eitaa logo
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
2.7هزار دنبال‌کننده
18.6هزار عکس
8.7هزار ویدیو
238 فایل
انس با شهداء برای همنشینی با امام زمان«ع» ومرافقةالشهداء من خلصائک اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ تَحْتَ رایَةِ وَلِیِّکَ الْمَهْدِیّ(عجل الله) السلام علیک یا من بزیارته ثواب زیارت سیدالشهداء یرتجی
مشاهده در ایتا
دانلود
سال1342بود ، نسیم بهاری و عطر بهار نارنج کوچه های شیراز را عطراگین می کرد . صدای گریه کودکی از لابه لای کوچه های شیراز فضا را دگرگون کرده بود ، کوچه ها می دانستند که یکی دیگر از قنداقی های امام خمینی (ره) به دنیا آمده است . این کودک کسی نبود جز سردار شهید محمد امین فرهادیان فرد .شهید فرهادیان فرد دربهار سال 1342 در یکی از محله های شیراز دیده به پهنای این جهان گشود . آرام متین و بردبار بود ، از همان کودکی علاقه وافری به خاندان عصمت و طهارت داشت و با نوای قرآن انس می گرفت . محمد امیر دوران ابتدایی و راهنمایی را سپری کرد بسیار کم رو بود ، با سن کمش در دوران انقلاب به همراه دوستانش به راهپیمایی می رفت .در اوایل دوران دبیرستان بود که که جنگ سلحشوری او را به خود خواند و او را به عنوان یک بسیجی به خود جلب کرد ماه ها در جبهه بود تمامی فنون کار را آموخت و به جمع سپاهیان سبز پوش پیوست وبا دلاوری های خود ماننده فرماندهی گروهان و... شجاعت خود را به دیگران فهماند . در عملیات ها زخمی می شد اما به خانواده خود در این خصوص چیزی نمی گفت . به دوستان وآشنایان خود می گفت : انقلاب نیاز به خون دارد و اگر کسی شهید نشود انقلاب روی پا نمی ایستد وبه خانواده خود می گفت : اگر شهید شدم ناراحت نباشید . وقتی که از جبهه برای مرخصی می آمد به تمام فامیل سر می زد تا خدای نکرده کسی از او ناراحت نشود و همچنین دین خود را به اسلام در مسجد النبی ادا می کرد . سرانجام این کبوتر خونین بال در عملیات کربلای 4 در تاریخ : 4 /10 /1365 در شلمچه پرواز ملکوتی خود را تا اوج آسمان شروع کرد و یادش را در دل ها باقی گذاشت .پیکر مطهر سردار شهید محمد امیر فرهادیان فرد در صبحی شامگون برفراز دستهای مردمی از قبیله اشراق تشییع و در گلزار شهدای شیراز در کنار دیگر همرزمان خود خاک سپاری شد.
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
احمد شیخ حسینی درباره شهادت امیر می‌گفت: «من بودم و شهید امیر فرهادیان فرد و شهید عباس رضایی. وقتی خورد به تنه‌ام، به خودم اومدم. قد یک کُنده بزرگ نخل بود. فکر کردم تنه درخته، هیچی نگفتم، دُم بالاییش توی تاریکی از آب بیرون زده بود. گفتم همه چیز تمام شد». آروم گفتم: «امیر، کوسه!» گفت: هیس!… دارم می‌بینمش… دیدم داره ذکر می‌خونه. من هم شروع کردم. همین طور داشت حرکت می‌کرد. اگه کوچکترین صدایی درمی‌آمد با تیر عراقی‌ها سوراخ سوراخ می‌شدیم و اگه کاری نمی‌کردیم با دندون‌های کوسه تیکه تیکه می‌شدیم. کوسه به ما پشت کرد و مقداری دور شد. خوشحال شدم. گفتم حتما گرسنه نیست. آروم گفتم: امیر… گفت: هیس!… شروع کرد به ذکر گفتن. کوسه دوباره به ما رو کرد، برگشت و نزدیک و نزدیک‌تر شد. امیر ذکر می‌گفت؛ من هم همینطور. نزدیک‌تر شد. با خودم گفتم لعنتی! یا شروع کن، یا برو، انگار گرسنه نیستی… کوسه شروع کرد دورمون چرخید. می‌گفتن کوسه قبل از حمله، دو دور، دور شکارش می‌چرخه، بعد حمله می‌کنه و دیگه تمومه. دور اول دورمون زده بود. من اشهدم رو خوانده بودم. چه سرعتی داشت. دور دوم رو که زد، با همه چیز و همه‌کس خداحافظی کردم: خانواده‌ام، بر و بچه‌های شناسایی، غواص‌ها و… نزدیک نزدیک که رسید، صدای امیر آروم بلند شد، صداش هیچ وقت یادم نمی‌ره: – یا مادر، یا فاطمه زهرا(س)، خودت کمکمون کن… کوسه داشت همین طور نزدیک و نزدیک‌تر می‌شد. دیگه با ما فاصله‌ای نداشت. گفتم دست به اسلحه یا نارنجک ببرم. به خودم گفتم شاید یه نفرمون رو کوسه بزنه، دو نفر دیگه رو عراقیا بکشن. منصرف شدم. کوسه از کنارمون رد شد. اون طرف‌تر ایستاد. صدای امیر بار دیگه به گوشم رسید: – یا مادر… کوسه از ما دور شد و رفت. امیر توی آب گریه‌اش گرفت. باورمون نمی‌شد که هنوز زنده هستیم. پاش به خاک که رسید، مرغ هوا شد. عجیب عوض شده بود. اینقدر منقلب شده بود که انگار یه نفر دیگه‌اس. بیشتر وقت‌ها غیبش می‌زد. پیداش که می‌کردن یه پناهی پیدا کرده بود، چشماش خیس بود و قرآن زیپی کوچولوش دستش بود. این اتفاق هفت شب قبل از عملیات والفجر ۸ افتاده بود. توی این مدت اگه امیراسم حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) رو می‌شنید، گریه امونش نمی‌داد. منبع: کتاب آسمان زیر آب ص۱۹
اوایل سال ۶۵ بود.رفتم اتاق بچه های اطلاعات. دلم برا امیرو تنگ شده بود. گفتم امیر شنیدم امسال شهید میشی! گفت اره برج ده! گفتم اگه مردی بنویس تا اگه شهید نشدی مدرک باشه! نوشت اینجانب امیرو از گلکو, برج ده سال ۶۵ شهید می شوم. امضا کرد و چسباند به کمدش. برج ده که شهید شد هنوز ان کاغذ روی کمدش بود.
فرازی از وصیت نامه شهید : «خط امام که همان خط اسلام ناب است را پیشه حود سازیم و پیرو ولایت فقیه باشیم و بر کثرت نیروی خود بر خود نبالیم بلکه از خداوند طلب یاری و کمک تا راه راست را به ما بنمایاند تا هر کدام سربازانی از سربازان امام زمان باشیم .»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صلوات فاطمی امشب مان را به نیابت از ☀️ شهید سلیمانی☀️ هدیه می کنیم محضر نورانی ⁦❣️⁩ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها⁦❣️⁩ ⁦ اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَي الصِّدِّيقَةِ فَاطِمَةَ الزَّكِيَّةِ حَبِيبَةِ حَبِيبِكَ وَ نَبِيِّكَ وَ أُمِّ أَحِبَّائِكَ وَ أَصْفِيَائِكَ الَّتِي اِنْتَجَبْتَهَا وَ فَضَّلْتَهَا وَ اخْتَرْتَهَا عَلَي نِسَاءِ الْعَالَمِينَ اَللَّهُمَّ كُنِ الطَّالِبَ لَهَا مِمَّنْ ظَلَمَهَا وَاسْتَخَفَّ بِحَقِّهَا وَ كُنِ الثَّائِرَ اللَّهُمَّ بِدَمِ أَوْلاَدِهَا اَللَّهُمَّ وَ كَمَا جَعَلْتَهَا أُمَّ أَئِمَّةِ الْهُدَي وَ حَلِيلَةَ صَاحِبِ اللِّوَاءِ وَ الْكَرِيمَةَ عِنْدَ الْمَلإَِ الأَْعْلَي فَصَلِّ عَلَيْهَا وَ عَلَي أُمِّهَا خدیجة الکبری صَلاَةً تُكْرِمُ بِهَا وَجْهَ اَبيها مُحَمَّدٍ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَ تُقِرُّ بِهَا أَعْيُنَ ذُرِّيَّتِهَا وَ أَبْلِغْهُمْ عَنِّي فِي هَذِهِ السَّاعَةِ أَفْضَلَ التَّحِيَّةِ وَالسَّلاَمِ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا