حجت الاسلام ترکان از ابتدای مجروح شدن، حال و هوایی شگفت انگیز داشت، خون زیادی از بدنش رفته و تخت خوابش پوشیده از لخته های خون شده بود. ترکان، از لحظات اولیه ی صبح، از حالت عادی خارج شد. او که گویا سخن ما را نمی شنید و در عالمی دیگر به سر می برد، یک لحظه آرام نداشت و در حالت اغماء، بی اختیار سخنانی را بر زبان می آورد. هذیان گفتن، برای افراد مریض و مجروح طبیعی است، اما آنچه تعجب همه ی بچه ها را برانگیخته بود، این بود که سخنان ترکان، هیچ شباهتی به هذیان نداشت.
حرف های او در آن شرایط بحرانی، حاکی از میزان انس او با قرآن و اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام در دوران کوتاه زندگیش بود. او در حالی که چشمانس بسته بود و پاسخ ما را نمی داد، مدام حرف می زد و به طور پراکنده، از هرجا می گفت. گاه در بین سخن، با ناله هایی دلخراش، تقاضای آب می کرد و لحظاتی بعد دوباره به وعظ و خطابه ی خود ادامه می داد. او در این لحظات سخت نیز از رسالتی که بر عهده ی یک روحانی است، دست نکشید. گاهی احکام می گفت و بر فضیلت نماز جماعت و آداب و احکام نماز تأکید می نمود و گاهی نیز با تلاوت آیاتی از قرآن کریم، در حالی که با تندی نفس نفس می زدترجمه و توضیح آن را بیان می کرد.
لابه لای سخن، به احادیثی از معصومین علیهم السلام استناد می کرد و حتی گاهی از منبعی که حدیث را از آن نقل کرده بود، -غالباً بحارالانوار علامه مجلسی- نام می برد. یک بار که برادر برهانی به سنگر ما آمد و از حال مجروحین جویا شد، یکی از برادران به او گفت:
«شما نگران ما نباشید، ما در اینجا بیکار نیستیم و از کلاس درس و سخنرانی حجت الاسلام ترکان فیض می بریم.
عطش حجت الاسلام ترکان، به شدت افزایش یافته بود و گه گاه با صدای نحیفی همراه با نفس های تند، آب آب می کرد. بار اولی که برای آب دادن به او، بالای سرش رفتم، هرچه کردم دهانش را باز نمی کرد. برادر محمدرضا تورجی زاده به کمکم آمد و با دست، دهان او را گشود و من آب را در دهان ترکان ریختم. با اشتهای خاصی آن را فرو داد، اما هنوز قدمی از او دور نشده بودم که ناله ی آب آب او بلند شد.
بدن ترکان به شدت به رعشه افتاده بود و صدای نفس های تند او به راحتی شنیده می شد. نوع صحبت های ترکان نیز فرق کرده بود. او دیگر از احکام و قرآن نمی گفت، بلکه گویی با کسی حرف می زد و به سوالات او پاسخ می داد. بلی و خیر او آن گونه بود که گویی کسی از او چیزی می پرسد. بار سومی که برای آب دادن،بالای سر ترکان رفتم، وقتی آب را در دهانش ریختم، با وجودی که چشمانس بسته بود، با لحنی تند گفت:«بی انصاف،این قدر آب به من می دهی؟ امام حسن مجتبی علیه السلام بالای سر من ایستاده و قدحی از آب در دست دارد و می خوهد به من آب بدهد، آن وقت تو این قدر به من آب می دهی؟»
مجروحین که این سخن او را شنیدند، بی اختیار گریه کردند و این جمله دهان به دهان بین مجروحین گشت و غوغایی در سنگر برپا شد.
بارها سجایای امام حسن مجتبی علیه السلام و مظلومیت ایشان را از زبان ترکان شنیده بودم. او در پایان اکثر سخنرانی هایش، روضه ی امام حسن علیه السلام را می خواند و به شدت می گریست و سپس آن را به روضه ی حضرت ابا عبدالله علیه اسلام گره می زد. بارها از او شنیده بودم که مظلومیت امام حسن مجتبی علیه السلام، کمتر از مظلومیت امام حسین علیه السلام و یارانش نیست. اکنون آن ارادت ها و شیفتگی ها، برای من و سایر مجروحین که حرف های ترکان را در این واپسین لحظات زندگی می شنیدیم، تداعی می شد و همه ی ما مطمئن بودیم که در این لحظه، حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام، از ترکان عزیز پرستاری می کنند.
او همچنان صحبت می کرد و همه ی مجروحین، با دقت سعی می کردند که به سخنان او گوش دهند. لحظاتی بعد دوباره لحن سخن ترکان تغییر کرد و مثل وقتی که کسی از او سوالی کرده باشد، گفت:«خیر، نخوانده ام.» و آن گاه گفت:
«چشم، الآن می خوانم.» و بعد شروع به خواندن نماز کرد و در همان حال خوابیده، به سختی اذکار نماز را قرائت می کرد. گاهی بین نماز خاموش می ماند و به نظر می آمد که حال او رو به وخامت گذاشته، اما لحظاتی بعد پس از تکان دادن سر خود، دوباره به قرائت نماز می پرداخت. مجروحین می گفتند که کسی کلمات نماز را به او تلقین می کند. ترکان در حالی که هیچ اراده ای از خود نداشت، به طور دقیق و بدون غلط، دو نماز دورکعتی شکسته به جاآورد.
حوالی ساعت چهار بعدازظهر بود که ترکان گفت:
«چشم،الآن.» و سپس شهادتین را بر زبان آورد:
«أشهد ان لااله الاالله و أشهد أن محمد رسول الله و أشهد أن علیا ولی الله.» و آنگاه ذکر لااله الاالله را به طور مکرر،اما شکسته شکسته، برزبان آورد و در این هنگام دست راستش را بر سر گذارد و خاموش شد.
تصور کردم که دوباره به حالت اغمای کامل فرو رفته است. به برادر (شهید )تورجی زاده گفتم:
«گمان می کنم که بی هوش شد». او نبض ترکان را گرفت و لحظاتی بعد آهسته به طوری که دیگران نفهمند، به من گفت:
«نه، شهید شد.»
آری این چنین بود که برادر حجت الاسلام احمد ترکان، با یک دنیا معرفت و خلوص، سبکبال و پاک پرکشید و به لقای معشوق نایل شد و یاد و خاطره اش برای همیشه ی تاریخ، سرمشق رهروان دین پاک احمدی صل الله علیه و آله و سلم گردید.
منبع : کتاب تپه برهانی نوشته : دکتر حمید رضا طالقانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نظر آیة الله قزوینی در مورد #استغفار_هفتاد_بند امیرالمومنین علیهالسلام
فووووق العاده مفاهیم زیبایی داره👌🏻
✨🌱✨🌱✨🌱✨🌱✨🌱✨
#بند21
✨📝بند 21استغفار امیرالمؤمنین (علیهالسلام)
(از استغفار 70 بندی امیرالمؤمنین "علیه السلام")
✨الَلَّهُمَّ وَ اَستَغفِرُکَ لِکُلِّ ذَنبٍ عَمِلتُهُ مِن نَفسِی اَو نَسِیتُهُ اَو ذَکَرتُهُ اَو تَعَمَّدتُهُ اَو اَخطَاتُ فِیما لا اَشُکُّ اَنَّکَ سائِلِی عَنهُ وَ اِنَّ نَفسِی مُرتَهَنَه بِهِ لَدَیکَ وَ اِن کُنتُ قَد نَسِیتُهُ وَ غَفَلتُ عَنهُ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِي يَا خَيْرَ اَلغَافِرِینَ
بارخدایا! از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که خود از آن خبر دارم یا فراموش کردهام یا به یاد میآورم یا به عمد آن را انجام دادم یا از روی خطا آوردهام. مواردی که بیشک از من سئوال خواهی کرد و نفسم پیش تو در گرو آن است. هر چند آن را فراموش کرده و از آن غافل شده باشم. پس بر محمد و آل محمد درود و رحمت فرست و اینگونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان
✨🌱✨🌱✨🌱✨🌱✨🌱
🪴🌼🪴🌼🪴🌼🪴🌼🪴
#بند22
🌼📝بند 22استغفار امیرالمؤمنین (علیهالسلام)
(از استغفار 70 بندی امیرالمؤمنین "علیه السلام")
🪴اَللَّهُمَّ وَ اَستَغفِرُکَ لِکُلِّ ذَنبٍ وَاجَهتُکَ بِهِ وَ قَد اَیقَنتُ اَنَّکَ تَرانِی عَلَیهِ وَ اُغفِلتُ اَن اَتُوبَ اِلَیکَ مِنهُ وَ اُنسِیتُ اَن اَستَغفِرَکَ لَهُ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِي يَا خَيْرَ الْغَافِرِينَ
بارخدایا! از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که با آن با تو روبرو شدم و یقین داشتم تو مرا در آن حال میبینی و غافل شدم که از آن توبه کنم و فراموش کردم که از آن استغفار کنم. پس بر محمد و آل محمد درود و رحمت فرست و اینگونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان
🪴🌼🪴🌼🪴🌼🪴🌼🪴