❇️ فضیلت #ماه_رجب
💚 رسول اکرم صلی الله علیه و آله:
✍ خداوند در آسمان هفتم، ملکی را منصوب کرده که به او «داعی» میگویند.
👈 هرگاه ماه رجب فرا میرسد، آن ملک هر شب تا صبح چنین ندا میدهد:
✨ خوشا به حال ذاکران!
✨ خوشا به حال اهل طاعت!
✨ همانا خداوند متعال میفرماید:
«من همنشین کسی هستم که با من همنشینی کند، و مطیع کسی هستم که از من اطاعت نماید، و آمرزنده کسی هستم که از من آمرزش بطلبد. این ماه، ماه من است و بنده، بنده من و رحمت، رحمت من است؛ پس هر کس در این ماه، من را بخواند، او را اجابت میکنم و هر کس از من درخواستی داشته باشد، به او عطا میکنم و هر کس از من هدایت بخواهد، او را هدایت مینمایم. من این ماه را ریسمانی میان خود و بندگانم قرار دادم که هر کس به این ریسمان چنگ بزند، به من وصل شده است».
📚 إقبال الأعمال، ج ۲، ص ۶۲۸
هدایت شده از الحقنی بالصالحین«یرتجی»
183.8K
💠 شهیدی که در زمان جنگ دشمن برای سرش جایزه ای بیشتر از فرمانده اش تعیین کرده بود!
💠 در لحظه شهادت قرآن را بوسید و زیر لب امام زمان (عج) را صدا میزد.
💠 در عملیات حصر آبادان توانست با اسلحهٔ خالی چند عراقی را اسیر کند.
💠 قبل از انقلاب، عکس شاه را از سر در مدرسه پایین آورد و به جایش عکس الاغ گذاشت!
💠 حاج قاسم درمورد ایشان گفتند: حاج مهدی کازرونی کلید لشکر بود و قسم میخورم در وجودش ذره ای ترس وجود نداشت!
يك عرف غلط باعث شده بود كه اگر از خانه اي در روستا صداي قرآن مي آمد، همه ي مردم تصور مي كردند كسي در آن خانه فوت كرده است.
مهدي كه آن روزها نوجوان بود، يك نوار قرآن داشت و با صداي بلند به آن گوش مي داد.
در جواب اعتراض مردم هم مي گفت:" قرآن برنامه ي دين آدمه.
روح آدم رو زنده مي كنه. قرآن رو براي مرده ها مي خونن... اما قرآن مال زنده هاست".
دبيرستان نظامي جايي براي نماز خواندن نبود. محل تربيت نيرو براي ظلم و ستم به مردم بود.
اما مهدي بعد از چند روز كه به آنجا رفته بود و مثل چند نفر ديگر پنهاني نماز خوانده بود، يك روز نمازش را در شلوغ ترين جاي دبيرستان- سالن اجتماعات – خواند و حتي بعد از آن نشست و كمي قرآن خواند.
گفت:"با خودم فكر كردم اگر براي رضاي خدا و شكر او نماز مي خونم، پس نبايد از تمسخر ديگران بترسم"
..... چند روز بعد تعداد نماز خوان ها بيشتر شد و بعدها خيلي هايشان توي جنگ شهيد شدند..
لباس فرم معلمهای زن کتهای بلند با شلوار بود. زنگهای تفریح کتهاشون را در میآوردند و با بلوز آستین کوتاه وسط حیاط والیبال می کردند . مهدی کلاس چهارم بود. با دیدن این صحنه خیلی ناراحت شد. گفت: " چرا باید این قدر راحت مسائل اسلام را زیر پا بگذارند. میخوام ادبشان کنم...
" جواد دوید جلو و گفت: " میخوای چی کار کنی نکنه دردسر بشه ! " خندید و گفت :" نه ، فقط میخوام مجبورشون کنم با چادر برند خونه... "
مهدی چادرهای نماز خانه را برداشت؛ رفت بالای پشت بام. آهسته پرید توی حیات. کتهای معلم ها را بدون این که متوجه شوند برداشت و جای آنها چادر گذشت...
بعضی معلمها که نمیتوانستند با این وضع جلوی روستائیان از مدرسه بیرون روند مجبور شدند چادر ها را سر کنند و به خانه روند .
🔹دو قلوهای شهيد حاج مهدی كه به دنيا آمدند، برای نامگذاری شان هر كسی اسمی پيشنهاد می داد، اما حاج مهدی گفت: هر چی قرآن بگه.
قرآن را كه باز كرد، آيه «بشيراً و نذيراً» آمد ،اسم پسرهايش را گذاشت بشير و نذير.
از شهید کازرونی سه فرزند پسر به یادگار مانده است: آقابشیر، آقانذیر و آقاظهیر.
🌷شهید مهدی کازرونی ،۲۳ ساله معاون طرح و عملیات لشکر ۴۱ ثارالله
شهادت: ۱۳۶۲/۷/۳۰ ،عملیات والفجر ۴ ،منطقه مریوان
یک قطعه عکس در میان تصاویری که از شهید حاجمهدی کازرونی بر جای مانده بیش از همه نظر مخاطبان را به خود جلب کرده است. تصویری از پیکر پدر شهیدتان که شما و دو برادر دیگرتان در کنار این پیکر هستید. در مورد این عکس بگویید.
بله تصویری که یک دنیا حرف برای گفتن دارد. من و دو برادر خردسالم در کنار پیکر شهید ایستادهایم. مادرم میگفت شما آنقدر کوچک بودید که فکر میکردید پدرتان خواب است و تلاش میکردید ایشان را از خواب بیدار کنید. حتی برادر کوچکم که آن زمان هفت ماه بیشتر نداشت، کیک دهان بابا میگذاشت. من و بشیر زمان شهادت پدر یک سال و ۱۰ ماه داشتیم.