلاق خیلی خاصّی داشت، تعصّب خاصی روی خواهران و برادرانش داشت، مخصوصاً روی خواهرانش که حتماً تأکید داشت آن‌ ها با حجاب، در مجامع عمومی حاضر شوند، آن زمان در قم، زندگی می‌ کردیم و با وجود سنّ کم، خستگی‌ ناپذیر بود و در اغلب فعّالیت‌ های مذهبی محلّه‌ مان شرکت می‌ کرد و این فعّالیت‌ ها را پس از عزیمت به کرج نیز با همان جدّیت و پشتکار ادامه داد تا این که واقعه ی شهادت او پیش آمد.
زمانی خود را به حوادث و اتّفاقات کردستان رساند که دوازده ساله بود، ولی به دلیل کمی سن، برادران کمیته او را باز می‌ گردانند و در صدد برمی آیند که در حضور مادرش از او تعهّد بگیرند که دیگر از شهرستان کرج خارج نشود، ولی او رضایت نمی دهد. محمّد حسین خطاب به برادران کمیته می گوید:خودتان را زحمت ندهید، آماده ی رفتن به هر جایی هستم که امام بگوید.
شهید محمد حسین فهمیده بسیار خوش برخورد و خنده رو بود، خیلی زود با افراد صمیمی می شد و ارتباط خوبی بامردم داشت . شهید محمد حسین فهمیده خیلی اهل ادب واحترام بود،چنان چه با برادرخود ،علاوه برروابط برادری متعارف ،با احترام برخورد می‌کرد . شهید محمد حسین فهمیده خیلی رک و صریح بود اگر نمی‌خواست کاری را انجام دهد صریحا می گفت : انجام نمی دهم . از خصوصیت بارز شهید محمد حسین فهمیده این بود که تظاهر و خودنمایی نمی کرد و به طور کلی بی غل و غش بود و آنچه بود خودش بود و در یک جمله یک رنگ و صادق بود . قولی را که می داد عمل می کرد و نسبت به وفای به عهد حساس بود و هرگز تخلف نمی کرد . شهید محمد حسین فهمیده هنگامی که از چیزی ناراحت می شد در خود فرو می رفت و سرو صدا نمی کرد . وی بسیار رازدار و تودار بود بسیاری از اسرارش نمی گفت و اساسا همه حرف هایش را برای همه نمی زد . شهید فهمیده به درس خواندن و مطالعه توجه وافری داشت و از بچگی علاقه شدیدی به مدرسه رفتن داشت . هنگامی که درس داشت حاضر نمی شد به کار دیگری بپردازد . غیر از کتب درسی کتب دیگر را نیز مطالعه می کرد و گاهی به بعضی از دوستانش کتاب هدیه می داد . شهید فهمیده با آن که به سن تکلیف نرسیده بود نماز می خواند و به مسجد رفت . هم‌چنین قرآن تلاوت می کرد و اذان نیز می گفت و همیشه خواهرانش را به نماز خواندن دعوت می کرد . او در غیبت و حضور برای پدر و مادر خود احترام خاصی قایل بود . در خانه اگر از پدرش انتقادی می شد از پدرش دفاع می کرد و هرگز در مقابل پدرش بی احترامی نمی کرد . به مادرش به خصوص بیشتر احترام می گذاشت حتی گاهی خواهرانش را وادار می کرد که کارهای خانه را انجام دهند تا مادرش مجبور نباشد به زحمت بیفتد .
بارزترین تفکّر شهید محمّد حسین فهمیده بارزترین تفکّر محمّد حسین فهمیده، حفظ حجاب بود به ما که خواهرهای او بودیم با اینکه در دوران کودکی به سر می بردیم می گفت:باید در مقابل نامحرم چادر سر کنید. حجاب را برای زن چادر می دانست . من کلاس اول دبستان را در شهر قم گذراندم که رژیم طاغوت حاکم بود و اوّلین روزی که به مدرسه می رفتم، روسری سرم گذاشتند و من را راهی مدرسه کردند. مدیر مدرسه روسری من را برداشت و به سطل آشغال انداخت. من بدون روسری به منزل برگشتم و روز بعد باز هم روسری سر من گذاشتند و من را راهی مدرسه کردند. مدیر، این بار با عصبانیّت، روسریم را برداشت. روز سوم که به مدرسه می آمدم ، محمّد حسین، با من به مدرسه آمد و همین که مدیر خواست روسری من را بر دارد، جلو آمد و گفت:به روسری خواهر من دست نزن. مدیر با دیدن چهره ی جدّی محمّد حسین من را به کلاس فرستاد و بعد از آن با حجاب در مدرسه ظاهر می شدم.
روز هشتم آبان ۱۳۵۹ او به اتّفاق دوست شهیدش محمّد رضا شمس، در یک سنگر قرار داشتند. همان زمان عراقی ها به خرّمشهر حمله کرده و آن ها را محاصره می‌ کنند. محمّد رضا شمس، زخمی می‌ شود و محمّد حسین با سختی و زحمت زیاد، او را به پشت خط، می رساند و به سنگر خود بر می‌ گردد و می بیند که تانک‌ های عراقی به طرف رزمندگان اسلام هجوم آورده و در صدد محاصره و قتل عام آن ها هستند. محمّد حسین، در حالی که تعدادی نارنجک به کمرخود بسته و در دستش گرفته بود، به طرف تانک ها حرکت می کند. تیری به پای او می‌ خورد و از ناحیه ی پا مجروح می‌ شود، امّا زخم گلوله، نمی تواند از اراده ی محکم و عزم پولادین او جلوگیری نماید. بدون هیچ دغدغه و تردیدی تصمیم خود را عملی می‌ کند و از لا به لای امواج تیر که از هر سو به طرف او می آمد، خود را به تانک پیشرو می رساند و آن را منفجر می‌ کند و خود نیز تکّه تکّه می شود. افراد دشمن گمان می کنند که حمله ای از سوی نیروهای ایرانی صورت گرفته است، همگی روحیه ی خود را می بازند و با سرعت تانک‌ ها را، رها کرده و فرار می‌ کنند. در نتیجه، حلقه ی محاصره شکسته می شود و نیروهای کمکی هم می‌ رسند و آن قسمت را از وجود متجاوزان پاک سازی می کنند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شبکه افق الان تشییع شهید علیوردی