فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▫️امام کاظم علیه السلام:
لَا أَثِقُ بِالْأَعْمَالِ وَ إِنْ زَكَتْ وَ لَا أَرَاهَا مُنْجِيَةً وَ إِنْ صَلَحَتْ إِلَّا بِوَلَايَتِهِ وَ الِايتِمَامِ بِهِ وَ الْإِقْرَارِ بِفَضَائِلِهِ وَ الْقَبُولِ مِنْ حَمَلَتِهَا وَ التَّسْلِيمِ لِرُوَاتِهَا
🔸اعمال و عبادتها حتی اگر پاک باشند قابل اطمینان نیستند و حتی اگر درست باشند نجاتبخش نیستند مگر با (داشتن) ولایت امیرالمومنین علیه السلام و پیروی از او و اقرار به فضائل او و پذیرفتن سخنان کسانی که بر فضائل او آگاه هستند و تسلیم شدن در برابر کسانی که فضائل او را روایت میکنند.
📚 دعای اعتقاد(مهج الدعوات، ص۲۳۳)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
عید غدیر ادامه دارد...🎉✨
✋نشر دهیم
#به_عشق_علی
#به_نیت_فرج ...
#غدیر_عهدی_با_مهدی
#امیرالمومنین_علیه_السلام
هدایت شده از الحقنی بالصالحین«یرتجی»
#مراقبتهای_چله_سی_و_چهارم
✅ مراقبه به اعمال ماه ذیقعده و ماه ذیحجه
✅ مراقبه به زیارت آل یس
✅ مراقبه به زیارت عاشورا
تمامی اعمال ان شاالله هدیه می شود به همه شهدای اسلام ، ویژه شهدای مکه ومنا
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
#مراقبتهای_چله_سی_و_چهارم ✅ مراقبه به اعمال ماه ذیقعده و ماه ذیحجه ✅ مراقبه به زیارت آل یس ✅ مرا
سی و یکمین روز از چله 🍃🌷سی و چهارم (#غدیر_عهدی_با_فرمانده )🍃🌷
مهمان سفره شهید 🥀🍃 محمود تاج الدین 🥀🍃 هستیم.
نخبه علمی بود
به قدری باهوش بود که
در۱۳سالگی به راحتی
انگلیسی حرف میزد
درجبهه آموزش زبان میداد
والفجر۸ شیمیایی شد
و در۱۷سالگی به شهادت رسید
معلم کوچک جبههها
#شھید_محمود_تاجالدین
در یکی از روزهای سال 49 در تهران به دنیا آمد. پدرش معمار بود. محمود از دسترنج مردی ارتزاق کرده بود که با دستهای پینه بسته، عشق به خوبیها را معماری میکرد. بیشک در چنین خانوادههایی که رزق حلال، نماد ایمان راستین آنان است، مردانی بزرگ پرورش مییابند.
محمود هم از این قاعده مستثنی نبود. او در سال اول ابتدایی در دبستانی در خیابان شهید آیت محله نارمک، تحصیل میکرد. بعد از مدتی به خاطر شغل پدر به اهواز نقل مکان میکنند و بعد از دو سال به تهران باز میگردند.
استاد قرآن محمود، مادرش است، محمود از کودکی شروع به حفظ قرآن میکند. در سن هفتسالگی موفق به حفظ قرآن میشود. در صبحگاههای مدرسه قرآن میخواند. محمود تابستانها هنگامی که همراه با خانواده به روستا میرفت، برای بچههای روستا، قرآن تدریس میکرد. وی شبها در پشتبام، فانوسی را کنار خود میگذاشت و قرآن تلاوت میکرد و مراقب بود مبادا همسایهای از نور چراغ اذیت شود.
او در زمینههای ورزشی نیز فعال بود. محمود علاقه خاصی به مسجد رفتن، حضور در بسیج و نماز جمعه داشت و با صوت زیبای خود در این مکانها به قرائت میپرداخت و در این مسیر در مسابقات سراسری یزد، قاری ممتاز شناخته شد. در مدرسه نیز جزو شاگردان ممتاز بود. در سن 13سالگی به زبان انگلیسی تسلط یافت و به راحتی مکالمه و تدریس میکرد. از این جهت وقتی در پادگان امام حسین(ع) بود، برای پاسداران آنجا زبان انگلیسی تدریس میکرد.
وقتی پدر شهید در جبهه بود، نامهای از طرف مادر محمود به دستش میرسد، در آن نامه نوشته شده بود که محمود سه روزه اعتصاب غذا کرده است و میخواهد به جبهه بیاید. پدرش مرخصی میگیرد و به تهران میآید و وقتی دلیل غذا نخوردن را میپرسد، محمود میگوید: اگر شما شهید شوی حضرت زهرا(س) و امام حسین(ع) شما را شفاعت میکنند، برادرهایم را هم همینطور، ولی من چکار کنم و در جواب حضرت زهرا(س) چه بگویم.
محمود بالاخره به پایگاه بسیج میرود که به جبهه اعزام شود، اما فرمانده پایگاه قبول نمیکند، در نهایت او در بهداری مشغول میشود. بعد از 10 روز محمود اصرار میکند که برای جنگیدن به جبهه آمده است و نمیخواهد در بهداری بماند. یکی از فرماندهان یگان دریایی که با پدرش آشنا بود، قبول میکند که محمود در یگان دریایی مشغول به کار شود. محمود نوجوان 13 ساله هم مشغول آموزش غواصی میشود.
در خاطرات او هست که در منطقه عملیاتی، کفش محمود در برف جا مانده بود و برای اینکه از گردان عقب نیافتد، با پای برهنه ادامه مسیر داده بود و پایش تاول زده بود.
او در جریان عملیات والفجر 8 فاو، شیمیایی شده و بعداز 25 روز در بیمارستان بقیة الله(عج) تهران بستری میشود. هنگامی که خانواده محمود برای عیادت وی به بیمارستان مراجعه میکنند، صورتش آنقدر سیاه شده بود که آنها با سه بار گشتن در بین مجروحین نتوانسته بودند او را شناسایی کنند. سرانجام در 5 مرداد 1367 به درجه رفیع شهادت میرسد.
بخشی از وصیتنامه شهید محمود تاجالدین
«دیگر زمان سکوت و خاموشی به سر آمده دیگر زمان آن رسیده است که سینههایمان، قلبهایمان و تمامی وجودمان را در مقابل دسیسه دشمنان اسلام سپر کرده و تمامی توان خود را در جهت حفظ اسلام به کار بندیم، دیگر زمان آن شده است که پرچم لا اله الا الله را بر فراز بلندترین قلل عالم به اهتزاز درآوریم و با همت یکدیگر و به یاری خدا ریشه ظلم و فساد را خشکانده و نهال نوپای عدل و داد را با خون گرم خویش آبیاری نماییم و انشاء الله که در جهت انجام این وظیفه مهم الهی پیروز باشیم.
اما سخنی با خانواده عزیزم:
پدر و مادرم، که 17 سال تمام، شب و روز وقت و بیوقت، گاه و بیگاه از برای تربیت و شکوفایی فرزندان سعی و کوشش نمودید، میدانم که غم از دست دادن فرزند بسیار مشکل است، اما آن هنگام که مسئله حفظ اسلام و احیای سنت پیامبر(ص) در میان باشد دیگر هیچ چیزی نباید مانع از انجام وظیفه باشد و باید با دل و جان در راه تحقق آرمانهای الهی حرکت نمود.
عزیزان من، آن روز که خداوند متعال به واسطه لطف و کرم خود، این بنده گناهکار را به این جهان وارد کرد، در حقیقت امانتی در نزد شما قرار داد و بدانید که اکنون زمانی رسیده است که باید این امانت را به صاحب اصلیاش یعنی خدا برگردانید.
آری خداوند متعال بندگان خویش را در هر مرحلهای مورد آزمایش قرار میدهد و بدانید که این نیز امتحانیست که برای شما در نظر گرفته شده است و انشاءالله که از زیر بوته آزمایش با سرافرازی کامل خارج شوید. عزیزان من مبادا از شهادت فرزند خود ناراحت شوید و صبر و تحمل خود را از دست بدهید. بدانید که منافقان و از خدا بیخبران در کمین اعمال شما قرار دارند و از کوچکترین حرکت شما بزرگترین سوءاستفادهها را مینمایند. در شهادت فرزند خود هرگز و هرگز و هرگز گریه و زاری و ناراحتی به خود راه ندهید، و هرگاه غم و غصه بر شما غلبه نمود و خواستید گریه کنید فداکاریها و رنجها و مشکلات آقا امام حسین(ع) در واقعه جانسوز کربلا را مد نظر آورده و به یاد مظلومیت این امام عزیز و ظلم و ستمهایی که بر خاندان امامت وارد آمد، گریه کنید.
بدانید که وقتی امام حسین(ع) در واقعه جانسوز کربلا و در راه تحقق بخشیدن به آرمانهای الهی از جان و مال و همه چیز خود گذشته و در انتها نیز خود را فدا نمود دیگر حجت بر همه ما تمام است و جای هیچ گونه تردید و درنگ نمیماند که حفظ و نگهداری اسلام تنها و تنها با ریخته شدن خون پیروانش امکان پذیر است».
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽ 🕊♥️ 🕊﷽
❤️اگر خسته جانے بگو❤️
☆☆ یاعلی☆☆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۲۰ ذی الحجه ؛
وقوع معجزه #غدیر
و نزول آیه سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ
مستندات این واقعه در کتب اهل سنت 👆
#با_علی_هر_که_درافتاد_ورافتاد
هدایت شده از الحقنی بالصالحین«یرتجی»
لینک کانال الحقنی بالصالحین 👇👇
مخصوص خانم هاست
ایتا👈 http://eitaa.com/joinchat/870907916Cd8412d1e23
📸 دیوارنگاره با موضوع بیعت زنان در واقعه غدیر خم با امیرالمؤمنین علی(علیهالسلام)
🔸 این نقاشی «حسن روحالامین» به سفارش حرم مطهر حضرت امیرالمؤمنین برای نصب در دیوار حرم امیرالمؤمنین در نجف اشرف کشیده شده است.
🆔 @Masaf
✅ غدیر؛ وصل شدن به خداوند
✍🏻آیت الله حائری شیرازی:
وصل شدن به خدا چگونه است؟ 🤔
🔹مثالی میزنم. شبکۀ تولید برق، هفتاد هزار ولت است. توان چراغهای معمولی 220 ولت است که باید از چندین ترانس بگذرد تا به شبکۀ هفتاد هزار ولتی برسد.
وقتی این برق تنزل کرد تا به 220 ولت رسید، آن موقع میتوانی لامپ روشن کنی و میگویی این چراغ، وصل است.
چون وصل است نور میدهد. ⚡️
این اتصال اگر از یک جایی قطع شد، چراغ هست اما روشن نمیشود و نور نمیدهد!
✨ #ولایت مثل برق است.
«نماز»، مثل چراغ است. خدا از ما نور میخواهد.
✦ شبکۀ ولایت در نماز که چراغ است، ایجاد نور میکند.
✦ شبکه ولایت در روزه که مثلا یخچال است، ایجاد خنکی میکند.
✦ شبکه ولایت در حج، ایجاد حرکت میکند.
✦شبکه ولایت در زکات، ایجاد اقتصاد میکند.
اما میگویی شبکه ولایت است که کار میکند.
نماز، روزه، حج، جهاد و... ابزارند مثل ابزارهای الکتریکی!
اما آن چیزی که ابزارهای الکتریکی را فایدهدار میکند، شبکه برق است.
در #غدیر آمدند ترانس جدیدی نصب کردند و گفتند تاکنون از ترانس پیغمبر صلی الله مستقیماً برق میگرفتید؛ ماموریت ایشان پایان یافت.
از این پس از طریق ترانس علی علیهالسلام، به ولایت الله وصل شوید. 🌿
👈🏻 این کار را کردند که نماز، روح و معنا داشته باشد، حیات داشته باشد و محبتآفرین باشد.
در سقیفه آمدند اصل نماز را قبول کردند، حج، روزه، جهاد و زکات را قبول کردند اما ولایت و شبکه اتصال را حذف کردند. 🔥
نتیجه این قطع اتصال، عدم پذیرش و عدم کارایی حج و جهاد و نمازشان شد که مصیبتهای فراوانی برای اسلام درست کرد و درست میکند❗️
از روزی که شبکۀ ولایت قطع شد مصیبت وارد اسلام شد. نگاه کن عالم را😔
از روز هجده ذیحجه تا بیستوهشت صفر مجموعاً هفتاد روز میشود!
در این هفتاد روز چه اتفاقی افتاد؟ ولایت قطع شد. بعد از رحلت و قطع ولایت تا به حال که هزار و اندی سال میگذرد چه اتفاقی افتاد⁉️
⚠️ هفتاد روز سقوط، با هزار سال جبران نمیشود!
شما تا حالا برای احیای ولایت سیصد هزار شهید دادهاید. بیش از دو برابر آن جانباز دادهاید. اینهمه شکنجه و مجاهدتهای فراوان، اینهمه کشتههای شب و روز در عراق و سوریه و لبنان و پاکستان و افغانستان! اینهمه مجاهدت هم نتوانستهاست آن هفتاد روز را جبران کند‼️
🔴شهادت ۲ مرزبان در درگیری با گروهک تروریستی
سرهنگ سپهری، فرمانده مرزبانی استان کردستان:
🔹 شب گذشته مرزبانان غیور حین پایش نوار مرز با افراد مسلح تروریست که قصد داشتند از دو نقطه مرزی در هنگهای پاوه و بانه وارد کشور شوند مواجه گشتند که با آتش سنگین و مقابله مقتدرانه مرزبانان مانع از نفوذ تروریستها به داخل کشور شدند.
🔹در این عملیاتها دو نفر از دلاورمردان مجاهد مرزبانی به نامهای ستواندوم «مهدی محمدینسب» و استواردوم «علی فاضلی شاد » به فیض شهادت نائل آمدند.
هدایت شده از الحقنی بالصالحین«یرتجی»
#مراقبتهای_چله_سی_و_چهارم
✅ مراقبه به اعمال ماه ذیقعده و ماه ذیحجه
✅ مراقبه به زیارت آل یس
✅ مراقبه به زیارت عاشورا
تمامی اعمال ان شاالله هدیه می شود به همه شهدای اسلام ، ویژه شهدای مکه ومنا
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
#مراقبتهای_چله_سی_و_چهارم ✅ مراقبه به اعمال ماه ذیقعده و ماه ذیحجه ✅ مراقبه به زیارت آل یس ✅ مرا
سی و دومین روز از چله 🍃🌷سی و چهارم (#غدیر_عهدی_با_فرمانده )🍃🌷
مهمان سفره شهید 🥀🍃 عباس صابری 🥀🍃 هستیم.
هشتم مهر ماه سال ۵۱ در شب میلاد حضرت علی اکبر(ع) به دنیا آمد. مادرش قبل از به دنیا آمدنش خواب دید آقایی به او نوید فرزند پسری به نام عباس را داد. حدود یک ماه بعد از تولدش، مریضی سختی گرفت. به طوری که کاملاً بیهوش و دچار خونریزی پوستی شد. مادرش ناگهان یاد خوابش افتاد. دل توی دلش نبود. به امامزاده «سیدنصرالدین» بازار رفت و به حضرت ابوالفضل (ع) متوسل شد. وقتی به خانه برگشت، از بیمارستان زنگ زدند و گفتند پدرش برای گرفتن دارو بیاید. آن ساعات برای مادرش به اندازه یک قرن گذشت تا اینکه پدرش به منزل آمد و گفت: عباس شفا پیدا کرده و حالش خوب است.
از ۱۳ سالگی عضو بسیج مسجد نارمک شد و با اینکه هنوز سن و سالی نداشت به جبهه رفت. آن هم به خاطر نعمت خدادادیای که داشت. قد بلندش سنش را بیشتر نشان میداد. سن شناسنامهاش را تغییر داد و حسن برادر بزرگش نیز رضایتنامهاش را امضا کرد. با عنوان بسیجی در سمت تخریبچی و بیسیمچی در عملیاتهای والفجر ۸، کربلای ۵، بیتالمقدس ۲، بیتالمقدس ۴، بیتالمقدس ۷ و حتی برخی عملیاتهای برونمرزی هم شرکت کرد. وقتی هم جنگ تمام شد، نتوانست از مناطق جنگی دل بکند. برای همین در عملیاتهای تفحص شهدا شرکت کرد. آنقدر عاشق شهادت بود که در زمان زندهبودنش دوستانش او را «عباس شهید» صدا میکردند
جانباز شیمیایی بود، اما هیچگاه دنبال مدارک جانبازیاش نرفت. یک روز وقتی در منزل بود، خون بالا آورد. با اصرار مادرش به بیمارستان امام حسین (ع) رفت. بعد از معاینه دکتر از او پرسید: خانه شما در منطقه جنگی بوده؟ با ایما و اشاره به مادرش فهماند که دوست ندارد دکتر بفهمد که در جبهه بوده، اما مادر به آرامی به دکتر گفت. دکتر رو به عباس کرد و گفت: به بیمارستان سپاه برو تا بتوانی دوباره به جبهه بروی، اما او قبول نکرد. مدتی را در تهران ماند تا کمی حالش بهتر شد و باز به جبهه رفت