شهید ناز قلیچی در طول حیات با برکت خود علاوه بر مسئولیت های رسمی و فعالیت های فرهنگی و اجتماعی در سال 1393 به عنوان فرماندار بندرترکمن و سومین فرماندار زن جمهوری اسلامی ایران منصوب شد و این آخرین مسئولیت این بانوی بزرگ قبل از شهادت بود.
ایشان در حادثه منا در دوم مهر سال 1394 در سرزمین امن الهی بر اثر بی کفایتی آل سعود به همراه جمع کثیری از حجاج مظلوم به شهادت رسید.
از این بانوی بصیر ایرانی دو فرزند پسر به نامهای "رئوف" و "حنیف" به یادگار مانده است. روحش شاد و راهش پر رهرو باد.
❇️ آیتالله ناصری به بخش آیسییو منتقل شد / مردم دعا کنند
◻️هفته گذشته دچار شکستگی پا شد که با انتقال به یکی از بیمارستانهای قم، مورد عمل جراحی قرار گرفت و طبق اعلام پزشکان معالج این عمل موفقیت آمیز بوده است.
◻️ اما روز گذشته علی رغم روند رو به بهبودی در طول هفته گذشته، وضعیت جسمانی آیت الله ناصری دچار مشکل شده که برای تکمیل فرایند درمان، به بخش مراقبت های ویژه بیمارستان منتقل شد.
@HawzahNews
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این عشقــ❤️ـی که ما به امیرالمومنین علی علیهالسلام داریم ارث ما از پیغمبره👌🏻
استاد حامد کاشانی 🎙
#فضائل_مولا_علی_علیه_السلام
#عید_غدیر
✨🌟💫🌱🌹💐🌱💫🌟✨
✅ امام رضا(علیهالسلام) میفرمایند :
«هر کس در روز عید غدیر به مؤمنی اطعام دهد، مانند کسی است که به تمام انبیاء و صدیقین اطعام داده است.»
💫ضیافت بزرگ عید غدیر💫
به یاری خداوند متعال جهادگران گروه #شهید_حمیدرضا_اسداللهی و گروه #الحقنی_بالصالحین طبق سنوات قبل قصد اجرای برنامه تهیه و توزیع غذا بمناسبت عید غدیر خم در بین عموم مردم خصوصاً نیازمندان را دارند.
بزرگوارانی که میخواهند در این ضیافت خداپسندانه و سراسر ثواب #احسان_غدیر سهیم باشند، کمکهای نقدی خود را به شماره کارت👇
6273817010176604
بنام گروه جهادی شهید حمیدرضا اسداللهی واریز نمایند.
#احسان_عید_غدیر
#ضیافت_بزرگ_عید_غدیر
#گروه_جهادی_الحقنی_بالصالحین
#گروه_جهادی_شهید_حمیدرضا_اسداللهی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▫️پیامبر صلی الله علیه وآله:
مَنْ سَرَّهُ أَنْ يَجْمَعَ اللَّهُ لَهُ الْخَيْرَ كُلَّهُ فَلْيُوَالِ عَلِيّاً بَعْدِي وَ لْيُوَالِ أَوْلِيَاءَهُ وَ لْيُعَادِ أَعْدَاءَهُ.
🔸️هرکس دوست دارد خدا تمام خوبیها را نصیبش کند بعد از من ولایت علی علیهالسلام را قبول کند و با دوستانش دوست و با دشمنانش دشمن باشد.
📚 الامالی شیخ صدوق، ص۴۷۴.
۱۳ روز تا عید همعهدی (غدیر) ✨
✋نشر دهیم
#به_عشق_علی
#به_نیت_فرج ...
#غدیر_عهدی_با_مهدی
#امیرالمومنین_علیه_السلام
⭕️به بهانه 14 تیر سالروز ربوده شدن سردار جاویدالاثر اسلام حاج احمد متوسلیان
چهل سال پیش درست در چنین روزی
اتومبیل هیئت نمایندگی دیپلماتیک کشور در هنگام عبور از پست ایست و بازرسی برباره توسط مزدوران حزب فالانژ لبنان متوقف شده و چهار سرنشین خودرو توسط آدمربایان دستنشانده رژیم تروریستی (صهیونیست ها) به گروگان گرفته شدند. در این آدمربایی سردار احمد متوسلیان ، سید محسن موسوی کاردار سفارت ایران در بیروت، تقی رستگار مقدم نیروی حاج احمد و کاظم اخوان عکاس خبرگزاری جمهوری اسلامی به اسارت درآمدند و تا امروز اطلاعات موثقی از سرنوشت ایشان منتشر نشده است
تصویرسازی مادر شهید محمد بابایی (خانم کونیکو یامامورا) در آغوش فرزند 🌷
#مادر_شهید_ژاپنی
#مادران_تراز_جهان_اسلام
#توئیت 👈 .: علی العین ره :.
تعجیل حاج قاسم برای خواندن نماز شب در روضه مسجدالنبی(ص)
🔺محمود خالقی، همرزم سردار شهید سلیمانی در برنامه "مسافر بهشت" رادیو معارف:
🔸در سال ۷۱ به حج مشرف شدیم، من و سردار مسئولیتی در بعثه مقام رهبری داشتیم البته کاروانهای ما مستقل بود؛ کاروان حاج قاسم به مسجدالنبی(ص) نزدیکتر بود و من شبها به محل استقرار کاروان ایشان میرفتم.
🔸آن زمان دربهای مسجدالنبی(ص) از ۱۱ شب تا یک ساعت قبل از اذان صبح بسته میشد، زائران از دو ساعت قبل از اذان پشت درهای بسته میایستادند تا به محض بازگشایی به سرعت وارد شوند؛ من و حاج قاسم جزء اولین نفرها بودیم که میایستادیم و به محض آنکه درها باز میشد به سرعت داخل میشدیم و هدفمان این بود که به بخش روضه مسجد برویم و نماز شب را بخوانیم.
🔸روزها هم مشغول کار میشدیم، در مکه هم مشغول امور بودیم حاج قاسم معمولاً روز عرفه را با نذر قصد روزه میکرد و آن زمان که عرفه در فصل گرمای عربستان بود، روزهدار بود یکی دو باری که غار حرا مشرف شدیم از سکوت و خلوتی آنجا بسیار خوشش آمد./ شبستان.
هدایت شده از الحقنی بالصالحین«یرتجی»
#مراقبتهای_چله_سی_و_چهارم
✅ مراقبه به اعمال ماه ذیقعده و ماه ذیحجه
✅ مراقبه به زیارت آل یس
✅ مراقبه به زیارت عاشورا
تمامی اعمال ان شاالله هدیه می شود به همه شهدای اسلام ، ویژه شهدای مکه ومنا
هفدهمین روز از چله 🍃🌷سی و چهارم (#غدیر_عهدی_با_فرمانده )🍃🌷
مهمان سفره شهید 🥀🍃 حاج عمار میرانصاری 🥀🍃 هستیم.
80 روز در بی خبریت سوختم تا نمی از دریای دلتنگی پدران و مادراني كه ٨سال فرزندانشان در اسارت بوده اند بر روح سوزانم بنشیند. آه ! از حال آنان كه بعداز ٣٠ سال هنوز از جگرگوشه هاشان خبري نيامده است...عمار جان! در نمازت چه زمزمه کردی؟ با آن سرزمین چه عهد بستی که تا همیشه مقیم خانه یار خواهی بود. این بخشی از دلنوشته پدرانه به قلم سردار دکتر محسن انصاری چهره نام آشنای خانواده های معظم شهدا، قائم مقام بنیاد شهید و امور ایثارگران و فرمانده پیشکسوت سا لهای دفاع مقدس در رثای فرزند ارشدش شهید حاج عمارمیر انصاری است.
عمار من صبح عید قربان سال 1359 به دنیا آمد و 35 سال بعد در صبحی به ظاهر آرام، درست در عید قربانی دیگر و در سرزمینی که میبایست حرم امن الهی باشد، در حال حرکت به سوی رمی جمرات با لبی تشنه همچون سرور و سالارش به عنوانِ شریف «مهاجر الی الله » ملقب شد. به عقیده من، عمار دوبار متولد شد. بار اول سال 59 و بار دیگر در سال 94 که پرواز کرد و به شهادت رسید.
عمار سر پرشوری داشت. اردیبهشت 76 ، وقتی 16 ساله بود، در بسیج نام نویسی کرد. قبل از آن هم با بسیج همکاری داشت. گاهی همراهش به هیات و مسجد میرفتم و سعی میکردم به او و دوستان نوجوانش از بسیج بگویم و راهنمایی شان کنم. ته دلم از منطقی بودن عمار و صبر و حوصل هاش مطمئن بودم اما باز هم لازم بود که چیزهایی را تکرار کرد که در روزها یا شب هایی که ایست بازرسی برقرار میکردند به کارش بیاید. وقتی عمار فرم عضویت بسیج را پر کرد، در جواب سوالی که پرسیده بود انگیزه شما برای عضویت در بسیج چیست؟ گفته بود: «دوست دارم سرباز امام زمان (عج) و تحت امر مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای باشم و در کنار دیگر عزیزان بسیجی راه امام و شهدا را ادامه دهم. » همین پاسخ برای من کافی بود تا بدانم که پسرم راهش را درست انتخاب کرده و در مسیر درستی قرار گرفته است. عمار تا زمان شهادت در بسیج با 220 ماه سابقه عضویت و گاهی نیز در مقاطعی دارای مسئولیت در پایگاه های بسیج بود.
عمار هیچ وقت از شغل و جایگاه من سوء استفاده نکرد و اگر کاری یا درخواستی داشت برای حل مشکل دیگران بود. همیشه پیگیر کارهای دیگران بود او خودش عرق میریخت و کار میکرد. تا میتوانست با تلاش خودش پیش میرفت و شغل دولتی نداشت. از همان سال های آخر دبیرستان، حس استقلال را در روحیه عمار میدیدیم. دوست داشت کار کند. از همان نوجوانی بیشتر از هر چیز راستگویی و امانتداری نشان داد و توانست خودش را در دل دیگران جا بدهد.
هنگام خداحافظی پای من و مادرش را بوسید. همان شب برای بدرقه «عمار » به منزلش رفتیم. باید راس ساعت 1 بامداد 31 مرداد رو به روی سازمان حج و زیارت میرسیدیم. پسر کوچک عمار تب داشت و همسرش نتوانست ما را همراهی کند. عمار نشانه های رفتن و پر کشیدن را داشت. به خانمش گفته بود که اگر برای من اتفاقی افتاد مرا اینجا دفن کنید و حلالیت خواست.
بعد از قصه منا
هیچ اثری نمی یافتیم. تا اینکه هشت روز بعد، یعنی روز عید غدیر، شوهر خواهرم «آقا مسعود » صبح زود آمد و گفت دیشب خواب دیدم. حاج عمار در عالم خواب گفت «این شماره را بده به بابام. » شماره ای که میگفت، صفر نداشت و اولش 2 بود. ما فکر میکردیم شماره تلفن است. شماره را به یکی از اقواممان که در مخابرات کار میکند نشان دادیم گفت شماره قم است. گفتم برویم قم، اگر شماره غسالخانه بود، حتما آنجاست.
به شماره 118 قم زنگ زدیم. گفتند این پنج شماره ای است و الان تلفن های قم هفت شماره ای شده اند. گفتیم این شماره قدیمی کجا بوده؟ متوجه شدیم مربوط به دو تا خانه است اما آن شماره ها هم نتیجه ای نداشتند. بعدتر یکی از اقوام به ذهنش رسیده بود که این شماره را در GPS پیگیری کنیم. متوجه شدیم که مربوط به مختصات جغرافیایی روستایی در شمال مکه است. به بچه های بعثه گفتم بروید یک روستا در شمال مکه را بگردید، عمار آنجاست. آ نها حرف ما را باور نکردند.
وقتی به نتیجه ای نرسیدیم، همچنان دلمان را به زندانی بودن عمار در اسرائیل یا عربستان خوش میکردیم. تا اینکه 14 آبان که به همراه آقای دکتر جهانی و آقای فراهانی که عمار را از بچگی میشناختند در استودیو باشگاه انقلاب بودیم، آقای «درزی » عکسی آورد. در آن عکس 14 مورد اختلاف، 5،6 مورد هم شباهت پیدا کردیم. این عکس متعلق به 6 روز بعد از حادثه بود. از این طرف هم پدرش بودم و نمیتوانستم قبول کنم که این عکس بچه ام است.