گله از حجاب جامعه☝️
بعد ازدواجمون که بازار میرفتیم، حس میکردم راحت نیست و اذیت میشه.😞
به من گفت: «خانم، میشه دیگه من بازار نیام؟ وضع حجاب خانمها نامناسبه.»😔
اکثر اوقات خودم برای خرید و انجام دادن کارها میرفتم.
اگر موقعیتی پیش می اومد که باهم میرفتیم، آقا رضا از ماشین پیاده نمی شد.
تو ماشینش یه قرآن کوچک بود.
قرآن می خوند🍃. یه خودکار وچندتا تیکه کاغذ داشت که بعد خوندن قرآن یه چیزهایی یادداشت می کرد.🗒
از این شرایط ناراحت بود و میگفت: «خانمها با این پوششها قراره به کجا برسن؟؟؟؟»...😔☝️
نقل از: همسر شهید مدافع حرم
سید رضا طاهر❤️
سيد رضا صوت بسیار زیبایی داشتن و به همین دلیل هر وقت که در مسجد محل حضور داشتن، تلاوت قرآن و ادعیه با ایشان بود. یکی از برنامه های همیشگی ایشان، تلاوت زیارت آل یاسین در روز جمعه بوده که از طرف مردم محل، استقبال مى شد.
سید رضا عاشق ولایت بود و علاقه ی زیادی به مقام معظم رهبری داشت و خود را با افتخار، سرباز آقا می دانستند.
#نمازجمعـه
آقا رضا به نماز جمعه خیلی اهمیت میداد.
کارهایش را طوری برنامه ریزی میکرد که حتما به نماز جمعه برسد.👌
حتی جمعه هایی که در مسافرت بودیم به نماز جمعه همان شهر میرفتیم...
مثلا نجف، مشهد، اصفهان و...
برای رفتن به نماز جمعه لباس خاصی داشتن.👌
پیراهن سفید، جوراب سفید و تمیز و...☺️
لباس جدیدی را که می خرید برای بار اول تو نماز جمعه می پوشید☺️.
می گفت: کسی که به مسجد و نماز جمعه می رود باید لباس های تمیز به تن داشته باشد و هم چنین ظاهرش آراسته و مرتب باشد.👌🌹
همه ی این کارها را به عشق پروردگارش انجام میداد.😍
خدای بزرگ هم خوب جواب عشق بازی های سید را داد.❤️
برترین مرگ- یعنی #شهادت را نصیبش کرد.
و بازگشت پیکر شهید عزیز و مراسم وداعشان، روز #جمعه در مصلی بزرگ شهر انجام شد.
نقل از: همسر شهید مدافع حـرم سید رضا طـاهر🌺🍃
در تاریخ 14 فروردین 95 ، ساعت 10 شب با او تماس گرفتند و به او خبر دادند که تا ساعت 1 صبح(بامداد) برای رفتن به مأموریت خود را به محل کارش ، برساند.
صحبت از رفتن به ماموریت بود و وقتی به محل کار رسید، با همسرش تماس گرفت و به ایشان گفت که ماموریت سوریه پیش رو دارند. غروب فردا، پرواز کردند به سمت سوریه.
در این ماموریت هر روز با خانواده در تماس بود و میگفت که در امن و امان است و خطری او را تهدید نمی کند، علی رقم اینکه در مبارزه و جنگ بودن، دوست نداشت که خانواده را نگران کند. هر روز تماس مى گرفتند تا 15 اردیبهشت. صبح آن روز به دایی خود زنگ زد و 40 دقیقه با ایشان صحبت و وصیت کرد و بعد ازظهر تماس گرفت و با خانواده هم صحبت کرد.
فردای آن روز ، یعنی پنج شنبه ،16 اردیبهشت ماه 95 مصادف با مبعث پیامبر، به دلیل درگیری سنگینی که در زمان آتش بس در منطقه خان طومان صورت گرفت، به درجه ی رفیع شهادت نائل آمدند. که از سفر دومشان به سوریه، 33 روز گذشته بود.
صبح یکشنبه ( 19 اردیبهشت ) خبر شهادت ایشان را از طرف سپاه برای خانواده آوردند و پس از دو هفته پیکر مطهرش ، بازگشت.
🌹سلام بر شهدا؛
🍃همانهایی که با سر رفتند و بدون سر آمدند
🌹سلام بر شهدا؛
🍃همانهایی که با پای خود رفتند
و بر دوش مردم برگشتند
🌹سلام بر شهدا؛
🍃همانهایی که سالم رفتند
و با چند تکه استخوان برگشتند
🌹سلام بر شهدا؛
🍃همانهایی که مونسی جزء نسیم
صحرا و حضرت زهرا (س) ندارند
🌹سلام بر شهدا؛
🍃همانهایی که از همه چیزشان
گذشتند و رفتند تا ما بمانیم
#شهـــــدا.شرمنده.ایم
#رفتند_تا_بمانیـــــم
روزتون متبرک به دعای شهـــــ🌷ـــــدا
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
چهل روز همنشینی با #محبت_محمد_و_آل_محمد #حب_الحسین_یجمعنا تلاوت ۴۰ روزه #زیارت_اربعین همنوا با زائ
سی و ششمین روز از چله هفدهم مهمان سفره شهید🌷عبدالحسین نوروزی نژاد 🌷هستیم
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
🔴 #شهیدی که فقط #کلاه_نیمه_سوخته اش برگشت
♨️هوا گرم است و قبل از عملیات تعدادی از بچه ها می روند و کلاه های پارچه ای تهیه میکنند و مشخصاتشون را زیر لبه های کلاه مینویسند.🎋
🔸مرحله دوم #عملیات_بیت_المقدس است و دشمن تلاش میکند با پاتک سنگین بچه ها را عقب براند.💥
🔹این وسط بچه ها سنگر و جان پناهی ندارند. کار به جایی میرسد که دشمن برای هر نفر یک گلوله تانک شلیک میکند.🔥
🔸بعضی از بچه ها به وسیله گلوله مستقیم تانک به شهادت میرسند و چیزی از پیکرشان یا باقی نمی ماند و یا باقی میماند و قابل شناسایی نیست .🌹🕊
🔹بچه ها به عقب برمیگردند و غروب میشود ولی خبری از شهید عبدالحسین نیست .😔
🔸شب بچه ها برای بازپس گیری مواضع و انتقال پیکر شهدا میروند اما تنها نشانه ای که از عبدالحسین پیدا میشود فقط یک #کلاه_نیمه_سوخته است.🕊🌷