شهید محمد جمهور " جوان سی و پنج ساله ای بود که در جوانی راهی سفر حج تمتع می گردد. وی فردی مومن و متعهد می باشد که ایمانش او را به طلای عیار بالایی تبدیل می کند و جوهر ناب و بی آلایش وجودش او را در پی معبود خود به دیاری مکرمه و منوره می کشاند و خدا می داند که در دعاهای شبانه روزیش در آن ایام چه می خواهد که خداوند لیاقت شهادت در راهش را به وی عطا می نماید.
یکی از آرزوهایش شهادت بود، گاهی می گفت: من اگر می توانستم حتما مدافع حرم می شدم و به سوریه می رفتم. دوست داشت مدافع حرم شود ، و برای شهدای مدافع حرم ارزش خاصی قائل بود و همیشه رشادتهای این شهدا را تحسین می کرد. یکبار دامادشان شهید را در خواب می بیند از او می پرسد که تو کجایی؟ می گوید من سوریه هستم. مگر نمی بینی در سوریه چه خبر است.
شهید جمهور از سال 92 در تب و تاب زیارت حج بود که یک فیش آزاد خریداری کرد و در بهمن سال 93 ثبت نام کرد . تشرفشان هم خیلی جالب بود انگار تقدیر بود که مشرف شود چون اسمشون دوتا مانده به آخر بود . قرار بود با هم برویم و پیشنهاد خود شهید بود که با هم برویم اما چون فاطمه بشری چند ماه بیشتر نداشت ، من از این سفر صرفنظر کردم و شهید تنها به این سفر رفت.
نگرانی شهید این بود که می گفت امسال اگر من نروم ممکن رابطه سیاسی ایران و عربستان جوری بشود که عربستان دیگر زوار ایرانی را نپذیرد و من دیگر نتوانم بروم و من مستطیع هستم و حج بر من واجب است.
همسر من به لحاظ اعتقادی بسیار معتقد بود. کسی که به لحاظ زندگی در رفاه باشد و سفر حج ظلمی در حق خانواده نشود، باید برود پس مستطیع بود و باید می رفت.
از اول ذیقعده روزه بود و چهل روز، روزه گرفته بودد و تلاششون هم این بود که اول به مکه و بعد مدینه برود. حول و حوش 23 شهریور قرار بود که برود که تغییر کرد و قرار شد 13 شهریور برود. یک حس غریب به هر دوی ما انتقال پیدا کرده بود و من می گفتم چرا اینقدر زود مگه قرار نبود بیست و سوم باشه و اول مکه بروید و بعد مدینه ؟!
همسر شهید می گوید : 👇
محمد بسیار به حلال و حرام اهمیت می داد و لقمه حلال خیلی براش مهم بود که می گفت: هرگز به فرزندانم لقمه مشکوک نمی دهم و این باعث شده بود که ما با بعضی افراد رابطه مون محدود شود. جایی که احساس می کردیم به این مسایل اهمیت نمی دادند نمی رفتیم.
همسرم در تربیت بچه بسیار دقت داشت و می گفت: دوران سختی هست باید خیلی تلاش کنیم که بچه ها خوب تربیت شوند. همیشه اعتقادش این بود که دخترها خیلی احساسی هستند و باید به آنها خیلی محبت شود و رابطه آنها با پدر خیلی باید عمیق باشد که بچه ها جذب محبت کاذب بیرون نشوند. دخترم ؛ فاطمه زهرا و پدرش اینقدر رابطه نزدیکی با هم داشتند که پدرش را می پرستید و خیلی از جاها پدرش را به من ترجیح می داد.
روی اعمالش خیلی حساس بود از چند ماه قبل روی صوت و لحنش کار می کرد. و درباره نحوه درستی اعمال تحقیق می کرد. با اینکه جوان بودند ، در عبادت بسیار عارف و عاشق بود اگر بگوییم که او عاشق خدا بود زیاد نگفته ام .
همسرم یکی از شاگردان " حضرت آیت الله صمدی آملی" بود که خود صمدی آملی از شاگردان علامه حسن زاده آملی بود . نشستن پای درس آیت الله صمدی آملی و تربیت در خانواده ای مومن و مذهبی و صد البته جوهر ناب وجود خودش، از محمد انسان وارسته ای ساخته بود.
در ماجرای سقوط جرثقیل شهید می گفت که در مقام ابراهیم که نشسته بود ، هوا خیلی گرم بود که محمد بلند می شود تغییر مکان بدهد.
یه بارون نم نمی هم می باریده که ناگهان می بینند که یک رعد برق شدیدی می زند و جرثقیل می افتد در این حادثه او آسیبی نمی بیند اما وسایلش و موبایلش خراب می شود. می گفت: خدا کمک کرد و من از این مهلکه نجات پیدا کردم و به بقیه اعمالم رسیدم. حادثه جرثقیل خیلی روی ایشان تاثیر گذاشته بود و روح و روانشان را به هم ریخته بود.
اگر محمد در حادثه جرثقیل می رفت چهل روز، روزه اش کامل نمی شد و همچنین اعمالش هم بطور کامل انجام نمی شد.
تا اینکه شب عید قربان شد محمد زنگ زد و گفت: مواظب خودت و دخترها باش و این جمله آخر را با لحن خاصی گفت که هرگز یادم نمی رود. فردای آن روز متوجه شدم که در منا قیامتی بوده و من پیگیری کردم و به محمد زنگ زدم اما نتوانستم ارتباط برقرار کنم و خیلی نگران شدم .
همسفرانش می گفتند که محمد در شب عرفه نخوابید و دور خیمه ها می گردید و میگفت: امشب می توانید آقا را ببینید چرا می خوابید.
وقتی دلنوشته هایش را یعد از آن اتفاق می خواندم که در مکه یا مدینه نوشته بود، می گفتم خدایا محمد به چه باور عمیقی رسیده بود. آیا کسی که به این حد از عرفان و معنویت می رسد ممکنه شهید نشده باشد و باز گردد!!!
در تمام عکس هایی که هم سفرانش گرفته بودند، محمد در هیچکدام نبود و همش در حال و هوای نیایش بود. در این یکماه یک ختم کامل قرآن را داشت . محمد به چیزی که لیاقتش بود و حقش بود رسید . او به نهایتی که خواست رسید. خدایا شکرت محمد به چیزی که لایق بود، رسید.
سه ماه منتظر بودم و اواخر آذر بود که هویتش شناسایی شد و پیکرش جز چهل نفر شهید دیپلماتی بود که در آخرین مرحله به ایران آوردند. در اواخر دی پیکرش وارد کهریزک شد و در دوم بهمن پیکر شهید تشییع شد.
7.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دو نور خدا محرم همدیگه میشن
ملائکه تو آسمون ها کل می کشند
🌱🌺🌱🌺🌱🌺🌱