هدایت شده از کانال روشنگری🇵🇸
📝گفت🔻
سرت رو بنداز پایین زندگیتو بکن
به هیچ چیز و هیچ کس هم فکر نکن، ما بی طرفیم، کار به کسی نداریم...
به ما چه فلانی دزدی میکنه! فلانی رشوه گرفت.. فلانی درد و مشکل داره!
📝گفتم🔻
#زیارت_عاشورا را خوانده ای...
دو دسته جمله دارد یا #سلام یا #لعن؛
جامعه هم دو دسته دارد...
مورد سلام اهل بیت(ع) و مورد لعنشان،
عاقبت هم دو دسته میشوند، #بهشت و #جهنم، وسط ندارد.
📝گفت 🔻
حتی #بیطرف ها؟؟؟؟
📝گفتم🔻
در زیارت #عاشورا جوابت هست...
( و شایعت و بایعت و تابعت علی قتله)
امام صادق(ع) آن بی طرف ها را هم لعن کرده...
البته زیاد هم بی طرف نبودند...
هر که در لشکر #حسین(ع) نباشد
در محفل شراب باشد یا نماز... یزیدی است.
گفت🔻
زمانه عوض شده ، فرق کرده...
گفتم🔻
باز زیارت عاشورا جوابت را داده،
(و اخر تابع له علی ذلک)
تا اخرالزمان هر کسی مثل این ها باشد لعن شده..
قرار نیست که فامیلیش یزیدی باشد.
گفت🔻
با این حساب کل یوم عاشورا یعنی چه؟
گفتم🔻
یعنی حسین زمان و شمر امروزت را بشناسی.
در هیئتی که بوی استکبار ستیزی، نباشد ابن زیاد هم در آن هیئت سینه میزند.
گفت🔻
حسین زمان که در #غیبت است؟
گفتم🔻
اگر میخواهیم کوفی نباشیم باید بدانیم تا حسین نیامده، #مسلم ولی امر است.
👈ببین چقدر گوش به فرمان #ولی_فقیه هستی...👉
👉 @roshangarii 🚩🏴
اعمال مستحبی ششمین روز از
چله ی شهدا ی حسینی
را از طرف
حبیب حرم
🌷سردار شهید حاج حسین همدانی🌷
تقدیم می کنیم به ساحت مقدس
خانم حضرت زینب سلام الله علیها
نام مستعارحبیبِ سپاه
زاده: ۲۴ آذر ۱۳۲۹
آبادان، ایران
درگذشته : ۱۶ مهر ۱۳۹۴ (۶۵ سال)
حومهٔ حلب، سوریه
مدفون درهمدان، ایران
وفادار به/عضوِایران
سازمان/شاخهسپاه پاسداران انقلاب اسلامی
سال خدمت ۱۳۵۸–۱۳۹۴
درجه سرتیپ پاسدار
بخشنیروی زمینی
نیروی مقاومت بسیج
فرماندهی در لشکر ۳۲ انصارالحسین، لشکر ۱۶ قدس، قرارگاه نجف اشرف، لشکر ۴ بعثت، لشکر ۲۷ محمد رسولالله، قرارگاه ثارالله، سپاه محمد رسولالل
، اولین پسرش را «وهب» نام گذاشت و دوست داشت که همه او را «ابو وهب» صدا بزنند و با این نام از او یاد کنند.
سردار سرلشکر شهید حسین همدانی در سال ۱۳۲۹ در شهرستان آبادان دیده به جهاد گشود و در سن ۶۱ سالگی پس از چهل سال مجاهدت و نبرد در راه اسلام در تاریخ ۱۶ مهرماه ۹۴ در نبرد با تروریستهای تکفیری در سوریه به فیض شهادت نایل آمد.
سردار حاج حسین همدانی در همان ابتدای جوانی در صف مبارزان انقلابی درآمد و با حضور در محضر آیت الله شهید مدنی در همدان به مبارزه به رژیم شاهنشاهی پرداخت. وی در همان اوایل پیروزی انقلاب اسلامی و به دنبال فرمان حضرت امام خمینی (ره) در جبهه مبارزه با اشرار و گروهک داخلی جان بر کف تن به مجاهدت داد و در سال ۵۹ به همراه خانم مرضیه دباغ از پایه گزاران سپاه استان همدان و بعدها کردستان بود.
سردار حسین همدانی پس از پیروزی انقلاب اسلامی پایه گذاری و تأسیس سپاه پاسدارن انقلاب اسلامی استان همدان را آغاز و خود نیز به عنوان یکی از ارکان اصلی شورای عالی فرماندهی سپاه استان همدان، فعالیتش را آغاز کرد و با کمک همرزمان و پاسداران آن خطه، به پاکسازی عناصر طاغوت و عوامل فساد و نفاق برآمده و از آنجایی که چندین بار به دست ساواک دستگیر شده و مورد تعقیب بود، عوامل طاغوت را به خوبی میشناخت.
با آغاز جنگ تحمیلی، لحظهای درنگ نکرده و راه کردستان را در پیش گرفت و از آنجا که پیش از جنگ نیز به کمک مردم محروم کردستان شتافته و با دیگر دوستان و همرزمان در آنجا نیز گروهکهای ضدانقلاب را میشناخت، دیری نپایید که به صف دشمن ستیزان پیوست و فرماندهی عملیاتهای مطلع الفجر را با پیروزی کامل تجربه کرد.
«ابو وهب» فرماندهی جبهه میانی سرپل ذهاب هم از دیگر گامهایی بود که در راستای مبارزه با دشمن بعثی برداشته و پس از مدتی کوتاه به همراه حاج احمد متوسلیان و شهید همت و شهید شهبازی در تشکیل و سازماندهی لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) نقش بسزایی داشت. عملیات فتح المبین و بیت المقدس آن هم با مسئولیت فرماندهی محورهای عملیاتی، تجربهای نو در قالب هدایت تیپ و لشکر بوده که از فاتحان خرمشهر، سهمی را از آن خود کرد و سپس از تشکیل یگانهای رزم سپاه به عنوان بانی و نخستین فرمانده لکشر ۳۲ انصارالحسین (ع) استان همدان، وارد میدان نبرد علیه دشمن بعثی شد.
موفقیتهای رزمندگان اسلام در سایه فرماندهی این سردار رشید، سبب شد تا فرماندهان روز به روز بیشتر به او اعتماد کرده و مسئولیتهای سنگین تری را یکی پس از دیگر به او بسپارند. قبل از عملیاتهای بزرگ کربلای چهار و کربلای پنج، سردار حسین همدانی به فرماندهی لشگر ۱۶ قدس گیلان انتخاب شد تا توفیق خدمت به کشور را به همراه شرمردان گیلکی در کارنامه خود ثبت کند.
شهادت
سردار حسین همدانی آخرین ماموریتش، دفاع از حریم مطهر حضرت زینب و کمک به مردم سوریه برای رهایی از دست گروهک صهیونیستی تکفیری داعش بود، که در همین راه شهد شهادت را نوشید و در سن ۶۱ سالگی پس از سالها مجاهدت و نبرد در جبهه اسلام، ندای حق را لبیک گفت و در تاریخ ۱۶ مهرماه ۱۳۹۴ به فیض شهادت نایل گردید. مراسمهای تشییع پیکر «ابو وهب» در تهران و همدان با سیل عظیم جمعیت مردم قدرشناس و ولایتمدار کشورمان برگزار شد و روزهایی فراموش نشدنی را در تاریخ نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران به ثبت رساند.
پیام رهبر انقلاب در پی شهادت سردار حسین همدانی
شهادت سردار سرافراز، شهید حسین همدانی را به خانوادهی گرامی و بازماندگان و دوستان و همرزمانش و به مجموعهی پر افتخار سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تبریک و تسلیت میگویم. این رزمندهی قدیمی و صمیمی و پر تلاش، جوانی پاک و متعبّد خود را در جبهههای شرف و کرامت، در دفاع از میهن اسلامی و نظام جمهوری اسلامی گذرانید و مقطع پایانی عمر با برکت و چهرهی نورانی خود را در دفاع از حریم اهلبیت علیهم السلام و در مقابله با اشقیای تکفیری و ضد اسلام سپری کرد، و در همین جبههی پر افتخار به آرزوی خود یعنی جان دادن در راه خدا و در حال جهاد فی سبیل الله نائل آمد و فضل و رحمت الهی بر او گوارا باد.
صف استوار آرزومندان این موهبت و کمربستگان راه جهاد و شهادت در ایران اسلامی و در سپاه و همهی نیروهای مسلّح جمهوری اسلامی، صفّی بلند و بنیانی مرصوص است: و منهم من ینتظر و ما بدّلوا تبدیلا. رحمت خدا بر شهید همدانی و بر همهی مجاهدان راه حق.(۱۳۹۴/۰۷/۱۸)
" سرلشکر سلیمانی: من در آن لحظهی آخر که شهید همدانی را دیدم، یک لحظه تکان خوردم. فهمیدم که او از شهادتش مطلع بوده است... آنجا با خنده به من گفت که بیا با هم یک عکسی بگیریم؛ شاید این آخرین عکس من و تو باشد. خیلی اهل این کارها نبود که به چیزی اصرار کند و بخواهد مثلا عکسی بگیرد؛ چه از خودش، چه با کس دیگری.
من وقتی این حرف را زد تکان خوردم، خواستم بگویم که شما نروید، از همانجایی که او میخواست برود، من داشتم برمیگشتم. ولی یک حسی به من گفت خب چیزی نیست، خبری نیست، چیزی به او نگفتم. وقتی که این حالت را در شهید همدانی دیدم، این شعر در ذهنم آمد:
رقص و جولان بر سر میدان کنند
رقص اندر خون خود مردان کنند
چون رهند از دست خود دستی زنند
چون جهند از نقص خود رقصی کنند
این حالت خیلی حالت زیبایی است. قطرهای که به دریا متصل میشود، دیگر قطره نیست؛ دیگر دریاست.
آخرین تصویر مشترک حاج قاسم سلیمانی و سردار شهید حسین همدانی ، لحظاتی قبل از شهادت
بــــہ #عبادتے میهمانش ڪنیم
تــــا
بہ شفاعــــتے میهمانمان ڪند ...
#ان_شاءالله
#حبیب_حرم
#سردار_حسین_همدانی🌷
👆عکس باز شود
🍃🌹🍃🌹
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
#یا_قاسم_بن_الحسن شهید مرحمت بالازاده شهید #نوجوان دوران دفاع مقدس تولد: هفدهم خردادماه 1349 شهادت:
قاسم ابن الحسن های انقلاب خمینی
✅به آقای خامنهای بگویید دیگر روضه حضرت قاسم (ع) نخوانند
فریاد میزد: «آقای رییس جمهور! آقای خامنهای! من باید شما را ببینم»
حضرتآقا پرسیدند: «چی شده؟ کیه این بنده خدا؟»
«حاج آقا! یه بچه است, میگه از اردبیل کوبیده اومده اینجا و با شما کار واجب داره».
حضرتآقا عبایش را که از شانه راستش سر خوره بود درست کرده و میفرمایند: «بگو پسرم. چه خواهشی؟»
شهید بالازاده میگوید: آقا! خواهش میکنم به آقایان روحانی و مداحان دستور بدهید که دیگر روضه حضرت قاسم (ع) نخوانند!
حضرتآقا میفرمایند:چرا پسرم؟
🔸شهید بالازاده به یک باره بغضش ترکیده و سرش را پایین انداخته و با کلماتی بریده بریده میگوید: «آقا جان! حضرت قاسم (ع) 13 ساله بود که امام حسین (ع) به او اجازه داد برود در میدان و بجنگد، من هم 13 سالهام ولی فرمانده سپاه اردبیل اجازه نمیدهد به جبهه بروم هر چه التماسش میکنم, میگوید 13 سالهها را نمیفرستیم, اگر رفتن 13 سالهها به جنگ بد است، پس این همه روضه حضرت قاسم (ع) را چرا میخوانند؟»
حضرت آقا دستشان را دوباره روی شانه شهید بالازاده گذاشته و میفرمایند: «پسرم! شما مگر درس و مدرسه نداری؟ درس خواندن هم خودش یک جور جهاد است»شهید بالازاده هیچ چیز نمیگوید، فقط گریه میکند و این بار هق هق ضعیفی هم از گلویش به گوش میرسد.
🔸حضرتآقا شهید بالازاده را جلو کشیده و در آغوش میگیرند و رو به سرتیم محافظانش کرده و میفرمایند: «آقای...! یک زحمتی بکش با آقای ملکوتی (امام جمعه وقت تبریز)تماس بگیر بگو فلانی گفت این آقا مرحمت رفیق ما است, هر کاری دارد راه بیاندازید و هر کجا هم خودش خواست ببریدش, بعد هم یک ترتیبی بدهید برایش ماشین بگیرند تا برگردد اردبیل, نتیجه را هم به من بگویید»
🔸حضرتآقا خم شده صورت خیس از اشک شهید بالازاده را بوسیده و میفرمایند: «ما را دعا کن, پسرم درس و مدرسه را هم فراموش نکن, سلام مرا به پدر و مادر و دوستانت در جبهه برسان»
اعمال مستحبی هفتمین روز از
چله ی شهدا ی حسینی
را از طرف
🌷شهید محمد تقی غیور انزله🌷
تقدیم می کنیم به ساحت مقدس
خانم حضرت زینب سلام الله علیها
شهید محمد تقی غیور انزله
نام پدر: صفدر علی
تولد: 4/6/1348 - مشهد
شهادت: 2/2/1366- ماووت عراق
كربلای 10
محل دفن: حرم مطهر امام رضا
مثل حضرت علی اصغر (ع)
چند روز از كربلا 10 گذشته بود. ماووت بودیم. خط سوم جبهه توی سنگرهای دیده بانی. می خواستم برم خط مقدم. با همه خداحافظی كردم. محمد تقی نبود. كنار رودخانه پیداش كردم. داشت با خودش زمزمه می كرد. اشكاش رو پاك كردم گفتم:" غیور التماس دعا! چی می خوانی؟" گفت:" دارم روضه حضرت علی اصغر (ع) می خوانم ، چون مثل حضرت علی اصغر شهید می شم." گفتم:" تو رو كه خط مقدم نمی برن." گفت:" من همینجا شهید می شم نه خط مقدم." خنده ام گرفت گفتم:" اینجا خط سومه، گلوله نمی آید." باز هم حرف خودش رو زد. بعدش هم صحنه شهادتش رو تعریف كرد.
دو سه روز بعد شهید شد. همانطور كه گفته بود . تركش گلوله گلویش را برید.