eitaa logo
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
2.7هزار دنبال‌کننده
18.2هزار عکس
8.2هزار ویدیو
231 فایل
انس با شهداء برای همنشینی با امام زمان«ع» ومرافقةالشهداء من خلصائک اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ تَحْتَ رایَةِ وَلِیِّکَ الْمَهْدِیّ(عجل الله) السلام علیک یا من بزیارته ثواب زیارت سیدالشهداء یرتجی
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ بالا رو ببینید؛ حتما رو در یخچال، رو سطل برنج و هرجای دیگه (اللهم بارک لمولانا یاصاحب الزمان) رو بنویسید و بچسبانید آثارش رو می بینید ان شاالله
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👇👇👇 ✅ 114 مرتبه ذکر صلوات برای تعجیل در امر فرج ✅ دعای توسلی دیگر بعد از دعای توسل (در مفاتیح) ✅ دعای نور حضرت زهرا سلام الله علیها ✅ دعای سیفی صغیر (قاموس کبیر) بزرگواران تمام این مراقبت ها 👆👆 از طرف شهید روز هدیه می شود. سلام برشما خوبان، همراهان همیشگی کانال 👈 سی و پنجمین روز از 💐 💐 مهمان سفره پر برکت شهید 🍃🌷 محمدمهدی رضوان🍃🌷 هستیم .
💔 عاقبت فرزندی که نذر حضرت علی‌اصغر(ع) بود! «وقتی محمدمهدی به دنیا آمد دکترها آب پاکی را ریختند روی دستم. گفتند امیدی به ماندش نداشته باش، نمی‌ماند. محمدمهدی اولین فرزندم بود. نمی‌خواستند وابسته‌اش شوم. ریه‌هایش کامل تشکیل نشده بود و شانس زیادی برای ماندنش قائل نبودند. من را مرخص کردند اما محمدمهدی توی دستگاه بود. اولین باری که دست‌های کوچکش را گرفتم او را نذر حضرت علی‌اصغر«ع» کردم. حال خوبی نداشتم. روضه‌ها برایم مجسم می‌شد. روضه‌های دل خانم‌جان رباب«س»، از خودشان خواستم و چند روز بعد محمدمهدی را صحیح و سالم در آغوشم گذاشتند. از همان نوزادی، ۷ سال نذر علی‌اصغر شد که لباس سقا به تن کند. محمد آنقدر ضعیف و کوچک بود که هیچ لباسی اندازه تنش نمی‌شد. وقتی نوزاد بود و لباس سقا تنش می‌کردم. این ضعیفی و ظرافتش پای روضه‌های علی‌اصغر علیه‌السلام دلم را آتش می‌زد. مخصوصا اینکه من محمد را از دست‌های کوچک این آقازاده گرفته بودم.»  این واژه‌های به غم نشسته، حرف‌های دل «الهه عسگری» مادر شهید مدافع امنیت «محمدمهدی رضوان» است. محمد مهدی رضوان متولد ۱۳۷۹ تهران، در ۱۶ آبان ماه ۱۳۹۸ در ماموریت شبانه اطلاعاتی امنیتی در محله هرندی شوش (دروازه غار) توسط قاچاقچیان مواد مخدر و اراذل و اوباش شناسایی و مورد سوءقصد قرار می‌گیرد و از ناحیه سر و چشم مجروح و به کما می‌رود و نهایتا پس از گذشت سه روز در صبح یکشنبه ۱۹ آبان سال ۹۸ در بیمارستان سینا تهران به شهادت می‌رسد.
۱۰ روز قبل از شهادتش، به مادرش این‌گونه گفته بود که «دوست داری زنگ خانه ما را بزنند و بگویند که پسرت تصادف کرد و مُرد! یا این قشنگ‌تر است که بیایند و بگویند که پسرت شهید شد؛ پس برای من دعای شهادت کن و من را با دعا‌های خود بیمه نکن!»
محمدمهدی برای مادر تعبیر و تفسیر همان آیه قرآن است که می‌فرماید:« :« وَلا تَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فی سَبیلِ اللَّهِ أَمواتًا ۚ بَل أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقونَ؛(ای پیامبر!) هرگز گمان مبر کسانی که در راه خدا کشته شدند، مردگانند! بلکه آنان زنده‌اند، و نزد پروردگارشان روزی داده می‌شوند.». گرچه مادر، تنها پسرش را با همه آرزوهایی که برایش داشته 19 سالگی، لباس شهادت به تنش کرده و به آغوش خاک سپرده. اما باز دلش آرام است و چهره‌اش همیشه خندان. از غم دلتنگی که گریزی نیست. حرف دلش این است که شاید محمدمهدی را دیگر نداشته باشد. اما این نداشتن‌ها فقط و فقط ظاهری است. هر راهی که می‌خواهد برود، هر کاری که می‌خواهد شروع کند،غصه‌دار باشد یا ناراحت محمدمهدی کنارش است و پشتش را خالی نمی‌کند. صدای پشت تلفن دوباره می‌لرزد. بغض این بار میان سینه نمی‌ماند و اشک می‌شود. می‌نشیند روی کلمات ومرا هم بی‌تاب می‌کند:« واقعیت را بخواهم بگویم. ما تازه اسباب کشی کردیم و این چند وقت درگیر جابه جایی منزل‌مان بودیم به همین خاطر شرایط اقتصادی‌مان، زیاد مناسب نبود. از روزی که نیت کردم عید غدیر خانه‌مان مولودی بگیریم. هر لحظه به این فکر می‌کردم که خدایا هیچ‌جوره نگذار من شرمنده آقا امیرالمومنین بشوم. مخصوصا که محمدمهدی آنقدر سفارش کرده مراسم بی کم و کسر باشد. خدایا تو شرمنده‌ام نکن! دوباره محمدمهدی آمد به خوابم. دست پر بود. یک سبد شکلات برایم آورده بود و گفت مامان غصه نخور! همه چیز رو خودشون جور می‌کنند. راست می‌گفت آنقدر قشنگ هزینه مراسم رسید که اصلا نمی‌دانم چه بگویم!» حرف‌ها ختم می‌شود به اشک. صدای گریه است و صدای زمزمه‌هایش که می‌‍گوید:« الحمدالله که به من اجازه دادند برای مولا جشن بگیریم!» 
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
نائب الزیاره شما خوبان 👆مزار شهدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا