14 ساله که بود همش می گفت «مادر میخواهم برومجبهه» اما به خاطر سن پایینش او را نمی بردند. دوره راهنمایی اش که تمام شد به خاطر مشکلات مالی که پدرش داشت مدرسه نرفت و به سر کار رفت و در فرش فروشی کار می کرد.حقوقی که می گرفت، عیناً همان را به پدرش می داد و مقداری که پدرش به او پس می داد را به صندوق می ریخت و به جبهه کمک می کرد.
صاحب کارش که پدر شهید بود واسطه شد تا رضایت ما را برای جبهه رفتن سید مهدی بگیرید چون اگر ما رضایت می دادیم و نمیدادیم او هوای دفاع از کشور و انقلاب را در سر داشت و میرفت،ما هم رضایت دادیم. شب آن روز که رضایت دادیم تا به جبهه برود خیلی خوشحال به خانه آمد و یک جعبه شیرینی گرفت و صورت من و پدرش را بوسید و تشکر کرد.گفت اگر رضایت نمیدادین من خیلی ناراحت می شدم اما الان با خیال راحت و آسوده می روم تا از انقلاب و کشورم دفاع کنم
واخر سال 66 بود رفت به جبهه و در طی این مدت دو بار به مرخصی آمد. هر وقت زنگ می زد می گفتم «چرا نمی آیی مرخصی» می گفت «هر وقت می آیم مرخصی شما میگویید نرو.من اینجا از قفس آزاد شدم. من اینجا عاشق شدم». دفعه آخر که به مرخصی آمد دیدم خیلی فرق کرده و حالت معنوی خاصی پیدا کرده. وقتی بغلش کردم با خودم گفتم برای آخرین بار است که می بینمش. به سید مهدی گفتم «مادر مگر جنگ تمام نشده و امام قطعنامه را امضا نکردند؟» گفت «مگر امام نفرمودند من جام زهر را نوشیدم، من باید دوباره برگردم.» گفتم «برو و مواظب خودت باش!» با اینکه خودش می دانست بر نمیگردد گفت «این دفعه که برگردم تحصیلاتم را ادامه می دهم به خاطر شما!»
مادر شهید رضوی در خصوص عشق و ارادت فرزندش به ائمه اطهار (ع) میگوید:عشق خیلی زیادی به حضرت زهرا(س)، حضرت زینب(س) امام حسین(ع) داشت. ایام محرم و عزاداری در هیئت ها عزاداری می کرد و عشقش قابل وصف نبود.قبل اینکه شهید شود هر موقع تهران بود می رفت روی قبر شهدا میخوابید و با شهدا صحبت می کرد و با خدا راز و نیاز میکرد و خیلی دوست داشت شهید شود.5 روز بعد از آخرین باری که به جبهه رفت به شهادت رسید . آخرین بار به من گفت «مادر من لایق شهادت نیستم اما اگر شهید شدم مادر برای من گریه نکنی و هزینه های مراسم من را به جبهه کمک کن».وقتی خبر شهادتش را برایم آوردند من بچه شیرخواره داشتم و درب را باز کردند و پدرش راخواستند به من الهام شد که سید مهدی شهید شده . وقتی خبر شهادتش را دادند من گفتم خدا را صد هزار مرتبه شکر همه فکر کردند که من گریه و زاری می کنم اما خدا را شکر کردم.
هدایت شده از آستان قدس رضوی و حرم مطهر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مشارکت با هر توان مالی
واریز👈 تا صبح روز عید غدیر
#گروه_الحقنی_باالصالحین
#گروه_جهادی_شهیدحمیدرضا_اسداللهی
#اطلاعیه🔔
پخش زنده مراسم سومین سالگرد شهادت #شهید_محسن_حججی از یادمان شهدای نجف آباد و مزار شهید محسن حججی با سخنرانی #حجت_الاسلام_سید_حسین_مومنی
پنج شنبه: ١۶ مرداد
⏱شروع مراسم: ساعت ١٨:٣٠
صفحه اپارات به آدرس:
https://www.aparat.com/najz.ir/live
صفحه اینستاگرام به آدرس:
https://www.instagram.com
mohsen_hojaji1370/
صفحه گپ به آدرس:
https://gap.im/mohsen_hojaji1370
@refaghat_shahadat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#محسن جان برای همه دعا کن😭
به فرمانده ات🌷 بگو پیش ارباب سفارش ما رو یادش نره
ما خیلی به دعای شما محتاجیم😭
#شهید_محسن_حججی
#سالروز_اسارت
5905_1570134454.mp3
8.55M
حال دلم خیلی بده...
حرم میخوام..😭
جانم حسین،جانم حسین....
رحمی بکن.....
#من_غدیرےام
هدایت شده از الحقنی بالصالحین«یرتجی»
#مراقبتهای_چله_بیست_چهارم👇👇👇
✅ صبح ها👈 تلاوت سوره یاسین و آل یاسین
✅ ظهرها 👈 خواندن فرازی از خطبه غدیر که در کانال گذاشته می شود .
✅ شبها 👈 خواندن فرازی از زیارت جامعه کبیره که در کانال گذاشته می شود.
#مراقبت_عملی 👇👇
✅ بخشش از دوست داشتنی ها
✅ تجدید بیعت روزانه
سلام علیکم💐
هفدهمین روز از چله 🌟 بیست و چهارم🌟 مهمان سفره شهید 🌷یوسف سجودی 🌷 هستیم.
#شهید_یوسف_سجودی
آمدنش را در عالم خواب به مادر مژده دادند، به او گفتند: «یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور...» مادری که نمیدانست نوزادی که 9 ماه چشم انتظارش بود، قرار است سالها او را چشم انتظار بگذارد.
سال 1337، شهر بابل، در فصل میوه بهشتی انار، شاهد رویش جوانه وجود نوزادی در خانواده سجودی شد، که نامش را در عالم رویا، به مادر گفته بودند. یوسف، با تولدش، موجی از شعف در دل خانواده ایجاد و در دامان گرم پدر و مادر، رشد کرد.
در اوان جوانی، در عالم رویا مورد عنایت مولا علی (ع) واقع شد و حضرت از وی به پرچمدار خود یاد کردند. روح و روان یوسف با خوابی که دیده بود، درهم آمیخت و خیلی زود، گامهای او را در پیمودن مسیر تعالی و معنویت قوام بخشید.
همراهی با جریان روشنگر انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی (ره) و پس از آن، حفاظت و حراست از دستاوردهای انقلابی که توسط منافقین کوردل و گروهکهای کمونیستی مورد هجمه واقع شده بود، بخشهای درخشان زندگی این جوان رعنا است.
یک شب خواب دید قرآن هایی در رودخانه ی «بابل رود» جاری است و او تلاش می کند آنها را جمع کند و به خشکی بیآورد. تا قبل این خواب، یوسف آدمی معمولی بود، اما به یک باره رفتارش عوض شد. روزها را روزه می گرفت. بیشتر وقتش را در مسجد می گذراند. نمازخواندن اش هم تغییر کرده بود. خودش می گفت این خواب موتور محرک زندگی ام بود. «خواهر شهید»
وی در سال ۱۳۵۷ (ه..ش.) ازدواج کرد که حاصل این ازدواج دو فرزند به نامهای د«میثم» و «سمیه»» است.
شوق اتصال به دریای معارف اسلامی و معنویات، او را به طرف شهر مقدس قم کشاند، سپس به مدت یک سال در مدرسه شهید حقانی مشغول به تحصیل شد. همزمان با تحرکات منافقین در شمال کشور به عضویت سپاه قم درآمد و سپس به سپاه بابل منتقل گردید و در سمت مسئول «عملیات ضربت»» سپاه انجام وظیفه کرد.
بعد از سرکوبی مناقفین در جنگلهای شمال، به منظور ادامه تحصیل به قم شتافت، اما شروع جنگ نیز امتحان دیگری بود که او موفق از آن درآمد: چرا که عاشقانه رفع تعلقات کرد و در وادی حماسه و ا یثار رحل اقامت افکند و دیگر تا آخر عمرش در جبهه به سربرد و فقط به مرخصیهای کوتاه مدت اکتفا کرد.
ایشان در جبهه مسئولیتهای گوناگونی از جمله: فرماندهی گردان، فرماندهی محور و فرماندهی تیپ را به عهده داشت.
خاطره ی شهید ویژه خانومها:
همسر شهید میگه: زندگیمون با کمکخرجِ پدرش و درآمدِ ناچیزِ حوزه به سختی میگذشت. یه شب نان هم برا خوردن نداشتیم. بهش گفتم که چیزی نداریم. اونقدر این پا و اون پا کرد که فهمیدم پولش ته کشیده. حرفی نزدم و رفتم سراغِ کارهایم… وقتی برگشتم ، دیدم یوسف نشسته پایِ سفره… داشت گوشههایِ خشک و دور ریزِ نان رو که از چند روز پیش مونده بود، میخورد… بهم گفت: بیا خانوم ! اینم از شامِ امشب….
خانوما_دقت_کنین:
از همسر این شهید یاد بگیرین و چیزی رو نخواین که میدونین همسرتون توانِ مهیا کردنش رو نداره ، لطفاً با پایین آوردنِ سطح توقعاتتون کاری کنین که مردتون شرمنده نشه ، تا زندگیتون آرامش داشته باشه…
.
_____________________________
خاطره ی شهید ویژه آقایون:
یوسف بعد از مدتها خرید کرده بود. بهم گفت: خانوم! ناهار مرغ درست میکنی؟
هنوز آشپزی بلد نبودم. اما دل رو زدم به دریا و گفتم: چشم…
مرغ رو خوب شستم و انداختم تویِ روغن. سرخ و سیاه شده بود که آوردمش سرِ سفره. یوسف مشغول خوردن شد. مرغ رو به دندون گرفته بود و باهاش کلنجار می رفت. مرغ مثلِ سنگ شده بود و کنده نمیشد. تازه فهمیدم قبل از سرخ کردن باید آبپزش میکردم. کلی خجالت کشیدم. اما یوسف میخندید و میگفت: فدای سرت خانوم!
.
آقایون باید اینجا دقت کنید:
همسرتون با عشق براتون غذا می پزه و توی خونه زحمت میکشه. اگه غذا خوب نبود و یا نقصی دیدین ، نباید به روش بیارین. یادمون نره که گاهی یه تشکر کردن ،کلِ خستگی رو از تن همسرمون خارج میکنه… شهدایی_زندگی_کنیم_تا_طعم_خوشبختی_رو_بچشیم
وصیت نامه سردار شهید یوسف سجودی
بسم ا..الرحمن الرحيم
«الذين امنواوهاجروا وجاهدوافي سبيل ا… باموالهم و انفسهم اعظم درجه عندا… واولئك هم الفائزون». (توبه ـ آيه 20)
آنانكه ايمان آوردندوهجرت كردندودرراه خدا بوسيله مالهايشان وجانهايشان جهادكردند مقامشان درنزدخداوندبالاتر است.
پروردگارا،ازتو ميخواهم كه ايمانم راكامل گرداني وبه من توفيق آن دهي كه هجرتم فقط براي تو باشدنه براي ريا وخود نمايي نه براي پست ومقام،تنها براي تو باشد. خدايا،توفيق آن ده كه بتوانم مسئوليتي كه برگردن من نهاده شده است به خوبي انجام وظيفه كنم،توفيق آن ده كه درحال نبرد با دشمن اسلام هيچ رعب ووحشتي از دشمن كافر بر دلم لرزه نيفتد.
«اوصيكم بتقوي ا… ونظم امركم ».
برادران سپاهي همچنانكه پيامبر عظيم الشان اسلام حضرت محمد صل ا… عليه واله فرمودند: يك پاسداربايدبا تقوي باشدو از تمام كارهايي كه خداوند حرام كرده است دوري نمايد.
پاسداراسلام باخلوص وبي ريا باشدوبكوشدهمواره كارهايش براي خدا باشد وعملي كه انجام ميدهد براي مدح وستايش نباشد چون اين كار هيچ ارزش اخروي ندارد،براي نفست بود نه خدا. پس تو اي برادر پاسدار كه لباس سپاه بر تن پوشيدي اين را بدان وقتي مردم براي تو ارزش قائل مي شوندو احترام مي گذارند نكندكه خداي نكرده بخود مغرور شوي وفكر كني مني هستي برادر عزيزم هر زمان كه شيطان سويت آمد اين را به خودت بگو كه اي نفس مكاره مگر من چه كاري انجام دادم كه بخودم ببالم. اين ارزشي كه مردم براي من قائل مي شوند به خاطر خون پاسداراني هست كه در سراسركربلاي ايران به زمين ريخته است اين را پاسداران شهيد به ما داده اندوگرنه من كاري انجام نداده ام.
سفارش ديگر من به شما برادران سپاهي اين است كه سعي كنيد تامي توانيدبه سپاه نظم بدهيدواز بي نظمي دوري كنيدكه اين بي نظمي ها ضررهاي بزرگي به ما داده است. برادران عزيزم تا ميتوانيدخود را بسازيد ودرنمازجمعه ها شركت كنيد ودعاي كميل را به جاي بياوريدونماز شب را حتماً بخوانيد و دعاي فرج امام زمان را هر روز وشب بخوانيدتا خداوندفرجش راهرچه زودترنزديك بگرداندواز خداوند بخواهيد تا انقلاب مهدي(عج)عمر امام عظيم الشان آيه ا… العظمي روح ا… الموسوي الخميني را طولاني بگرداند. انشاءا…
برادرانم،سفارشم به شما اين است كه بفكر ماديات واين دنيا نباشيد كه همه اينها آزمايش است براي انسان همچنانكه علي (ع) فرموده است كه دنياهمانند ماري است كه وقتي به رويش دست ميكشي نرم و لطيف است ولي زهرش كشنده ، سعي كنيد بيشتر بفكر آخرت باشيدوبه فكر معادوبه فكرمردن باشيدبه فكرآن روزي بيافتيد كه خداوند ازهمه كس حساب مي كشدو مي گويد اي انسان كه من ترا خلق كرده ام وبه تو انواع و اقسام نعمتها داده ام تو در دنيا چكار كرده اي آيا به مستمندان كمك كرده اي ؟
آيا به خدا وروز معاد ايمان آورده اي،برادران بهوش باشيدكه نكند خداي نكرده اسير دنياشويدو دنياشمارا در شكم خود ببلعدكه ديگر پس از مردن توبه قبول نمي شود.
در نماز خواندن كاهلي نكنيدو همواره پيرو ولايت فقيه باشيد تا با ديدوسيع درخط اصيل انقلاب اسلامي به رهبري حضرت امام خميني قدم برداريد.
ديگرسفارش نمي كنم زيرا سفارشات زياد در قرآن كريم و نهج البلاغه وساير كتب اسلامي براي هدايت بشر موجود است.
والسلام
يوسف سجودي