سه روز قبل از شهادت مهدي از عراق به من زنگ زد و گفت كه شما ناراحت من هستيد و ميخواهيد من برگردم؟! من هم گفتم هر چه كه تكليف است همان را انجام بده.
اگر حضور تو آنجا نياز است بايد بماني! مهدي گفت مادرجان خيلي نياز است كه بمانم. گفتم پس حق برگشت نداري. تا زماني كه خدا ميخواهد آنجا بمان. من راضيام و حلالت ميكنم.
هميشه به مهدي ميگفتم كه: «روله انشاءالله بزني بكشي بعد در خون خودت غرق شوي و به شهادت برسي.» مهدي دهانش را ميگذاشت كف پاي من و كف پاي من را ميبوسيد. محبت مهدي به من محبتي بود كه انگار شما به يك بچه يتيم كنيد، خيلي نوازشم ميكرد و دوستم داشت. شب شهادت مهدي خيلي بيقرار بودم. خيلي ناراحت بودم. خودم به خودم دلداري ميدادم. خواب ديدم و صبح كه بيدار شدم تماسهايي با خانه گرفته شد كه من را نگران كرد.
من از لحن حرف زدن دوستانش فهميدم كه مهدي شهيد شده. اصلاً احتمال مجروحيت هم ندادم چون ميدانستم مهدي را كسي نميتواند مجروح كند. آنها كوچكتر از اين بودند كه شير سامرا را زخمي كرده يا اسير كنند.
از دوستانش پرسيدم مهدي شهيد شده؟ گريه كردند و من همانجا سجده شكر كردم.
خدا را شكر كردم كه پسرم به آرزويش رسيد. مهدي براي من عزيز بود. من خيلي به مهدي احتياج داشتم اما در راه رضاي خدا شهيد شد و من راضيام به رضاي خدا. خدا را شكر روسفيد شدم نزد امام حسين(ع). مهدي در خونش غلطيد و اين دعايي بود كه من هميشه برايش داشتم.
یکی از دوستان و هم رزمان شهید می گوید:
مهدي در دستگيري قاچاقچيان سلاح در سطح شهر مطرح بود. موفقيتهاي عظيمي به دست آورد. وقتي وارد عمل ميشد چيزي جز رسيدن به رضاي خدا او را راضي نميكرد. در درگيري با قاچاقچيان، به افتخار جانبازي هم رسيد.
عاشقانه و دلسوزانه كار ميكرد. وقتي وارد كار ميشد تمام توانش را ميگذاشت كه كار به سرانجام برسد. رسيدگي به پدرش را يك تكليف ميدانست. مهدي مدير، مدبر، راستگو و خالص بود.
در دوران عزاداري براي اباعبدالله و ايام محرم، منزلشان را به ماتمكده حضرت زينب(س) تبديل كرده بود. براي خانم مراسم ميگرفت. تمام توانش را ميگذاشت و مداح و سخنران دعوت ميكرد. ميگفت ما در اين مجالس اگر خرج كرديم و مايه گذاشتيم ميتوانيم شهيد آوينيها و شهيدهاي ديگر از اين مجالس خارج كنيم و قطعاً مورد رضايت خدا است.
مهدي دو ماه قبل از شهادت عكس شهيد خسرو برادرم را ديد و گفت، شهيد با من صحبت ميكند. گفتم حالا همه چيز را گردن داداش من نينداز. گفت والله قسم آقاخسرو من را صدا ميكند و ميگويد بيا مهدي. شب قبل از شهادتش هم با من تماس گرفت. نگران مادرش بود گفت كه مادر چطوره؟ گفتم در كوچه خودمان خانه گرفتند. همين را كه شنيد، خيلي خوشحال شد، گفت: ديگر خيالم راحت شد. گفت امشب عمليات داريم. برادرت شهيد خسرو من را دعوت كرد. در نهايت شهيد خسرو كار خودش را كرد. اينطور نبود كه مهدي يك شب به اين مقام و جايگاه برسد. او از دوران كودكي بسترسازي كرد، از چند سال پيش. شهادت را همينطوري به انسان نميدهند.
همين مجاهدتهايش هم باعث شد كه خداوند نوري از خودش در وجود مهدي بتاباند و او به اين مقام برسد. شهيد از همه لذتهاي دنيايي، مال، زن، فرزند، پست و مقام همه گذشت. تنها چيزي كه ميديد نور مطلق بود كه هرولهكنان به سمت نور رفت و به شهادت رسيد.
فتنه 88 افرادي ميخواست تكليفشناس.
مهدي به خودش تكليف كرد و وارد عرصه شد. چون هم دين را و هم انقلاب در خطر ميديد. او متوجه شد كار انقلاب دارد به جايي ميرسد كه تمام وجودش را براي آن گذاشت. مهدي ولايتپذيري را از خود سيدالشهدا(ع) داشت.
مهدي جريانشناس بود.
كسي كه جريانشناس باشد، بصيرت هم پيدا ميكند. مهدي در ديداري كه با رهبري داشت به ايشان گفت:
👈 بابي انت و امي آقا... گفت و در عمل هم اين را ثابت كرد.
مهدي خدمات ارزندهاي را براي نظام در برخورد و مبارزه با اشرار و ضدانقلاب در سيستان و بلوچستان انجام داد. در ادامه هم در فتنه 88 يكي از بازوهاي قدرتمند و پراستقامت نظام بود.
جنگ تروريستهاي داعش و فتنه آنها عليه كشور عراق كه آغاز شد، خيلي با هم صحبت كرديم. ميدانستيم كه امروز جهاد و تكليف در آن جبهه است. مهدي هر كاري ميكرد براي رضاي خدا بود. يك بار هم به ايشان گفتم: مهديجان! اين كاري كه ميخواهيم انجام بدهيم، شايد نتيجهاش چيزي نباشد كه مد نظر ماست. ايشان گفت: حميد تو كارت را انجام بده و رضاي خدا را در نظر بگير. اگر انجام شد كه الحمدلله، اما اگر انجام نشد صلاح خدا است و ما مأمور به انجام تكليف هستيم نه نتيجه. مهدي خالصانه كار كرد و خداوند هم خالصانه اجر او را داد.
مهدي ذوب در ولايت بود. بصيرت و ولايتپذيري ايشان از خانواده مجاهد و انقلابياش نشئت ميگرفت كه در آن رشد پيدا كرده بود. پدر مهدي از مبارزين انقلابي بود كه به همراه عمو و دوستان مبارزش رئيس ساواك كرمانشاه را به درك واصل نمودند. مهدي خصوصيات بارزي داشت. ميتوان از جمله اين خصوصيات به نماز اول وقت، دائمالوضو بودن، مجاهدت و انجام تكليف خالصانه ايشان اشاره كرد. او همواره بچهها را به نماز اول وقت توصيه ميكرد.
ماجراي لبناني قلمداد كردن شهيد يكي از معروفترين مقاطع زندگي ايشان است.
مهدي در فتنه 88 همه آنچه كه در توان و وظيفهاش بود انجام داد. خوب به ياد دارم كه سايتها و رسانههاي آن طرف، مهدي را لبناني معرفي كرده و گفته بودند كه نظام به تنگنا رسيده و 👈رهبري ايران براي دفاع از ولايت از لبنان نيرو وارد كرده است. مهدي شباهت زيادي به شهيد منيف اشمر داشت. او را به نام «حسين منيف اشمر» معرفي كرده بودند. كوردلان نميدانستند كه انقلاب و نظام ما نياز به حمايت بيروني ندارد، آنقدر جوانان و مردم ولايتپذير پاي كار انقلاب و نظام هستند كه بخواهند از ولايت دفاع كنند. مهدي در فتنه 88 بارها براي مظلوميت آقا گريه ميكرد.
چرا به مهدي لقب شير سامرا داده بودند؟!
شجاعت و دليريهاي مثالزدني مهدي، دليلي شد تا او را با نام «شير سامرا» بشناسند. در عملياتهايي كه در سامرا و نواحي آن انجام ميشد، هرجا بچهها تحت فشار قرار ميگرفتند و به تنگنا ميرسيدند، از مهدي ميخواستند تا با نيروهايش به كمك آنها برود و غائله را ختم كند. مهدي خطشكن بود، هميشه در وسط ميدان معركه بود. ميگفت: ما بايد اولين نفر در جلو و خطمقدم نبرد باشيم تا هر زمان به بچهها گفتيم بيايند ما را ببينند و بدانند كه ما نيز در معركه نبرد حاضريم. حضورش هم همواره با شجاعت و دلاوري همراه بود.
از نحوه شهادت مهدي خبر داريد؟
بله، مهدي آنطور كه دوست داشت به شهادت رسيد. دعاي مادرش در حق او مستجاب شد و مهدي در خون خود غلطيد. چون مولايش اباعبداللهالحسين(ع) مظلومانه به شهادت رسيد. بعد شهادت براي تشييع پيكر، مهدي را به كربلا و حرم اباعبداللهالحسين بردند. به من گفته بود من دوست دارم شهيد بشوم، من را ببرند كربلا، تشييع جنازهام آنجا باشد.
الحمدلله به آن هم رسيد، اميد كه دست ما را هم بگيرد. ما در تاريخ 19 ديماه در منطقهاي به نام «اوينات» 40 كيلومتر بعد از شهر سامرا به سمت تكريت جهت شناسايي رفتيم. فرداي آن روز ساعت 3 بعد از ظهر، به سمت داخل سامرا در حركت بوديم، در يك كيلومتري دشمن، به ما تيراندازي شد و ما در كمين افتاديم. من در كنار مهدي بودم و به همراه 5 نفر داخل يك كانال بوديم. سه چهار مرتبه بلند شديم با هم تيراندازي كرديم كه بتوانيم از سمت ديگر برويم كه يك لحظه ديدم آقامهدي تير خورد و به زمين افتاد. گفتم مهدي چي شد؟ گفت تير خوردم.
شجاعت مهدي را براي بار ديگر ديدم. خون از بدنش ميرفت اما بلند شد، چند مرتبهاي دوباره تيراندازي كرد. تا تير آخرش را زد. گلولهاي برايش نمانده بود. ذكر يا حسين بر لبهاي مهدي جاري بود و آخرين ذكرش يا زهرا(س) بود. مهدي در لحظات آخر به من گفت: حواست به بچهها باشد. گفت: خودت را به زحمت نينداز، اينجا قتلگاه من است. مهدي با لباس مشكي وارد ميدان كارزار شده بود. قبل از عمليات هم به من از شهادتش گفته بود. او به من وصيت كرد كه لباس مشكياش را همراه او در قبر بگذارم. .
در ازدواج بسیار سختگیر بود😣خواهرش ، همسرش را به او معرفی کرد و بعد از صحبت کردن متوجه شد که همسرش کسی است که می تواند با زندگی ساده و پر از سختی او سازگار باشد👌 مهدی مدام به دنبال فعالیت های سخت و در مسافرت بود و همسرش هم این راپذیرفته بود. در همان روز خواستگاری نخستین صحبت مهدی در مورد #شهادت بود 🕊و اینکه راهی که ایشان پیش گرفته اند در نهایت به شهادت ختم می شود و کسی نباید مانع ایشان شود☝️ . نسبت به حجاب خیلی اهمیت می داد ، به طوری که روز خواستگاری عنوان کرد که با وجود اینکه مهمان حبیب خداست اما کسی که وارد منزل ما می شود باید با پوشش حضرت زهرا (سلام الله علیها) وارد شود 🌺
شهید مدافع حرم مهدی نوروزی
6.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهید مهدی نوروزی چند صباحی قبل از شهادتش در سامرا، تنها فرزند و کودک شیرخواره خود «محمدهادی نوروزی» را در آغوش گرفته و وصیت خود با او را میان خانواده و در مقابل دوربین بیان میکند.
«اگر ما یک روزی شهید شدیم و آقا محمدهادی این فیلم را دید انشا الله منتقم خون امام حسین (علیهالسلام) است. انشاالله آمده است انتقام حضرت زهرا (سلامالله علیها) را بگیرد. انشاالله یار امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، یار رهبر و یار آقای سید علی خامنهای باشد. انشاالله همیشه مدافع نظام باشد. مدافع انقلاب باشد. تهدید بزرگی برای دشمنان نظام، انقلاب و اهلبیت (علیهالسلام) باشد. وجودش خود تهدید [برای دشمنان] باشد.»
بعد از تعطیلات عید 94 از دفتر رهبری تماس گرفتند و خبر دیداری را دادند. پنجم خرداد بود. چهار ماهی از شهادت آقا مهدی می گذشت. هنوز با جای خالی آقا مهدی کنار نیامده بودم. جایش خیلی خالی بود. ولی با خبر این دیدار ته دلم آرام شد. دوست داشتم محمدهادی لباسی بپوشد که نشان دهد از بچگی لبیک گویان خدمت آقا می رود. از طرفی هم آقا مهدی همیش دعا می کرد محمدهادی سرباز ولایت باشد. پس لباس رزم بهترین لباس بود.
شب قبل از دیدار محمدهادی را غسل شهادت دادم.که روز دیدار همه مان که پنج، شش خانواده شهید می شدیم که در اتاقی منتظر رهبر بودیم. حضرت آقا که وارد اتاق شدند، اول از همه با ما مواجه شدند. بعد از نماز ظهر و عصر پنج دقیقه ای از منزلت شهدای مدافع حرم صحبت کردند و خانواده ها یکی یکی بلند می شدند و خدمت آقا می رفتند.
نوبت ما که رسید رهبری بلند و شمرده اسم من را گفتند. بلند شدم و با محمدهادی جلو رفتم. اول قرآن را ازشان گرفتم و بعد محمدهادی را بردم جلوتر و گفتم: «آقا جان! غسل شهادتش داده ام.
لباس رزم هم پوشیده و آمده تا چفیه شما را بگیرد» حضرت آقا خنده صداداری کردند و دستی بر سر محمدهادی کشیدند و نوازشش کردند و چفیه شان را دادند. بعد گفتم: «این دیدار به تمام دلتنگی های این چهار ماهه می ارزید.» واقعا تنها چیزی که بعد از شهادت آقامهدی برایم ارزش داشت، همین دیدار بود.
منبع: مدافعان حرم/ دیدار پس از غروب/ شهید مهدی نوروزی/ منصوره قنادیان/ 1395
﷽
#دعای_مکارم_الاخلاق
فراز هجدهم
بارخدایا بر محمد و آلش درود فرست،
و مرا سلامتى اى که در عبادت،
و فراغتى که در زهد مصرف شود،
و دانشى که به کار بندم،
و خصلت پارسایى توأم با میانه روى روزى کن.
الهى حیاتم را با عفو خود پایان ده،
و آرزویم را به رحمتت صورت تحقق ده،
و راههاى رسیدن به خشنودیت را بر من هموار ساز،
و در همه حال اعمالم را نیکو گردان.
#ان_احسن_الحسن_الخلق_الحسن
آیت الله مجتهدی :
🍃روایت دارد که قلب مومنین در آخر الزمان «از شدت مشاهده ی بی دینی» آب می شود.😞
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
سه شنبه های امام زمانی💔