فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هفتم اسفند ماه 1394 بود که خبر شهادتش در کل استان پیچید، از آن روز تا به الان هر روز صفحات تقویم را ورق میزدیم و بیصبرانه منتظر بازگشت این پیکر خسته بودیم و اینکه بالاخره این انتظار پایان یافت و خبر تفحص و کشف پیکرش که چندی بود در شمار شهدای مفقودالاثر قرار داشت و برای همه یک آرزو بود، داغ دلها را تسکین داد.
شهید علی آقایی سال 1366 در اردبیل به دنیا آمد، وی فارغالتحصیل رشته مهندسی عمران بود اما بجهت شدت علاقه به اهل بیت در 24 بهمن ماه سال 1394 برای دفاع از حرم اهل بیت(ع) و مردم مظلوم و مسلمان منطقه به سوریه اعزام و پس از رشادتهای فراوان در تاریخ هفتم اسفند 1394 به دست نیروهای تکفیری به درجه رفیع شهادت رسید.
🌸دل نوشته همسر شهید مدافع حرم علی آقایی ( در حرم امام رضا💔😭😭
👇👇👇
علی!
یادت هست میگفتی شهناز تو رو از حضرت معصومه گرفتم!
یادت هست گفتی قول میدم یه بار ببرمت حرمش ازش تشکر کنم!
یادت هست علی!
بخدا من یادم هست...
قول ماه عسل دادی برای مشهد...
ان هم نه یک بار... چندبار...
اسم نوشتیم... آماده شدیم...
داشتی به قولت عمل می کردی
اما... هربار ماموریت... دوره... و در آخر هم اعزام به سوریه✌️!
رفتی...
آن هم تنها....
تنهای تنها....
گفتی خواهی آمد...
گفتی تدارک ببینم... دیدم...
نیامدی....
دیر شد... خیلی دیر....چهار سال...😔
تنها ماندم...
تنهای تنها....
چقدر سخت بود برایم
و حالا خبرت رسیده که میآیی
میگویند فقط چند تکه استخوانی... یا یک تکه لباس...
یا یک پلاک... نمیدانم...
اما همین را می دانم که من خواستم بد قول نشوی ...
صدای آمدنت چنان زنگی به گوشم زد که دیوانه وار امدم... به همه جا سر زدم و درخواست سفرمان را به مشهد کردم ....
در خواست ماه عسل!
رفتم سپاه...
دست به دامان امام مهربانیها شدم
سپردم به خودت تا کارها رو ردیف کنی
تا به آرزوی دیرینهام
بودن در کنار تو
دست در دست تو
توی حرم باشم.
امروز
بهترین روز زندگیمام هست
علی
ببین
آمده ام
اوردیم به سمت آرزویم
می دانستم تو بدقول نبودی
قول ماه عسل داده بودی
نگاه کن علی!
کنارت هستم...😭
منم
معشوقهات...
دنیایت...
همسرت...
ببین!
برایت لباس سفید آوردهام!!!
بیا...
بپوش...
سفارش خودت بود
وقتی به خواب یکی از دوستانم آمدی!
پیام فرستادی و گفتی همسرم مرا از امام رضا(ع) بخواهد...💔
خواستمت...
با اشک چشم
با قلب شکسته و رنجورم
با غصههای تنهاییام....
گفتی برایم لباس سفید بخر
خریدم
گفتی لباسم را تبرک کن!
آن را هم با جان و دل کردم بلکه بازگردی
علی ببین!
امام رئوف رویم را زمین نینداخته!
بپوش لباس سفیدت را
ببینم به اندازه دامادیت؛
به تنت می آید...؟!
لباس سیاه نپوش...
سفید برازنده توست
خودم سیاهت را می پوشم
سفید و سیاه بهم می آیند...
حتی اگر عروس و داماد برعکس تنشان کنند.💔💔💔💔
فرازی از وصیتنامه شهید
بسمه تعالی
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
سالها بود نماز می خواندم نماز جمعه می رفتم و روزه می گرفتم، عاشوار و تاسوعا عزاداری می کردم می گفتم مثلا چه می شود. الان می فهمم اگر جهاد اکبری بود جهاد اصغری بود اگر پایم لرزید می دانم همه کارهایی که انجام می دادم هیچ است. پس ای خدای عزوجل تو شاهدی من در راه تو قدم بر می دارم. شاید تردیدی هم که در دل من است به خاطر کوتاهی ام در امورات دینی است ولی باز می گویم آماده م برای جهاد اصغر، حتی مرگ و حتی مجروح.
خدایا هر چه دادی و ندادی از تو تشکر می کنم که دادنت شیرینی بر زندگی ام داد و اگر ندادی که از روی حمت بود. و شاید می دادی زندگی ام را تلخ کرد که ندادی. پس باز هم تشکر می کنم.
دلم گاهی به حال دلم می گیرد بیچاره دلم...
گاهی به گذشته فکر می کنم این همه عمر که سپری کردم اگر به بطالت و بیکاری نمی گذشت چه می شد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امروز
یکشنبه بیست و پنجم ماه ذی القعده
دحوالارض
از اعمال خاصه امروز
زیارت آقا و مولایمان حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام است .
از دور یا نزدیک با پای جسم یا دل
به نیابت از امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
به حضرت سلام می دهیم .
#امام_می_شنود_بگو
آنقدر حرم می رفت که توی خانه معروف شده بود به کبوتر حرم. چندین بار به خانواده اش گفته بود: «من وقتی جبهه هستم لطف خدا شامل حالم میشه و از همه کس و همه چیز منقطع می شم ولی دلم پر می کشه برای زیارت امام رضا(ع).»
کنکور که داد دانشگاه علوم مشهد قبول شد. انگار که بال درآورده باشد. خوشحال بود. درس خواندن در جوار علی بن موسی الرضا(ع) برایش لذت دیگری داشت.
آخرین باری که اعزام شد اول رفت حرم یک دل سیر زیارت کرد. چیزی طول نکشید که پیکر بی جانش برگشت. وقتی وصیتنامه اش را باز کردند نوشته بود: «بدنم را ببرید کنار قبر امام رضا(ع) و برایم زیارت نامه بخوانید.»
#شهید_محمد_قاسمیان_شیروان
محمد قاسمان شیروانی، در سال 1342 در شهر شیروان دیده به جهان گشود وی به عنوان یک نیروی انقلابی مؤمن قبل از انقلاب نیز در صف اول مبارزه با رژیم شاه حضور داشت و با پیروزی انقلاب اسلامی 1357 نقش عمده ای در مبارزه با توده های ضد انقلابی ایفا نمود، ایشان با شروع جنگ تحمیلی در حالی که تنها 16 سال داشت از طریق بسیج به جبهه های حق عیله باطل شتافت و در خط مقدم مبارزه عیله دشمن تا پای جان ایستادگی کرد.
وی در مدت حضورش در جبهه درپست های مختلف از جمله نیروی اطلاعات عملیات و غواص در جزیره مجنون حضور داشت تا اینکه بعد از 7 سال حضور مؤثر در جبهه های حق علیه باطل در تاریخ 1365/10/21 پس از انجام رشادت های فراوان در حالی که تنها 22سال داشت با اصابت گلوله به قلبش به درجه رفیع شهادت نائل گردید.
مادر شهید قاسمیان می گوید:
اخلاق محمد بیست بود هرگز عصبانی نمی شد به قدری مهربان بود که همه جذب اخلاق او می شدند، کلام نرم و جذاب از ویژگی های اخلاقی محمد بود، هرگاه می خواست کسی را به مسیر درست راهنمایی کند فقط با لحن مهربان و استدال قوی این کار را انجام می داد البته صبر وتحمل محمد برای ما درس است ایسان با وجودی که وظیفه سخت و سنگینی را در جبهه به عهده داشت هیچ گاه پیش ما یا دوستانش گله وشکایت نکرده بود. اگر بگیم محمد معلم ما در زدگی بود گزاف نگفته ام .
علاقه محمد به امام خمینی آنقدر زیاد بود که تا فرمان امام(ره) را در خصوص جهاد شنید، بدون لحظه ای معطلی به جبهه رفت، البته علاقه پسرم به امام خمینی(ره) به اندازه ای بود که می گفت تا زمانی که دانشگاه امام نباشد حاضر نیست به دانشگاه برود و البته چنین هم شد او بعد از پیروزی انقلاب دردانشگاه فردوسی پذیرفته شد.
محمد آنقدر مهربان بود که دوست نداشت ما قصه او را بخوریم به همین جهت هیج وقت به ما نگفته بود که در جبهه مسئولیتی چون عملیات اطلاعات را برعهده دارد و ما نمی دانستیم که او در سرما زمستان و گرمای تابستان به عنوان غواص به کار شناسایی می رفته وچرا که درتمام تماس های تلفنی اش می گفت، در آشپز خانه و کار بخور و بخواب مشغول است.
من موقعی که به معراج شهدا رفتم و پسرم را دیدم، خم شدم که رویش را ببوسم، گفتم: خدایا! من راضیم به رضای تو، چون این پسر من از ابتدای جنگ می خواست برود و راه کربلا را باز کند، مرحله اول پایش ترکش خورده بود و در این دفعه هم پایش قلمه قلمه شده، رویش سوخته، چشم هایش سوخته و گفتم: پسر جان اون چشم هایی که به راه امام حسین (ع) بوده سوحته، من خدا را شکر می کنم اون قلبی که برای قبر شش گوشه امام حسین (ع) می تپید، قلبت سوراخ سوراخ شده.
من راضیم به رضای خدا. گفتم: پسر جان! سلام مرا به خانم فاطمه زهرا (س)، به خانم زینب (س) برسان و گفتم: من را شفاعت کن، من اگر گریه بکنم جلوی خانم زهرا (س) و خانم زینب (س) رو سیاه می شوم. من هیچ وقت گریه نکردم و افتخار می کنم که پسرم محمد در راه اسلام شهید شده است
مادر شهید، حضور مقام معظم رهبری(مدظله العالی)را در منزلشان بهترین خاطره خود دانست و گفت: سیزده فروردین 1392 حضرت آقا به دیدن ما آمدند و و 75 دقیقه مهمان خانه ما بودند ایشان در تمام مدت حضورشان در منزل ما با دقت و سعه صدر به حرف ها و درد دل های ما گوش دادند و همواره با تبسمی امید بخش ما را دلداری می دادند.
وی ادامه داد: در این دیدار من خدمت ایشان عرض کردم، محمد من از شش و هفت سالگی عاشق باز شدن راه کربلا و زیارت امام حسین(ع) بوده و همیشه به پدرش می گفت، بابا چرا شما نمی روید راه کربلا را باز کنید؟ من وقتی بزرگ بشوم با همین دستای کوچکم می زنم تو دهن دشمن و کربلا را آزاد می کنم اما با شهادتش در شلمچه، عملیات کربلای 5 نتونست به آرزوی بزرگش برسد.
مادر شهید ادامه داد: حضرت آقا با شنیدن حرف های من فرمودند، این گونه حرف نزنید وقتی محمد به زمین افتاد و شهید شد امام حسین(ع) آمدند سر او را به سینه گرفته و فرمودند، محمد جان تو که از کودکی عاشق کربلا بودی و نتونستی بیایی، من آمدم پیش تو و آن زمان که محمد شهید شد حضرت فاطمه(ع) و زینت کبری(س)جای شما و خواهر ایشان بالای سر این شهید بزرگوار حاضر شدند.
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
آگاه باشید که قیام حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف
در دحوالارض است .
🚩دحو الارض چه روزی است؟
🔹«دحو الارض» مطابق با بیست و پنجم ماه ذیالقعده، روزی است که خداوند با نظر به کره زمین، به جهان خاکی حیات بخشید، از این روز، بخشهایی از کره زمین ـ که سراسر از آب بود ـ شروع به خشک شدن کرد تا کم کم به شکل یک چهارم خشکیهای امروزی درآمد.
🔹مطابق روایات، اولین نقطه ای که از زیر آب سر برآورد، مکان کعبه شریف و بیت الله الحرام بود.
🔹«دَحو» به معنای گسترش است و برخی نیز آن را به معنای تکان دادن چیزی از محلِ اصلی اش تفسیر کردهاند، منظور از «دحوالارض» (گسترده شدن زمین) این است که در آغاز، تمام سطح زمین را آبهای حاصل از باران های سیلابیِ نخستین فراگرفته بود، این آبها، به تدریج در گودالهای زمین جای گرفتند و خشکیها از زیر آب سر برآوردند و روز به روز گستردهتر شدند.
از سوی دیگر، زمین در آغاز به صورت پستیها و بلندیها یا شیبهای تند و غیرقابل سکونت بود، بعدها بارانهای سیلابی مداوم باریدند، ارتفاعات زمین را شستند و درهها گستردند، اندک اندک زمینهایِ مسطح و قابل استفاده برای زندگی انسان، کشت و زرع پدید آمد، مجموع این گسترده شدن، «دحو الارض» نامگذاری میشود.
💢کانال خبری #شهدای_ایران
✅ @shohadayeiran57