بسیجی شهید حسن عشوری در سال 1368 در شهرستان رودسر استان گیلان دیده به جهان گشود و در 24 خردادماه 1396 در درگیری با گروههای تروریستی در چابهار به عنوان اولین شهید مدافع امنیت وزرات اطلاعات در کشور به مقام والای شهادت نائل آمد.
مزار این شهید گرانقدر در امامزادگان ماچیان رودسر زیارتگاه عاشقان و دلدادگان ایثار و شهادت است.
شهید حسن عشوری سرباز گمنام امام زمان (عج)، نخستین شهید وزارت اطلاعات در مقابله با جریانات تکفیری است که در یک عملیات علیه جنایتکاران تکفیری در چابهار استان سیستان و بلوچستان، مدال سرخ شهادت بر سینه آویخت.
حسن جان کلا توی کارها همیشه پایکار و خودجوش بود و به قول معروف نفر اول بود. اون روز چون خطر کار و احتمال درگیری خیلی زیاد بود، هنگام ورود به منزل تروریست ها (در چابهار) به من گفت:
شما نه!!!
تو متاهلی، من اول می روم...
رفت که رفت...
ایثار و از جان گذشتگی از شاخص ترین روحیات بندگان خالص خدا...
جان فدا در ره جانانه ی عشقیم هنوز...
نحوهی شهادت حسن جان همه اش نشان از ارادت قلبی او به اهل بیت بود.
تیر به پهلوش اصابت کرد
با لب تشنه
با دهان روزه
مثل حضرت علی اکبر(ع) خون راه گلویش را بند اورده بود.
صورتش خونی....
روزی که متعلق به مولا امیرالمومنین(ع) بود...
به دور از خانواده و در غربت....
به دست دشمنان مکتب اهل بیت(ع)...
آری تمام زندگی ات را در راه اهل بیت خرج کردی و چه زیبا هم پر کشیدی...
راوی دوست شهید عشوری؛
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
شهید حسن عشوری سرباز گمنام امام زمان (عج)، نخستین شهید وزارت اطلاعات در مقابله با جریانات تکفیری است
خواهر شهید می گوید:
10 سال داشت که بسیجی شد. من از ایشان بزرگتر بودم اما به من مشاوره میداد. وقتی دنبال کار یادواره شهدا و هیئت میرفت و از درسش عقب میافتاد با خودش برنامهریزی میکرد که آن دو ساعت را با شب بیداری و هر طوری که شده جبران کند. وقتی میگفتم خب درست مهمتر است و این فعالیتها را کم کن میگفت: ماها باید در صحنه باشیم. ما باید در ادارات و دانشگاها فعال باشیم که در نبود و فقدان ما بچههای غیرارزشی روی کار میآیند و این خوب نیست.
ولایت فقیه جزء اولین اولویتهای ایشان بود. این موضوع را به من و خواهر دیگرم مرتب گوشزد میکرد. دومین مسئلهای که به ما تاکید داشتند مسئله حجاب بود. همیشه میگفت شهدا سرخی خونشان را به سیاهی چادر شما امانت دادهاند پس سعی کنید امانتدار خوبی باشید.
احترام به پدر و مادر از خصوصیات بارز ایشان بود که این موضوع ما را هم تحت تاثیر قرار میداد. هر روز باید صدای ایشان را میشنیدم در ایام ماه مبارک رمضان هر شب زمان سحری با من تماس میگرفتند و او شب (شب 19 رمضان) تماس نگرفت، خودم تماس گرفتم دیدم گوشیاش خاموش است و از طریق خبرگزاریها از شهادت ایشان مطلع شدم.
نیمههای شب صدای گریههایش از اتاقش شنیده میشد؛ به او میگفتم پسر مگر از خدا چه میخواهی که اینطوری گریه میکنی که جواب میداد شما دعا کن تا دعاهای من به اجابت برسد و من هم از خدا میخواستم هرچه که خیر در دنیا و آخرت است به همه جوانان و به ایشان بدهد.
من پسرم را به امام زمان (عج) تحویل دادم و چون شنیدم به جنگ با داعش رفته و آنها را به هلاکت رسانده خیلی خوشحال شدم و گفتم دلم میخواهد خاک پایش را بیاورند تا با آن تیمم کنم و خدا را شکر میکنم که فرزندم اینقدر شجاع بود.
همیشه پیشانیاش را میبوسیدم و شنیدم که پیشانیاش تیر خورده؛ همانجایی که روی تربت امام حسین (ع) سجده میکرد؛ احترام خاصی به من و پدرش و همچنین پدربزرگ و مادربزرگش میگذاشت.
پس از مخالفت من مبنی بر اینکه به سوریه نرود گفت حالا که اجازه نمیدهی بروم سوریه و نگهبان درب حرم بی بی حضرت زینب (س) باشم شکایت شما را به حضرت زهرا (س) میبرم و من گفتم اشکالی ندارد، ببینم حضرت زهرا (س) با من مادر چه میکند؛ این را گفتم ولی از این حرفم پشیمانم و هنوزم از گفتن این حرف میسوزم.
در بخشهایی از وصیتنامه این شهید آمده است که: مبادا، مبادا، مبادا پدر و مادرم را ملامت کنید که چرا اجازه دادید تنها فرزند پسر شما در شغل پرمخاطره مشغول به کار شود! اگر من تنها پسر پدر و مادرم بودم مگر نمیدانید و نشنیدهاید که امام حسین (ع) تنها یک علی اکبر (ع) داشت؟ مگر نمیدانید مولایم امام حسین (ع) فرزند شش ماهه خود را فدای اسلام کرد؟
به هیچ وجه تا زمان پیدا شدن قبر حضرت زهرا (س) برای من سنگ قبری تهیه نکنید....
مبلغ 500 هزار تومان بابت سهلانگاری من در استفاده از بیتالمال به محل کارم پرداخت نمایید...
مادرجان! از تو میخواهم همچون مادر وهب، آن شیرزن کربلا روحیه و استقامت خود را حفظ کنید و به یاد داشته باش که با خداوند معامله کردهای که در آن حسرت و پشیمانی وجود ندارد.
میخواهم ماجرایی را برای شما نقل کنم که شنیدن آن برای همه مفید است.
شبی در عالم خواب خود را در مکانی دیدم که پشتدری به حالت انتظار ایستادهام، پس از چند لحظه اجازه ورود به من داده شد. من نیز به داخل اتاق رفتم. ناگهان دیدم مردی بالباس عربی تمام سیه و بیسر درحالیکه خون بر لباسش جاری است در برابرم ایستاده، در همین لحظه و در عالم خواب در مقابل آن مرد بیسر به زمین افتادم و هیچگونه توانایی تکلم و حرکت نداشتم. در همین حین صدایی به گوشم رسید که چشمانت را باز کن، با زحمت بسیار فقط توانستم چشمانم را باز کنم. سپس به من ندا رسید که این مرد بیسر امام مظلومت حسین بن علی (ع) است. پس از چند لحظه که از آن حال خارج شدم، دیدم اباعبدالله (ع) با سر مبارک و لباس زیبایی که به تن داشتند در سمت راست من و بافاصلهای اندک به روی منبر نشستهاند و به من خیره شدهاند و درحالیکه لبخندی نیز به لب داشتند در عالم خواب به خود نهیبی زدم و گفتم که اگر این فرصت را زا دست بدهی عمرت سراسر تباهشده است. با هر مشقت و سختی که بود کشانکشان خود را به اولین پله منبر امام حسین (ع) رساندم و پله اول منبر ایشان را به دست گرفتم ، وجود نازنین اباعبدالله (ع) درحالیکه با تبسم به من نگاه میکرد از من پرسیدند: چه میخواهی؟ عرض کردم مولا جان فقط میخواهم که برات شهادت مرا امضاء کنید. با همان لبخندی که بر لبان مبارکشان نقش بسته بود، سر مبارک خود را به حالت رضایت تکان دادند.
🔴 صحنهای تکاندهنده از خلوت فرزندان شهید با تابوت پدر
▪️ پیکر «جواد اللهکرمی» شهید مدافع حرم و مستشار ایرانی مقاومت اسلامی نُجَباء، پس از گذشت چهار سال شناسایی شده و به دامان خانواده و همرزمانش بازگشته است.
▪️مراسم تشییع این فرمانده مجاهد، چهارشنبه ۲۸ خردادماه مقارن سالروز شهادت امام جعفر صادق (علیهالسلام) در تهران برگزار میشود.
📢📣📢📣📢
سلام برشما خوبان💐
بخش چهارم از توصیه آقا علی بن موسی الرضا علیه السلام به سیدالکریم
بزرگواران موضوع امروز وفردا 👈 راستگویی و صدق در گفتار
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در حال حاضر دعاگوی شما در تشییع پیکر شهید مدافع حرم جواد الله کرمی در حرم امام رئوف هستیم
از اعضای کانال فرستادند 👆 👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری...
به وقت دلتنگی....
حاجی چند وقته که نیستی😔
⬅️هدیه به روح مطهرش ۵ صلوات
هدایت شده از الحقنی بالصالحین«یرتجی»
🔻 نامه حضرت امام رضا (علیه السلام) به حضرت عبدالعظیم حسنی و توصیههای ایشان به شیعیان
بسم الله الرحمن الرحیم
ای عبدالعظیم! سلام گرم مرا به دوستدارانم برسان و به آنان بگو:
در دلهای خویش برای شیطان راهی نگشایند.
و آنان را به راستگویی در گفتار و ادای امانت و سکوت پرمعنا و ترک درگیری و جدال در کارهای بیهوده و بی فایده فراخوان.
و به صله رحم و رفت و آمد با یکدیگر و رابطه گرم و دوستانه با هم دعوت کن، چرا که این کار باعث تقرب به من است.
دوستان ما نباید فرصتهای گرانبهای زندگی و وقت ارزشمند خود را به دشمنی با یکدیگر تلف کنند.
من با خود عهد کردهام که
هر کس مرتکب اینگونه امور شود
یا به یکی از دوستانم و رهروانم خشم کند و به او آسیب رساند
از خدا بخواهم که او را به سختترین کیفر دنیوی مجازات کند و در آخرت نیز اینگونه افراد از زیانکاران خواهند بود.
به دوستان ما توجه ده که خدا نیکوکرداران آنان را مورد بخشایش خویش قرار داده و بدکاران آنان را جز، آنهایی که بدو شرک ورزند و یا یکی از دوستان ما را برنجانند و یا در دل نسبت به آنان کینه بپرورند، همه را مورد عفو قرار خواهد داد اما از آن سه گروه نخواهد گذشت و آنان را مورد بخشایش خویش قرار نخواهد داد.
جز اینکه از نیت خود بازگردند و اگر از این اندیشه و عمل زشت خویش بازگردند، مورد آمرزش خواهند بود اما اگر همچنان باقی باشند، خداوند روح ایمان را برای همیشه از دل آنان خارج ساخته و از ولایت ما نیز بیرون خواهد برد و از دوستی ما اهل بیت(ع) نیز بی بهره خواهند بود و من از این لغزشها به خدا پناه میبرم.
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
مراقبت های چله بیست و سوم 👇👇👇 💫🌟هدیه اعمال خیرمان از طرف شهید روز به بقیه الله الاعظم عج 🌟💫 ✅ 1
سلام علیکم💐
هشتمین روز از چله 🌟 بیست و سوم🌟 مهمان سفره شهید 🌷 جمشید داداشی🌷هستیم.
🔻 شهید ۱۳ ساله گیلانی را بیشتر بشناسیم
🔅 شهید «جمشید داداشی» در یک خانواده متدین در تاریخ ۱ تیر ۱۳۴۸ در شهرستان رودسر دیده به جهان گشود در سنین کودکی پدرش را از دست داد و او را برای فراگرفتن قرآن به مکتب فرستادم تا بتواند قرآن را به طور کامل فراگیرد.
🔅 این شهید بزرگوار بسیار مردم دوست بود و کوچکترین درآمد خود را در اختیار نیازمندان قرار می داد، بعد از اینکه به سنی رسیده بود که می توانست هدف و راه خود را انتخاب نماید عازم تهران شد در آن جا مدتی مشغول به کار بود.
🔅 بدین ترتیب او به جبهه رفت و مدت ۶ ماه در اهواز و جبهه بود. او در جبهه علاوه بر خدمت کردن درس نیز می خواند تا از نظر علمی نیز به پیشرفت بالایی دست یابد. به امام علاقه زیادی داشت و پس از حضور در عملیات فتح المبین منطقه شوش – اهواز در تاریخ ۲ فروردین ۱۳۶۱ در سن ۱۳ سالگی به #شهادت رسید.
🔅 قبل از شهادتش خواب دیدم که دستش روی سرش است به او گفتم: چه اتفاقی برایت افتاده است؟ گفت: مادرم سرم درد می کند وقتی به سرش نگاه کردم دیدم زخمی شده و بعد از چند روز خبر شهادتش را همانگونه که به خواب دیده بودم برایم آوردند.
#شهدای_نوجوان
#دانش_آموز
بسم الله الرّحمن الرّحیم
وصیت نامه شهید داداشی
با یاد خدا و سلام بر مهدی موعود (عج) فرمانده حقیقی لشکریان اسلام و با سلام به رهبر عالیقدر مستضعفان جهان و با درود به مادرانی شیردل که حاضرند در راه خدا فرزندانی را که با رنج و مشقت بزرگ کرده اند فدا کنند.
ای مادر مهربانم امیدوارم که تو هم جزو چنین مادرانی باشی.
خدمت مادر مهربانم سلام عرض می کنم امیدوارم که حال شما خوب باشد و سلام مرا که از دورترین نقاط کشور به شما می رسد بپذیری. شاید تا به حال شنیده باشی که من به جبهه رفته ام و حتماً ناراحت هم شده ای. حال من خوب است و هیچگونه ناراحتی ندارم ما اینجا نمی جنگیم فقط آماده هستیم که حمله شروع شود و برای مقابله با دشمن و عقب راندن آنها از خاک میهن به میدان نبرد بشتابیم. موقعی که من خواستم به جبهه بیایم یک استخاره کردم و خوب درآمد و معلوم است که خداوند مرا طلبیده و می خواهد مرا آزمایش کند و شما باید مرا دعا کنید تا در این آزمایش الهی موفق شوم در ضمن بگویم که این حمله بزرگترین حمله ای است که می شود و شاید آخرین حمله باشد و بعد از آن جنگ تمام شود و من خیلی خوشحالم که در این حمله شرکت می کنم و مطمئن هستم که حتماً پیروز می شویم چونکه فرمانده ما امام زمان است و اوست که ما را رهبری می کند.
اِنَّ تَنصُرُ الله یَنصُرُکُم وَ یُثَبِّت اقدامَکُم.
اگر دین خدا را یاری کنید او هم شما را یاری می کند و یاری می کند در قدمهایتان.
اگر لیاقت داشتم و شهید شدم گریه مکنید بلکه باید افتخار کنید که شما هم مادر شهیدی هستید و قول می دهم که آن دنیا شما را شفاعت کنم و پیش خود ببرم و اگر هم شهید نشدم بعد از پیروزی که بعد از عید می شود پیشتان خواهم آمد.
و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته
جمشید داداشی
۱۳۶۰/۱۲/۲۴