eitaa logo
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
2.7هزار دنبال‌کننده
18.3هزار عکس
8.4هزار ویدیو
233 فایل
انس با شهداء برای همنشینی با امام زمان«ع» ومرافقةالشهداء من خلصائک اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ تَحْتَ رایَةِ وَلِیِّکَ الْمَهْدِیّ(عجل الله) السلام علیک یا من بزیارته ثواب زیارت سیدالشهداء یرتجی
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽ سلام علیکم در بیست ویکمین روز از ☀️ ☀️ مهمان ❣️ شهید احمد وکیلی ناطق❣️ هستیم . 👇👇👇 در این ۴۰ روز به نام نامی ☀️ حضرت بقیة الله عجل الله فرجه الشریف ☀️ و امام حسن مجتبی علیه السلام مهمان شهدایی هستیم که ❣️سرّی آشکار شده با امام زمان علیه السلام و امام حسن مجتبی علیه السلام دارند. در این ۴۰ روز مراقبت می کنیم بر ✅ دعای مکارم الاخلاق (حداقل روزی یک بند آن قرائت شود بطوریکه در طول این ۴۰ روز دوبار کل دعا خوانده شود) ✅ انجام اعمال ماه شعبان به ویژه صلوات شعبانیه اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ
پدر سه شهید و یک جانباز👆👆 پدرشهیدان وکیلی گفت: واقعیت امراین است که شنیدن خبرشهادت اولین شهیدم (احمد) خیلی برای من و مادرش سنگین بود اما شعله داغ شهدا راعشق به اسلام وامام، خاموش کرده بود و درمورد شهدای بعدی آرامش خاص داشتیم. احمد، فرزند و شهید اول خانواده که جزو پیشکسوتان سپاه پاسداران و از فرماندهان جنگ در غائله کردستان بود در 4 اردیبهشت سال 1359  در سن 19 سالگی در منطقه کردستان و در مقابله با نیروهای ضد انقلاب  مفقود الاثرشد که طبق گفته برخی از همزرمان، بدنش توسط ضد انقلاب تکه تکه و سپس سوزانده شده است. محمود، شهید دوم خانواده، به صورت نیروی داوطلب بسیجی به جبهه اعزام و بی سیم چی بود که در سن 18 سالگی پس از چندین مرتبه مجروحیت در سال 1363 در جزیره مجنون به درجه رفیع شهادت رسید و جنازه این شهید در همان زمان به قم منتقل و دفن شد. هادی،شهید سوم که ایشان نیز به صورت نیروی داوطلب بسیجی عازم جبهه شد و در بدو ورودش به شلمچه در سال  1365 درسن 17 سالگی شربت شهادت نوشید.
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
پدر سه شهید و یک جانباز👆👆 پدرشهیدان وکیلی گفت: واقعیت امراین است که شنیدن خبرشهادت اولین شهیدم (احم
خاطره ای ازحال و هوای شنیدن خبر شهادت فرزندانتان دارید؟ در سال 1365 که سومین فرزندم شهید شده بود کسی به ما اطلاع نداده بود تا یک روزصبح  درب خانه به صدا درآمد زمانی که درب را باز کردم مسئول بنیاد شهید قم به همراه 4 نفر دیگر مقابلم ایستاده بودند،پس ازورودشان به منزل مسئول بنیاد شهید قم خطاب به بنده گفت: می خواهم از شما  برای سخنرانی مراسم تشییع شهدا دعوت کنم چون درآن زمان تعداد 114 شهید را برای تشییع آوردند بودند که آماری بی سابقه بود. من از حالت آن ها فهمیدم چه خبراست و نپذیرفتم . مسئول بنیاد شهید قم گفت: دلیل دعوت ازشما این است که  پدر دو شهید هستی که من هم بلافاصله گفتم بگو پدرسه شهیدم.با این حرف چایشان را نخورده رفتند. در همان لحظه دامادم را که تازه از جبهه برگشته بود صدا زدم وگفتم هادی شهید شده. گفت می دانستم اما چیزی نگفتم.به وی گفتم من میروم بیرون،شما به نحوی به مادرش اطلاع بده. رفتم حضرت معصومه (س) را زیارت کردم و در حرم، نگاهم به تابلو اسامی 114 نفر شهید افتاد که اسم فرزندم هادی هم در بین اسامی بود. به خانه برگشتم،منتظر صدای گریه و شیون بودم اما خبری از گریه نبود به دامادم گفتم خبر را نگفتی؟ گفت چرا اطلاع دادم الان هم همه میدانند،هم پدر و مادر شما وهم حاج خانم. آخر پدر و مادر من آن موقع در قید حیات بوده و از روستا برای دیدار به قم آمده بودند.از دامادم سوال کردم واکنش حاج خانم بعد ازشنیدن خبر چه بود؟ گفت : ایشان گفتند مهمان خدا بوده و حالادر امان خداست. شهدای ما مانند تمامی شهدا بسیار نسبت به خودشان و نسبت به دیگران غیرتمند بودند. شهید اولمان خیلی شجاع بود،شهید دوم ما در تواضع و کم حرفی و زهد کم نظیر بود به طوری که  موتورگازی اش را قبل از ورود به محله خاموش می کرد و دست می گرفت تا همسایه ها با صدای موتور اذیت نشوند. شهید سوم هم خیلی غیرتمند بود به گونه ای که هیچ جوانی در کوچه ما برخلاف کوچه های دیگرپاتوق نمی کرد
امروز سر سفره ی اولین شهید خانواده ایم👇👇👇
شهید مظلوم.... شهیدی که دشمن گوشت بدنش را پخت و خورد...⬇️⬇️⬇️
⬆️⬆️شهیدی که گوشتش بدست ضد انقلاب خورده شد ناطق که با پیروزی انقلاب نام مستعار سعید را برای خود انتخاب کرده بود، بچه شهر قم بود. حضور در کردستان ، ایمانی قوی و دلی چون شیر را میطلبید،. در اردیبهشت سال 59 و درجریان عملیات آزادسازی شهر سنندج بعد از نبردی دلاورانه ، مجروح شد و توسط کومله به اسارت گرفته شد. همان لباس با آرم سپاهی که پوشیده بود، کفایت میکرد تا خونخواران کومله تا لحظه شهادت بلاهائی برسر او بیاورند که باور این رفتارها از یک انسان بسیار سخت است بعد از مجروحیت و اسارت سعید، دیگر هیچ خبری از او نبود و نیست و برای همیشه مفقود الاثر شد و تنها سند و حکایت بعد از اسارت ایشان خاطرات یک برادر ارتشی است که از آن دوران دارد: حدود یك سال و چندی كه دردست کومله اسیر بودم همان اول اسارت كه به پایگاه منتقل شدم، گفتند هیچ اطمینانی در حفظ اینها نیست، به همین خاطر پاشنه‌های هر دو پایم را با مته و دلر سوراخ كردند و برادران دیگر را هم نعل كوبیدند و با اراجیف و فحاشی براین عملشان شادمانی میکردند. بعد از 18 روز قرارشد ما را به سبك دموكراتیك و آزادانه!! محاكمه و دادگاهی كنند. روزدادگاه رسید، رئیس دادگاه، سرهنگ حقیقی را كه همان اوایل انقلاب فراركرده بود شناختم و محاكمه بسیار سریع به انجام رسید. چون جرم محكومین مشخص بود - دفاع از حقانیت اسلام و جمهوری آن و ندادن اطلاعات- و بالطبع حكم هم مشخص، عده‌ای به اعدام فوری و بقیه هم به اعدام قسطی (یعنی به تدریج) محكوم شدیم. حكم ما كه اعداممان قسطی بود بصورت كشیدن ناخن‌ها، بریدن گوشت‌های بازو و پاها، زدن توسط كابل، نوشتن شمارهای انقلابی! توسط هویه برقی وآتش سیگار به سینه و پشت و تمامی اینها بی چون و چرا اجراء میشد. كه آثارش بخوبی به بدنم مشخص است. مرسوم است به میمنت ازدواج نوجوانی، جلو پایش قربانی ذبح شود. این رسم راكومله نیز اجرا میكرد بااین تفاوت كه قربانی‌ها دراینجا جوانان اسیر ایرانی بود. عروسی دختر یكی از سركردگان بودپس از مراسم، آن عفریته گفت: باید برایم قربانی كنید تا به خانه شوهربروم، دستور داده شد قربانی‌ها رابیاورند. ۱۶ نفر ازمقاوم ترین بچه‌های سپاه وبسیج وارتش ودو روحانی راكه همه جوان بودند، آوردند و تك تك ازپشت سر بریده شدند، این برادران عزیز مانند مرغ سربریده پرپر میزدند وآنها شادی و هلهله میكردند. بله، بزرگترین جرم همگی مااین بود كه میخواستیم دست اینان را از سرمردم مظلوم ومسلمان كُرد آن منطقه كوتاه کنیم. سعید 75 روز زیر شكنجه بود، ابتدا به هر دوپایش نعل كوبیده وبه همین ترتیب برای آوردن چوب و سنگ به بیگاری میبردند. پس ازدادگاهی شدن محكوم به شكنجه مرگ شد بلكه اعتراف كند. اولین كاری كه كردند هر دودستش را ازبازو بریدند وچون وضع جسمانی خوبی نداشت برای معالجه و درمان به بهداری برده شد و این بهداری بردن و معالجه كردن هایشان بخاطراین بود كه مدت بیشتری بتوانند شكنجه كنند والا حیوانات وحشی را با ترحم هیچ سنخیتی نیست. پس از آن معالجه سطحی، با دستگاه های برقی تمام صورتش راسوزاندند، سوزاندن پوست تنها مقدمه شكنجه بود به این معنی كه مدتی میگذرد تا پوست‌های نو جانشین سوخته‌ شده و آن وقت همان پوست‌های تازه را میکندند كه درد وسوزندگی‌اش بسیار بیش ازقبل است و خونریزی شروع میشود و تازه آن وقت نوبت آب نمك است كه باهمان جراحات داخل دیگ آب نمك می‌اندازند كه وصفش گذشت. تمام این مراحل راسعید وكیلی بااستقامتی وصف‌ناپذیر تحمل كرد ولب به سخن نگشود. او ازایمانی بسیار بالا برخوردار بود و مرتب قرآن را زمزمه میكرد. استقامت این جوان آن بی‌رحم‌ها را بیشتر جری میكرد او كه دیگر نه دستی، نه پائی، نه چشمی و نه جوارحی سالم داشت با قلبی سوخته به درگاه خدا نالید كه خدایا مپسند اینچنین در حضور شیاطین افتاده و نالان باشم دوست دارم افتادگی‌ام تنها برای تو باشد و بس خداوند دعایش را اجابت نمود. سعید را به دادگاه دیگری بردند و محكوم به اعدام گردید. زخمهایش را باز كردند و پس از آنكه با نمك مرهم گذاشتند داخل دیگ آب جوش كه زیرش آتش بود انداختند و همان جا مشهدش شد و با لبی ذاكر به دیدار معشوق شتافت. اما این گرگان كه حتی از جسد بی‌جانش نیز وحشت داشتند دیگر اعضایش را مثله نمودند و جگرش را به خورد ما كه هم سلولیش بودیم دادند و مقداری را هم خودشان خوردند و البته ناگفته نماند مقداری را هم برای امام جمعه ارومیه فرستادند.درود بر شرف پاک این شهید وتمامی شهیدان 📚راوی :آقا بالا رمضانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهادت زینت مرد است او عاشق شهادت بود و این را بارها می‌گفت که اگر شهادت من خدمت به اسلام است من این را انتخاب کردم. او علی گونه این راه را انتخاب کرد و به‌سوی شهادت رفت و باجان استقبالش نمود. آری برادر «شهادت مرگ دلخواه است - شهادت راه الله است- شهادت سربه‌سر عشق است- یک عشق گدازان - شهادت شور آزادی است- شور از قفس رستن - عدالت‌خواهی و حق را ستودن دل به‌حق بستن- شهادت پاسخ خون است بر پیغام آزادی - - شهادت صحنه حق است بر اعلام آزادی - شهادت چشمه جوشان ایمان است. شهادت درراه قرآن است شهادت زینت مرد است» و او با این سلاح به جنگ رفت.
وصیت‌نامه بسم‌الله الرحمن الرحیم این‌جانب احمد وکیلی ناطق فرزند حسین. پس از سلام و احوالپرسی خدمت پدر و مادر ارجمندم امیدوارم که مرا ببخشید, من به شما خیلی زحمت دادم و نمی‌توانم زحمات شمارا به‌جا آورم و پس از سلام حضور خواهر و برادران ارجمندم موفقیت شمارا از درگاه متعال خداوند خواهان و خواستارم. امیدوارم که ناراحت برای من نباشید, چون‌که من راه و هدف خود را انتخاب کرده‌ام, که اگر خدا قبول کند آن راه را تا آخرین قطره خون خود ادامه خواهم داد و به هیچ فرد بیگانه و ضدانقلابی تا اندازه توانم اجازه نخواهم داد که حتی به یک وجب از خاک ما تجاوز کنند. به پدر و مادر ارجمندم می‌گویم, به بچه‌ها بگویید که راه حسین (ع) و راه حق را ادامه دهند و فقط گوش‌به‌فرمان امام خمینی باشند. سر شما را بیش از این درد نمی‌آورم و ازشما پدر و مادر خوبم و خواهر و برادرانم خداحافظی می‌کنم, امیدوارم مرا ببخشید. والسلام علی من اتبع الهدی  احمد وکیلی -
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 اعمال روزهای پایانی ماه شعبان 🔻 سیدبن‌طاووس قدس‌سره در کتاب اقبال‌الاعمال آورده است: اباصلت هروی گوید: در آخرین جمعه از ماه شعبان نزد امام رضا علیه‌السلام رفتم؛ حضرت فرمود: ای اباصلت، بیشتر ماه شعبان گذشته و این آخرین جمعه از آن است، پس کوتاهی‌های گذشته خود در این ماه را تدارک کن و بر این کارها بیفزا: ✅ دعا ✅ استغفار ✅ تلاوت قرآن ✅ توبه از گناهان ✅ امانت‌هایی که به گردن داری ادا کن ✅ کینه‌هایی که از مؤمنان به دل داری، از دل بشو ✅ تقوای الهی پیشه کن ✅ در همه امور آشکار و پنهانت به خدا توکل کن ✅ و این دعا را بسیار بخوان: اللّهُمَّ انْ لَمْ تَكُنْ غَفَرْتَ لَنا فيما مَضى مِنْ شَعْبانَ فَاغْفِرْ لَنا فيما بَقِيَ مِنْهُ. خداوند در این ماه به حرمت [ورود به] ماه رمضان بسیاری را از آتش جهنم نجات می‌دهد.
💜💛 #دلت_گرفته⁉️⁉️ #آیت_الله_کشمیری 🍃دل گرفتگی روز #جمعه به خاطر این است که #امام_زمان اعمال یـک هفته شیعیان را بررسی می کنند و محزون می شوند، به سبب محزون شدن حضرت، ما هم غمگین می شویم. #داداشِ_گلم امروز که #امام_زمان اعمال شیعیان را بررسی می کنند روز خجالت ما و ناراحتی عمیق آقاست امروز نمی خوای با #صلوات و #صله_رحم به نیت آقا آقارو خوشحال کنی⁉️ #جمعه_روز_صلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دعای گوی همه ی شما خوبان مزار اولین شهید این چله👆👆 اللهم عجل لولیک الفرج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 ببینید | آخرین گفتگوی منتشرشده مادر شهید طهرانی مقدم با رهبرانقلاب 🏴 مادر شهیدان طهرانی مقدم امشب به فرزند شهیدش ملحق شد. 📡, @tasnimnews
خدایا کمک کن اگر در صف شهدا غایبیم، در صف پیام رسانان راهشان غایب نباشیم.... ‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﷽ سلام علیکم در بیست ودومین روز از ☀️ #چله_مهدوی_حسنی ☀️ مهمان ❣️ شهید حسین امیدواری❣️ هستیم . 👇👇👇 در این ۴۰ روز به نام نامی ☀️ حضرت بقیة الله عجل الله فرجه الشریف ☀️ و امام حسن مجتبی علیه السلام مهمان شهدایی هستیم که ❣️سرّی آشکار شده با امام زمان علیه السلام و امام حسن مجتبی علیه السلام دارند. در این ۴۰ روز مراقبت می کنیم بر ✅ دعای مکارم الاخلاق (حداقل روزی یک بند آن قرائت شود بطوریکه در طول این ۴۰ روز دوبار کل دعا خوانده شود) ✅ انجام اعمال ماه شعبان به ویژه صلوات شعبانیه #المستغاث_بک_یا_صاحب_الزمان اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ
خواب امام زمان (ع)💖 حسین آقا تا اسمش برای حرکت به سوریه در بیاید بسیار بی تابی میکرد و بالاخره خواب امام زمان علیه السلام را میبیند😍 که با زبان فصیح عربی به حسین می گویند:ما اسم تو را در گروه طیار نوشته ایم و تو خواهی آمد☝️. و در عصر همان روز به او اطلاع دادند که در گروه طیار ثبت نام شده است....
زندگی‌نامه   اردیبهشت ۱۳۶۵ کودکی پا به عرصه وجود گذاشت که نامش را حسین نامیدند و در شناسنامه‌اش «حسین امیدواری» نقش بست. در سن 8 سالگی به میدان معلم یافت‌آباد نقل مکان کردند و حسین عضو بسیج مسجد علی ابن موسی الرضا(ع) شدند و مدتی هم در کانون قرآن مسجد مشغول فعالیت شد. حسین در خانواده‌ای پرجمعیت به دنیا آمد و ۱۱ خواهر و برادر داشت. آخرین پسر این خانواده بود و گوش به فرمان پدر و مادر، آنها را احترام می‌کرد. قرآن‌خوان بود و هر روز مسجد می‌رفت و در کلاس‌های قرآن شرکت و قرآن تلاوت می‌کرد. دوران کودکی حسین در محله امامزاده زید(ع) گذشت. از همان کودکی فعالیت‌های مذهبی مسجد و امامزاده شرکت می‌کرد و به یاد دارم روز عاشورا از صبح اول وقت که دسته‌های مختلف عزاداری به امامزاده می‌آمدند برای آنها اسفند دود می‌کرد و از عزاداران پذیرایی می‌کرد. حسین از همان دوران، تلاوت قرآن را شروع کرد و در مسجد محل قرآن می‌خواند. وی جوانی ساده، سر به زیر و مطیع بود و هرگاه کاری از او می‌خواستیم فوراً اطاعت می‌کرد. پس از کسب دیپلم علوم انسانی در سال 1385به خدمت سربازی رفت. در طول 2سال سربازی دو مرتبه سرباز نمونه معرفی شد. پس از پایان سربازی مشغول به کار شدند. در سال 1394 متوجه شدند به سوریه نیرو اعزام می‌کنند و برای اعزام به سوریه ثبت نام کرد. در آخرین محرم زندگیش هم خادم هیئت محبان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در شاد آباد شدند
#پیاده‌روی_اربعین در سال 91به پیاده روی اربعین رفتند.در حالی که با کاروان رفته بود می گفت سعی می کردم جدا از گروه حرکت کنم و مداحی گوش می دادم و می گفت آنجایی که پایم درد می گرفت به یاد بچه های امام حسین گریه می کردم😔😭 هر لحظه خود را در صحنه حرکت کاروان از کربلا به شام می گذاشتم و به یاد امام حسین و اهلش با گریه حرکت می کردم.😭😭 سال بعد می خواست دو مرتبه عازم #کربلا شود، اما هزینه سفرش را به خانواده ای که نیازمند بودند تقدیم نمود☺️ و همان شب خواب دیده بود در کربلا مشغول زیارت می باشد.🌺🍃
حسین کاملا ساکت و با ادب و مهربون و دوست داشتنی بود، خیلی با تواضع بود و آرام صحبت میکرد.☺️ اولین مرتبه ای که دیدمش به من گفت : شما سیدی؟ گفتم: آره . گفت : من سیدها رو می‌بینم‌، تنم رعشه میگیره☝️؛ اونایی که سادات واقعی هستن نمیتونم تو چشماشون نگاه کنم.😞 یه وانت داشت قبل اومدنش به سوریه میفروشد و پولش را به نیازمندها میدهد🌹 . بهش میگن حسین نفروش ضرر میکنی. میگه شماها ضرر می‌کنید، من برگشتی برایم نیست... حسین بچه فردوس_یافت آباد بود. یک مرتبه تو حوزه بسیجشون میگه من #شهید میشم عکسمو بزنید اینجا..‌. و محکم دستشو میکوبه به دیوار که هنوزم جاش هست🖐 ولی قاب عکسش روش گذاشتند. حسین خمپاره ۶۰زن یگان بود. نصف شبها میدیدم یهو نیست، غیبش زده. میدیدم میره تو تاریکی و پشت دیوار خرابه‌ها #نمازشب میخونه و گریه میکنه😭. داشتیم میرفتیم تو خط، مجید قربانخانی گفت: حسین انگشرتو بهم یادگاری بده، حسین داد بهش گفت: نه به من وفا میکنه نه به تو. و وفا هم نکرد.😔