وصيتنامه سردار شهيد «كاظم نجفي رستگار»:
بسم الله الرّحمن الرّحيم
انا لله و انا اليه راجعون
ستايش خداي عزوجل را كه مرا از امت محمد ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ و شيعه علي ـ عليه السّلام ـ قرار داد و سپاس خداي را كه با آوردن حق از ظلمت به روشنايي و از طاغوت نجاتم داد و مرا از كوچكترين خدمتگزاران به اسلام و انقلاب اسلامي قرار داد.
اميدوارم كه خداوند متعال رحمت خود را نصيب بنده گناهكار خود بفرمايد و مرا به آرزوي قلبي خود، يعني شهادت في سبيلالله برساند كه تنها راه نجات خود ميدانم و آرزوي ديگرم اين است كه اگر خداوند شهادت را نصيب بنده گناهكار خود كرد، دوست دارم با بدني پاره پاره به ديدار الله و ائمه معصومين بهخصوص سيدالشهدا ـ عليه السّلام ـ بروم.
من راهم را آگاهانه انتخاب كردم و اگر وقتم را شبانهروز در اختيار اين انقلاب گذاشتم، چون خود را بدهكار انقلاب و اسلام ميدانم و انقلاب اسلامي گردن بنده حق زيادي داشت كه اميدوارم توانسته باشم جزء كوچكي از آن را انجام داده باشم و مورد رضايت خداوند بوده باشد.
📸تصویر رهبر معظم انقلاب روی پیراهن قهرمان کشتی اوکراین
🔹«المار نورعلیاف»، کشتیگیر 24 ساله اوکراینی پس از پیروزی در مسابقاتش و کسب عنوان قهرمانی، تصویری را در صفحات اجتماعی منتشر کرده که روی پیراهنش تصویری از رهبر معظم انقلاب اسلامی و با جمله «لبیک یا خامنهای» نقش بسته است
💢 کانال خبری #شهدای_ایران
✅ @shohadayeiran57
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
سلام علیکم ان شاالله قرار است در 🌟 #چله_کرامت_قرآنی🌟 خادم القرآن باشیم بواسطه ی انس با قرآن👌 👈 م
بیستمین روز از چله ی
چهاردهم مهمان سفره ی
❣ شهید عبدالمهدی مغفوری❣
هستیم
📢📢📢📢📢
شهید امروز اهل کرامت هستند
👇👇👇
شهیدی که از پیکرش صدای قرآن میآمد/ حزب الهی بودن یعنی نظم و انظباط باطن و ظاهر
آخرین دفعه وقتی می خواست برود، آینه وقرآن گرفتم. قرآن را از دستم گرفت و بوسید، بعد آنرا گشود سورۀ نور آمد. ....الله نورالسموات والارض. وقتی این آیه را خواند حالش دگرگون شد. گفت :چه سورۀ خوبی ،انشاالله که با نور بر می گردم.
وقتی به شهادت رسید و پیکرمطهرش را آوردند من حال مساعدی نداشتم. نشسته بودم و گریه می کردم. در حزن و اندوه بودم که صدایی را شنیدم شهید قرآن خواندیکی از روحانیون هم که آنجا بود قسم خورد که تلاوت قرآن را از جنازۀ شهید شنیده است.
دو کلمه بیشتر نشنیدم.« اعطیناک الکوثر...»
وضو گرفتم رفتم بالای جنازۀ مطهرش، بوی عطر می داد. سرم را به دهانش گذاشتم خدا می داند انگار برق مرا گرفت. دو کلمه بیشتر نشنیدم.« اعطیناک الکوثر...»
شهید عبدالمهدی مغفوری
در سال 1335 در کرمان به دنیا آمد. پدرش روضه خوان بود ومخارج زندگی را ازپشت دار قالی بافی فراهم می کرد. او در سایه چنین خانواده ای رشد کرد. عبدالمهدی در رشته برق فوق دیپلم گرفت، با پیروزی انقلاب اسلامی لباس سبز سپاه را بر تن پوشید و مدتی در کردستان سپس با آغاز جنگ تحمیلی درجبهه های جنگ خدمـت کرد.عملیات کربلای 4 آخرین عملیاتی بود که عطر نفسهای این پیرو حقیقی ائمه اطهار و امام راحـل را به جان خرید.عبدالمهدی مغفوری در جزیره ام الرصاص پاداش جهاد اصغر و اکبر خود را گرفت و ساکن کوچه پروانه ها شد.
کلاس پنجم به بعد، معلم اخلاق شد، نه نمازش ترک شد و نه روزه اش. واجبات که چی بگم ؟ با آن سن کم، مستحبات را انجام می داد. هر جا غیبت می شد تذکرمی داد اگر قبول می کردند که هیچ، اگرنه، آنجا را ترک می کرد ومی گفت: پیامبر(ص) فرمودند در مجلسی که غیبت باشد گوینده یک گناه انجام می دهد و شنونده هفت برابرآن.