eitaa logo
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
2.7هزار دنبال‌کننده
18.5هزار عکس
8.6هزار ویدیو
235 فایل
انس با شهداء برای همنشینی با امام زمان«ع» ومرافقةالشهداء من خلصائک اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ تَحْتَ رایَةِ وَلِیِّکَ الْمَهْدِیّ(عجل الله) السلام علیک یا من بزیارته ثواب زیارت سیدالشهداء یرتجی
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
159.9K
صلوات فاطمی
سلام و صلوات خداوند بر ⁦❣️⁩ حضرت صدیقه کبری، فاطمه زهرا سلام الله علیها به نیابت از ⁦☀️⁩ رسول اکرم صلی‌الله علیه و آله و سلم و ⁦☀️⁩ حضرت خدیجه کبری سلام الله علیها #شنبه_های_محمدی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#دعای_مادرانه #شنبه « خداوندا! خزینه های رحمتت را بر ما بگشای، و خدایا بر ما رحمتی ارزانی دار که پس از آن در دنیا و آخرت ما را عذاب نفرمائی و از فضل گسترده ات،‌ رزقی ما را روزی فرما حلال و پاک، و ما را حاجتمند و نیازمند به غیر خود مکن، بر شکر ما به خود بیافزا و فقر و نیاز ما را نسبت به خود افزون فرما، و ما را از غیر خود بی نیاز نما . خداوندا! رحمت خویش را در دنیا بر ما بگستران . خدایا به تو پناه می بریم از این که در هر حالی، رویت را از ما برگردانی در حالی که ما روی به سوی تو و میل به تو داریم . خدایا! بر محمد و آل محمد درود فرست، و آنچه دوست می داری به ما عطا فرما، و آن را عامل قدرت،‌ و توانایی ما را در آنچه که دوست می داری قرار ده! ای مهربانترین مهربانان.»
سلام علیکم 💐 اولین روز از 🌟 چله نوزدهم 🌟 مهمان سفره شهید 🌷 حیدر جلیلوند 🌷هستیم.
🌷 #در_محضر_شهید 📃 یک برگه در وسایل شخصی شهید پیدا کردیم که رویش نوشته بود: 🍃 خداوندا به آبروی حضرت زهرا(س) مرگ من را شهادت در راه خودت قرار بده تا توسط دشمنان دین مبین اسلام و در راه پاسداری از حریم سبز ولایت به شهادت برسم.🕊 🌱 من خودم به این نتیجه رسیده ام و با اطمینان و یقین می گویم: هر کس شهید بشود، شهادت شهید فقط دست خودش است.✨
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
🌷 #در_محضر_شهید 📃 یک برگه در وسایل شخصی شهید پیدا کردیم که رویش نوشته بود: 🍃 خداوندا به آبروی حضرت
شهید مدافع حرم «حیدر جلیلوند» متولد ۲۶ آذرماه سال ۵۶ در کرج بود. وی دارای سه برادر و خواهر، سومین فرزند خانواده جلیلوند بود که در جوانی به عضویت سپاه پاسداران درآمد و در سال ۸۶ وارد نیروی هوافضای سپاه پاسداران شد. این شهید عزیز از کودکی در زمینه ورزشی فعال بود و در رشته‌های کشتی، شنا و جودو صاحب عناوین مختلف بود. پشتکار او در رشته جودو باعث شد تا نفر دوم انتخابی نیروهای مسلح جهان پیش برود و در مسابقات متعدد استانی، کشوری و در سطح نیروهای مسلح موفق به کسب مقام شود. وی به عنوان مستشار نظامی که موفق به گذارندن آخرین دوره‌های خلبانی پهپاد شد سه بار به سوریه و یک بار به عراق رفت و سرانجام در آخرین اعزام در بیست و چهارم اردیبهشت ماه به منطقه اثریا در حما سوریه رفت و در خردادماه سال ۹۶ به شهادت رسید.
خانواده شهید را با اسم حمید صدا می کنند در حالی که اسمش در شناسنامه حیدر است. روزی که ما اسم او را حیدر گذاشتیم، هیچکدوم از اینها حیدر صداش نکردند و روزی که داشت می رفت به شوخی می گفت: بابام اسم منو حیدر گذاشت و من تا روزی که رفتم مدرسه نمی دونستم اسمم حیدر است. شهید حیدر(حمید) جلیلوند حیدر وار شهید شد. روز ضربت خوردن امیر المومنین به شهادت می رسه و شب احیا ختمش برگزارمی شود و با زبان روزه شهید می شود و حول و حوش ده دوازده ساعت پیکرش توی بیابان و در مملکت غریب می ماند و واقعا حیدر وار شهید می شود . حیدر عشق و علاقه اش رهبری ائمه بود و همیشه زبانش به ذکر و نوحه بود. شهدا رفتند آرامش گرفتند هنوز که هنوزه ما باور نمی کنیم که حیدر در کنار ما نیست. به لطف خدا وائمه مراسم تشییع شهید با وجود گرما و ماه مبارک رمضان انبوه جمعیت آمده بودند و این بخاطر راهیست که شهدا رفتند.
💠شهید مدافع حرم حیدرجلیلوند❤️ 💠پدر شهید مدافع حرم حیدرجلیلوند: 🌷پاسدار و در قسمت هوا و فضای سپاه مشغول به خدمت بود.از چند سال پیش تصمیم داشت که به سوریه برود.به همین دلیل از هوا و فضا وارد سپاه قدس شد و تمام تلاشش را کرد که به سوریه برود‌.چون می گفت:من کار ستادی را دوست ندارم و عملیاتی هستم.بنا به گفته بچه های هوا و فضا،موقع تحویل پرونده ی حیدر جهت انتقال به سپاه قدس،آن جا می نویسد:تحویل گیرنده شهید جلیلوند و امضا میکند.بالاخره رفت و دوره های آموزشی را دید و مدتی در عراق بود و بعد هم به سوریه رفت و نهایتاً در آن جا به آرزوی دیرینه اش یعنی شهادت رسید.اقا حیدر کلام شهید حاج احمد آقا کاظمی را می گفتند که:خدایا آخر عمر من رابه شهادت ختم کن و با اشک و گریه درست مثل حاج احمد می گفت:خدایا در نیروی هوایی ما نتوانستیم به شهادت برسیم،در نیروی زمینی این را رزق و روزی ما کن.
تیدا» مادرانه‌های شهید جلیلوند است که از دوران کودکی تا شهادت به صورت داستانی توسط شهلا پناهی به رشته تحریر در آمده و توسط انتشارات شهید کاظمی منتشر شده است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌺🍃سلام بر مهدى و يلداى غيبتش🍃🌺🍃 ❤️يلدا از ٤ حرف زيبا تشكيل شده ولى يه دنيا حرف داره❤️ 🍃🌼ى: يا صاحب الزمان🌼🍃 🍃🌼ل: لحظه ها رو ميشمارم🌼🍃 🍃🌼د: ديگر جدايى بس است🌼🍃 🍃🌼ا:اللهم عجل لوليك الفرج🌼🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دعای فرج با صدای زیبا و دلنشین شهید #محسن_حججی💚 🍂 امام من... در کدام سوی هستی به دنبالت باشم...
آن‌میوه‌ای‌که‌فاطمه‌آن‌راطلب‌نمود چون‌باب‌میل‌اوست‌شد‌این‌میوه‌تاجدار #سیدحمیدرضابرقعی #السلام_علیک_یا_فاطمه_الزهرا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام و صلوات خداوند بر ⁦❣️⁩ حضرت صدیقه کبری، فاطمه زهرا سلام الله علیها به نیابت از ⁦☀️⁩امیرالمؤمنین علیه السلام #یکشنبه_های_علوی_و_فاطمی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#دعای_مادرانه #یکشنبه
سلام علیکم 💐 دومین روز از 🌟 چله نوزدهم 🌟 مهمان سفره شهید 🌷 بهمن درولی🌷هستیم.
در مزار شهدای دزفول،قبری است که به خواسته شهید ساده درست شده است و با سیمان روی آن با انگشت نوشته شده است: «پرکاهی تقدیم به آستان الهی»
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
در مزار شهدای دزفول،قبری است که به خواسته شهید ساده درست شده است و با سیمان روی آن با انگشت نوشته ش
در شب های سرد زمستان عموماً او باقی مانده غذای نیروهای سپاه را عقب خودرو می گذاشت و در محله های فقیر نشین شهر می برد و بین فقرا تقسیم می کرد. در شب هایی که عراق دزفول را تهدید به موشکباران می کرد، او در ساختمان سپاه در آماده باش کامل بسر می برد تا اولین کسی باشد که در محل اصابت موشک حضور یابد و به مردم کمک برساند. فتح فاو در عملیات فتح فاو "والفجر8" چون بچه ها خسته بودند و زود می خوابیدند. بهمن بالای سر آنها حضور می یافت و به آنها سرکشی می کرد و سپس نماز شب می خواند. آنگاه به کمک برادر شهید سعیدی نیا بشکه های 20 لیتری آب را پر کرده و کنار چادر بچه ها می گذاشت تا صبح راحت تر وضو بگیرند. او در نمازهایش آنقدر العفو العفو می گفت گویا از هر گناهکاری گناهکارتر است و ما می گفتیم: خدایا او را ببخش. نمونه به عنوان مسئول گزینش سپاه به نیروهایش می گفت: یادتان باشد نیرویی را که پذیرش می کنید و یا به عنوان زیردست کار می کند. باید طوری پرورش دهید که از او یک شهید، یک شاهد، یک نفر نمونه بسازید واین یعنی اینکه تمام کسانی که مسولیت دارند باید همگی از شهدا و شاهدان و اسوه ها باشند وگرنه ساختن شهید جز از شهید برنخواهد آمد.
شهید بهمن (محمدجواد) درولی فرزند ماشاءالله سال 1340 در دزفول متولد شد. دوران دبستان خود را با موفقیت اما در محرومیت و فقر گذراند. سالهای ورود به دبیرستان او مصادف شد با اوج خفقان و اختناق ساواک و حکومت پهلوی. در همان دوران بهمن شروع به مطالعه کرد. جلسات مخفیانه را به همراه دوستان و برادرانش در خانه برگزار می‌کرد و آنان را همانند خود آماده قیام علیه حکومت پهلوی می‌کرد. شهید بهمن درولی از همان ابتدای فعالیت های انقلابی خود، برنامه خودسازی را هرگز فراموش نکرد. در دوران انقلاب در اکثریت فعالیت های انقلابی نقش ایفا نمود و پس از پیروزی انقلاب هم به عضویت شورای فرماندهی سپاه دزفول درآمد. با آغاز جنگ تحمیلی، حضور خستگی ناپذیر شهید درولی در جبهه های جنگ در بین دوستان اش هم مثال زدنی بود. جبهه های «پاوه» ، «ایلام»، «کوشک و دال پری»، «کرخه»، «دشت عباس و شوش»، «سایت 5»، «پاسگاه زید» و... این فرمانده خستگی ناپذیر را خوب می‌شناخت. در سال 61 در آزمون کنکور شرکت کرد و بعد از کنکور مجددا به جبهه باز گشت.
پس از مدتی برادرانش به او اطلاع دادند که در رشته مهندسی متالوژی دانشگاه «علم و صنعت تهران» قبول شده و باید برای ادامه تحصیل به تهران برود. شهید بهمن مقاومت می کند و می گوید که « امروز مسئله اصلی کشور جنگ است». پس از دو سال وقفه تحصیلی برای تحصیل راهی تهران می شود. بهمن در حالی که یکی از دانشجویان ممتاز و رتبه های برتر دانشگاه بود، برای مرخصی میان ترم (بهمن ماه) به دزفول بازگشت. در زمان مرخصی و بازگشت به دزفول بود که از عملیات والفجر 8 برای آزاد سازی فاو مطلع شد. به همین دلیل بجای بازگشت به تهران راهی جبهه می شود. در یکی از محورهای فاو نیرو کم است و دشمن شدیدا در حال تک کردن است. شهید در ولی که از آن محور نگران است برای مقابله با غواص های دشمن رفته است. ناگهان صدای انفجار مهیبی بلند می شود. سرانجام شهید درولی به تاریخ بیستم خردادماه سال 65 در منطقه فاو در اثر اصابت ترکش به بدن به شهادت می رسد.
بهمن دُرولی همان دانشجوی ـ دانشگاه علم و صنعت ـ شهیدی است که وصیت کرد: قبرم را ساده و هم سطح زمین درست کنید و با اندکی سیمان روی آن را بپوشانید و فقط با انگشت روی آن بنویسد: «پر کاهی تقدیم به آستان قدس الهی» عارفی دلسوز: «خدایا! آنچنان که از تو می‌ترسم، به رحمتت امید دارم. خدایا! می‌دانم آنچنان که داده‌ای مؤاخذه می‌کنی، اما ای فریادرس! روزی که مؤآخذه ام می‌کنی، هیچ جوابی برایت ندارم. تو را به وحدانیتت قسم می‌دهم آن روز دست رد بر سینه ام نزن! خدایا! دوست داشتم در این مسافرت 25 ساله آنچنان در دنیا کشت کنم که در آخرت روسفید باشم، اما چه کنم که این سگِ نفس من را به دنبال خود کشید.» این جملات آسمانی از خواجه عبدالله انصاری یا هیچ پیر عاشق و از دنیا بریده‌ای نیست. اینها را بهمن (محمدجواد) دُرولی نوشته است؛ دانشجوی عارفی که دنیا را سه طلاقه کرده بود و دل عاشق خود را به قرب الهی پیوند داده بود.
👇👇👇 خواب های عجیب: بهمن خواب های عجیبی می‌دید. که همه را هم یادداشت می‌کرد: 1) خواب دیدم برای دومین بار به مکه مشرف شده‌ام ولی این بار با گذشته فرق می‌کند. همه را نامه‌ زیارت می‌دادند ولی موقت می‌توانستند زیارت کنند؛ اما به دست من نامه‌ای دادند که چند جمله به این مفهوم نوشته شده بود: «طواف همیشگی». در همین حال، یکی از شهدا را دیدم که اصرار می‌کرد کاری کنم تا به او اجازه‌ی زیارت داده شود. من هم کارت طواف همیشگی را به دستش دادم. او زیارت کرد و دوباره کارت را به من داد. ناگاه با صدای مؤذن گردان از خواب پریدم. 2) شب سوم شعبان 1406 هجری قمری برابر با 8/1/1365 - تهران، شهید حسین غیاثی را در خواب دیدم که گفت: «زود بیا که منتظرت هستیم و جایت نیز مشخص و معین شده است». پس از این خواب بهمن به دزفول می‌آید و از آنجا به جبهه اعزام می‌شود. درست در روز 20/3/1365 آسمانی می‌شود.
دل نوشته پاسدار شهید محمدجواد درولی «دوست دارم آن قدر در بين برادران بسيج باشم تا روزي كه اجل من فرا رسد. خدايا دوست ندارم ديگر حتي لحظه اي در دنيا باشم. تو را به خون ريخته شدة محبّانت در صحراي كربلا، خون ناقابلم را در راهت بر زمين ريز! خدايا راضي ام به رضايت، ولي دوست دارم و اميدوارم هر لحظه كه نوبتم باشد، حتي مويي از بدنم باقي نماند و اگر اذن دهي دوباره و دوباره بميرم و زنده شوم.» «برادراني را در جبهه مي بينم كه شرمم مي آيد به صورتشان نگاه كنم. اينان كجا و من كجا، «الله اكبر» از اخلاصشان، «الله اكبر» از عبوديتشان، «الله اكبر» از شجاعتشان. دوست داشتم گل و لاي بودم و در اين زمستان، محكم بر كف پوتين هايشان مي چسبيدم و همراهشان قدم بر مي داشتم. كاش اجازه مي دادند قدري از گرد و غبار روي صورتشان را بعد از هر عمليات با عرق بدنشان مخلوط مي كردم و از آن مهر مي ساختم و تما م عمرم را بر روي آن سجّاده به سر مي بردم تا در آن روز با افتخار و سربلندي ادعاي بندگي كنم.» مي خواهم كمتر اسم من برده شود. خدايا به همه بفهمان كه اگر شوري در سر دارم از خودم نيست. آن مقدارش كه با ريا همراه است بر من ببخش و آنچه را كه مي ماند بر من افزون فرما. خدايا گاهي كه تنفسي عاشقانه و وزشي مخلصانه در درونم ايجاد مي شود، فكر مي كنم ديگر كسي بهتر از من تو را نشناخته است. چقدر من ضعيفم. خدايا عشقم به تو لحظه اي است، دائمي گردان! اخلاصم به تو دم دمي است، همه دمي گردان! شورم به سوي تو موجي است، هميشگي گردان! خدايا از درگاهت تمنا دارم حال كه نعمت ورود را داده اي، نعمت حضور را نيز عطا كني.