eitaa logo
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
2.7هزار دنبال‌کننده
18.7هزار عکس
8.8هزار ویدیو
238 فایل
انس با شهداء برای همنشینی با امام زمان«ع» ومرافقةالشهداء من خلصائک اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ تَحْتَ رایَةِ وَلِیِّکَ الْمَهْدِیّ(عجل الله) السلام علیک یا من بزیارته ثواب زیارت سیدالشهداء یرتجی
مشاهده در ایتا
دانلود
به قسمت پشتیبانی اسنپتون برید گزینه در ماشین چیزی جا گذاشتم رو بزنید داخل کادر پایینش بنویسید تحریم اسنپ اسنپمان را حذف میکنم . هروقت خود را ملزم به دفاع از حریم حجاب و قانون و ارزشهای دینی دانست و به حرمت شکنی مسافر هتاک پاسخ داد و از راننده سعید عابد عذرخواهی دفاع و تقدیر کرد دوباره نصب میکنیم. سپس ارسال کنید تا بدست پشتیبانیها برسد و بعد اسنپتان را حذف کنید هرچه سریعتر @mobahesegroup
🌸🍃رهبر معظم انقلاب : 🌹همین الان ڪسانے در دنیا هستند ڪه با شهدا #اُنــس بیشترے دارند ، در مشڪلات زندگے متوسّل بہ شهدا مےشوند و شهدا جواب مےدهند . 🌹اُنس با شهدا را امروز تجربہ ڪن : با شهدا ڪه انس داشتہ باشے ، یڪ قدم بہ خدا نزدیڪ ترے ... #وَحَسُنَ_أُولٰئِڪَ_رَفیقاً
سلام علیکم ان شاالله قرار است در 🌟 #چله_کرامت_قرآنی🌟 خادم القرآن باشیم بواسطه ی انس با قرآن👌 👈 مراقبت رفتاری بر دعای مکارم الاخلاق 👇👇👇 سر سفره ی شهدایی هستیم که ✅ خادم القرآن هستند ✅ با زبان روزه به شهادت رسیدند ✅ شهدای ماه رمضان وعید فطر ✅ شهدایی که در صدق وصداقتشان آزمون سنگین پس دادند👌
زمانی که شهید خوشه بر به ماموریت سوریه رفتند دوره ای از مسابقات قرآنی در محل کار برگزار می شد ، بعد از مدتی خبر شهادت فرهاد رسید حال عجیبی داشتم ، باور کردنش برایم سخت بود ، شب خوابیدم و فرهاد را در خواب دیدم که یک قرآن طوسی رنگ جیبی داشت که همراهش بود و از آن برای مرور استفاده می کرد، در خواب آن قرآن را در دستش گرفته بود و به من نشان می داد و می گفت : بالاخره قرآن را حفظ کردم، گفتم : فرهاد چطور حفظ کردی؟ تو که رفته بودی ماموریت سوریه ! گفت : خیلی سخت بود ولی بالاخره حفظش کردم!!!
شهید فرهاد خوشه بر، در 20 شهریور سال 1360 در خانواده مذهبی در یکی از روستاهای شهرستان ساحلی لنگرود دیده به جهان گشود. او بسیجی پایگاه مقاومت ثارالله کوشالشاه لنگرود، راوی شهدای دفاع مقدس، حافظ قرآن کریم، از تکاوران تیپ میرزا کوچک لنگرود که به‌صورت داوطلبانه برای دفاع از حرم حضرت زینب کبری (س) به سوریه اعزام شده بود. شهید خوشه بر در در شامگاه یکشنبه ۱۰ اسفند در شهر الهباریه،تل قرین کشور سوریه در حال دفاع از حرم عمه سادات به وسیله اصابت تیر قناسه به سر به شهادت رسید، از این شهید بزرگوار دو فرزند به نام های محمد و فاطمه «فاطمه خانوم شش ماه بعد از شهادت پدر به دنیا آمد» به یادگار مانده است
، همسر شهید فرهاد خوشه‌بر با بیان اینکه وقتی آقا فرهاد برای خواستگاری آمد، گفت: «هر سال یازده ماهش برای شما و ماه اسفند برای شهداست»، اظهار کرد: هر سال اسفند ماه برای روایتگری به مناطق جنوب می رفت و می‌گفت : «من که دوران جنگ سنی نداشتم تا در جنگ شرکت کنم اما حالا وظیفه من و امثال من اینه که رشادتها و دلیری های مردان مرد اون زمان رابرای جوانانمون بازگو کنیم ». وی افزود: دانسته های فرهاد از جنگی که به اقتضای سنش آن را درک نکرد، بسیار زیاد بود و این به خاطر عشق و علاقه اش به شهدای دفاع مقدس بود. همسر شهید خوشه بر گفت: فرهاد هر سال اسفند به جنوب می‌رفت، به گفته خودش هر سال اسفند ماه برای شهدا بود و خودش هم آخر کار در اسفندماه به خیل شهدا پیوست.
از دیگر قرارهای‌مان این بود که در شب تولد حضرت علی (علیه السلام) و حضرت فاطمه (سلام الله علیها) که روز پدر و مادر است به منزل شهید تراهی برویم و تبریک بگوییم. تقریباً بعد از شهادت سید میثم تمامی این اعیاد به منزل پدر شهید رفتیم . تا زمانی‌که فرهاد شهید نشده بود این کار را با هم انجام می‌دادیم. نمی دانم چه رابطه ای بین سیم میثم ، فرهاد و حضرت زهرا (سلام الله علیها) بود. زمانیکه خبر شهادت سید میثم را آوردند ایام ولادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) بود . زمانی هم که خبر شهادت فرهاد را آوردند ایام فاطمیه بود. شاید هر دو تذکره شان را از حضرت زهرا (سلام الله علیها) گرفته بودند. میثم خیلی شیفته حضرت زهرا (سلام الله علیها) بود. همیشه یک سربند یا زهرا (سلام الله علیها) داشت و دو پلاک در گردنش داشت ؛ یکی پلاک شناسایی اش بود و دیگری پلاک یا فاطمه الزهرا (سلام الله علیها) . شاید هم فرهاد در رابطه ای که با سید میثم داشت و یا رابطه ای که با حضرت زهرا (سلام الله علیها) داشت تذکره شهادتش را گرفت.
روز اول ماه مبارک رمضان بعد از اذان ظهر بود که فرهاد به موبایلم زنگ زد و گفت با چندتا از بچه‌ها داریم می‌آیم تهران. گفتم خیره ان‌شاءالله. گفت می‌خواهیم به مراسم انس با قرآن برویم که در بیت آقا برگزار می‌شود. گفتم الان که دیر شده مگه کارت دعوت دارید؟ گفت: نه، بعد از ظهر راه می‌افتم تا روزه‌مون خراب نشه. از من آدرس گرفت و آمدند. نمی‌دانم چطوری خودشان را از شمال به تهران رسانده بودند. بعد از افطار زنگ زدم. گفت جات خالی رفتیم به مراسم رسیدیم. افطار هم سر سفره حضرت آقا مهمان بودیم. گفتم کارت دعوت از کجا آوردید؟ گفت کارت نداشتیم اما قسمت بود بریم پیش آقا و ما هم رفتیم. آن روزها نمی‌دانستم مشغول حفظ قرآن است. بعد از شهادتش از این موضوع مطلع شدم و این از اخلاص شهید بود