eitaa logo
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
2.7هزار دنبال‌کننده
18.6هزار عکس
8.7هزار ویدیو
238 فایل
انس با شهداء برای همنشینی با امام زمان«ع» ومرافقةالشهداء من خلصائک اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ تَحْتَ رایَةِ وَلِیِّکَ الْمَهْدِیّ(عجل الله) السلام علیک یا من بزیارته ثواب زیارت سیدالشهداء یرتجی
مشاهده در ایتا
دانلود
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
قران شریف قضیه ی حضرت موسی(ع) و جناب خضر نبی(ع) به گونه ای زیبا مطرح شده است. حضرت موسی(ع) در ملاقاتی به جناب خضر گفت: آیا به دنبال تو بیایم تا از علم و بینشی که آموخته شده ای بهره ببرم؟ خضر در جواب گفت: تو هرگز نمی توانی همپای من صبر کنی و چگونه می توانی بر چیزی که به شناخت آن احاطه نداری، صبر کنی؟ گفت انشاءالله مرا شکیبا خواهی یافت. قضیّه ادامه می یابد. اما حضرت موسی در سه جا به جناب خضر معترض می شود. علّت اعتراض او نیز عدم علم و شناخت بوده است. چه بسا اگر علم و شناخت لازم را، مانند خضر می داشت، هرگز اعتراض نمی کرد. امّا چون حکمت و فلسفه کارهای خضر را نمی دانست تحمل نکرد و معترض او شد(کهف، آیات ۶۶ تا ۷۶ را بررسی نمائید) آری علم و حکمت با حلم رابطه ای تنگاتنگی دارند. به طوری که به جرأت می توانیم بگوییم شکیبائی، ثمره علم و حکمت است. امام علی(ع) در حدیثی بلند مرتبه ویژگی های حکیمان و خردمندان را این گونه می شمارد: الحُکماءُ اشرف الناسِ انفساً، و اکثرهم صبراً، و اسرَعَهُم عفواً، و اوسعَهُم اخلاقاً حکیمان در میان مردم، شریف ترین و شکیباترین و پرگذشت ترین و خوش خلق ترین کسان اند کسی که از شناخت و علم لازم برخودار است، اضطراب و نگرانی را به راحتی دور می کند. کسی که راهی را می شناسد بدون اضطراب در آن قدم می گذارد. چون به فراز و نشیب راه آگاه است. حلم نیز در علم تأثیر دارد. جائی که امام علی(ع) می فرمایند: کمال العلمِ الحِلم؛ کمال دانش، بردباری است(غررالحکم، حدیث ۷۲۳۱).
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
امام علی (ع) فرمود : اعتدال در خرج کردن (( میانه روی )) موجب فراوانی مال و ثروت و اسراف باعث تباهی و نابودی است.
حضرت امیر علیه السلام در خطبه متقین می فرماید: مؤمنین و متقین، کسانی هستند که در عبادت‌های خود، خاضع و خاشعند. در سوره مؤمنون هم می‌فرماید: قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ* الَّذِینَ هُمْ فیِ صَلَاتهِمْ خَاشِعُونَ*( مومنون:۱و ۲.) مؤمنان رستگار شدند * آن‌ها که در نمازشان خشوع دارند. خضوع و خشوع در نماز یعنی چه؟ یعنی موقعی که به نماز ایستادی، بدانی که مقابل حضرت حق ایستاده‌ای؛‌ لذا مؤدب بایستی و دست‌هایت پایین باشد. چشم‌ها به طرف مُهر و سرت پایین باشد. اگر اعضا و جوارح بدن من، رو به قبله و متوجه حق باشد، این را خضوع می گویند. حالا خشوع چیست؟ خشوع، یک مرتبه بالاتر از این است. انسان، جوارحی دارد و جوانحی دارد. اعضای ظاهری را جوارح و اعضای باطنی را جوانح می گویند. اگر اعضای ظاهری طبق ضوابط شرع، درست و مؤدب بود، می گویند خاضع است و خضوع دارد. اما خاشع، یک مرتبه بالاتر است؛ یعنی قلب هم متوجه او باشد. همین‌طوری که ظاهر، متوجه حق است، باطن و قوه خیال هم آنجا باشد. توجه تو به حق باشد و بدانی که در مقابل حق ایستاده ای و حق دارد به تو نگاه می کند. این حالت را خشوع می گویند. عبادت این طوری ارزش دارد. حضرت نبی اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید: إِنَّ اللَّهَ لَا یَنْظُرُ إِلَی صُوَرِکُمْ وَ أَعْمَالِکُمْ وَ إِنَّمَا یَنْظُرُ إِلَی قُلُوبِکُمْ؛( بحارالأنوار، ج۶۷ ،ص۲۴۸.) همانا خدا به صورتها و اعمال ظاهری شما نگاه نمی کند بلکه به قلوبتان نظر می نماید. خدا به صورت‌ها نظر نمی کند؛ بلکه به قلب تو نگاه می کند. قلب تو چه کاره است؟ آن را می خواهد. اگر دلت متوجه او بود، و ظاهر و باطنت یکی بود، این عبادت را می پذیرد. حضرت رسول صلی الله علیه و آله در جای دیگر می فرمایند: إِیَّاکُمْ وَ تَخَشُّعَ النِّفَاقِ وَ هُوَ أَنْ یُرَی الْجَسَدُ خَاشِعاً وَ الْقَلْبُ لَیْسَ بِخَاشِع؛( بحارالأنوار، ج۷۴، ص ۱۶۶.) بپرهیزید از خشوعی که منافق ها انجام می دهند؛ یعنی اینکه ظاهر و بدن، خاشع باشد؛ ولی قلب، خشوع نداشته باشد. مگر در قرآن ندارد «هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُم» (حدید:۴.) هر کجا باشید خدا با شما است. آیا می شود یک جایی باشیم؛ اما خدا با ما نباشد؟ همین‌طوری که روح تو در جمیع اجزای بدن تو ساری و جاری است و با اجزای بدنت هست، خدا هم با جمیع موجودات هست. «هو معکم أینما کنتم» هر جا باشی، خدا هست. معنای دیگری هم برای خشوع هست.‼️ ۱- گاهی انسان، خاشع در عبادت است ۲- و گاهی خاشع در معبود. گاهی در عبادت، تمام توجه من به بندگی حق است و می خواهم بنده او باشم. گاهی هم خشوع من در معبود است؛ یعنی حضرت حق را با چشم دل می بینم و در مقابل او خضوع و خشوع دارم. این، خیلی مهم و بهتر از خشوع در عبادت است. البته خشوع درعبادت هم بسیار عالی است؛ اما درجه بالاتر آن، خشوع در معبود است که انسان همیشه متوجه حق باشد و او را پهلوی خودش ببیند
🏴سلام بر رقیه بنت الحسین آمدی ای ماه خونین، جان فدای مقدمت همنشین من شدی، من نیز گردم همرهت #در_لشگر_حسینیم
🔷آجرک الله یعنی چه؟ این روزها زیاد تو روضه ها میشنویم آجرک الله یا صاحب الزمان.... خب یعنی چی؟ 👈آجرک الله» یعنی خدا تو را اجر و پاداش خیر دهد. این عبارت غالباً برای تعزیت و تسلیت گفتن به افراد مصیبت دیده و عزادار به کار می‌رود، چنان‌که در روایتی از زراره بن اوفی نقل شده است: «پیامبر اسلام(ص) مردی را که فرزندش فوت کرده بود تعزیت داده و فرمود، آجَرَکَ اللَّهُ وَ أَعْظَمَ لَکَ الْأَجْر؛ یعنی خداوند تو را اجر خیر دهد و پاداش بزرگی به تو عنایت فرماید». 😭آجرک الله یا صاحب الزمان فی مصیبت جدک الحسین علیه السلام و آنگاه که امام زمان عجل الله خود را نوحه خوان همیشگی وگریه کن هر شب و روز مصیبت های جد بزرگوارشان میداند و گریه کردن بر او را تا انجا که به جای اشک ، خون از دیده ببارد ،وظیفه خود میداند.  از آن واقعه قران ها میگذرد اما شعله عشق حسینی هم چنان در دلها فروزان است . چرا که به فرموده پیامبر صلی الله علیه واله " از شهادت حسین علیه السلام حرارتی در قلبهای مومنان است که هرگز به سردی نمی گراید". بیایید هر روز به امام زمانمون این مصیبت بزرگ رو تسلیت بگیم. آجرک الله یا صاحب الزمان😭😭
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بیست و یکمین روز از چله شانزدهم سر سفره 🌷 شهيد امیر محبی🌷هستیم
گفت: هرگاه سرخاکم آمدی روضه حضرت رقیه (سلام الله علیها) را برایم بخوان و گریه کن که هر چه نصیبمان شود از برکت وجود آن بزرگوار است.
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
گفت: هرگاه سرخاکم آمدی روضه حضرت رقیه (سلام الله علیها) را برایم بخوان و گریه کن که هر چه نصیبمان شو
پاسدار شهید امیر محبی در هفتم خرداد سال ۱۳۴۱ در روستای گوهر رود (نوخاله جعفری) از توابع شهرستان صومعه‌سرا در دامن خانواده‌ای متدین و کشاورز چشم به جهان گشود. تحصیلات دوران ابتدایی و راهنمایی را در زادگاهش و سپس دبیرستان را با موفقیت و کسب بهترین نمرات در رشت پشت سر گذاشت. پس از پیروزی انقلاب در برپایی جهاد سازندگی استان گیلان فعالیت‌های قابل توجهی داشت و پس از یکسال به جمع برادران کمیته مستقر در شهربانی استان گیلان پیوست و دائماً در فکر فداکاری‌های هر چه بیشتر، مجاهدت‌ها و کار‌های سخت و طاقت‌فرسا بود. از این روی به عضویت سپاه پاسداران کرج درآمده و ۲ ماه پس از آن به کردستان مظلوم روانه شد. در کردستان سِمت‌های مختلفی از جمله مسئول روابط عمومی، مسئول پرسنلی، مسئول امور پاسداران و قائم مقام فرماندهی سپاه بانه را بر عهده گرفت. امیر پس از خدمت پنچ ساله در کردستان، همراه با خانواده عازم مشهد مقدس شد و در جوار ثامن الحجج (علیه السلام) مدتی را به تدریس دروس عقیدتی و سیاسی سپاه مشهد مقدس اختصاص داد. این جوان ولایتمدار و سرباز اسلام در اوج جوانی به کمال معنوی دست یافت.
امیر در جبهه‌های نبرد حق علیه باطل شجاعت و دلاوری و غیرت و دین مداری را از خود به یادگار گذاشت و سرانجام زمانی که ۲۵ سال بیشتر نداشت در شهر ماووت عراق در 31 خرداد 1366 بر اثر اصابت ترکش خمپاره دشمن بعثی به دیار دوست شتافت و بر افتخارات غیور مردان خطه سر سبز گیلان افزود و شمع همیشه فروزان محفل بشریت شد تا در کنار پیکر پاک برادر ارجمندش طلبه شهید «حبیب محبی» آشیانه گزیند. از وی یک پسر و یک دختر به یادگار مانده که هم اکنون نوه‌های شهید به اتفاق مادر و مادربزرگ بر سر مزار پدربزرگ شهید خود در بقعه آقا سید ابراهیم نوخاله حاضر می‌شوند.
همسر شهید 👇👇👇 شبی خواهر زاده‌ام (شهید سعید آزادی فرد) را در رؤیا دیدم، فضایی بود مانند برگزاری مراسم شهید، کنار او ایستاده بودم. گفت: خاله می‌خواهی مثل من سعادتمند شوی؟ گفتم: معلومه. گفت: پس با ایشان ازدواج کن. نگاه کردم دیدم آقای محبی است با فاصله صد متری. نشنیده گرفتم. صحبتش را تکرار کرد و من، چون خجالت کشیده بودم باز خود را به تغافل زدم که عصبانی شد و گفت: چرا گوش نمی‌کنی و دوباره حرفش را تکرار کرد. گفتم: کی را می‌گویی؟ گفت: برادر محبی را و از خواب پریدم و مانده بودم که این چه خوابی است. چندی گذشت. روزی برای انجام کاری به سپاه رفتم. با خود گفتم خوب است از ایشان (شهید محبی) بپرسم شما روحانی هستید؟ (به علت اینکه معمولاً نماز جماعت و دعای کمیل و توسل و کار‌های فرهنگی سپاه بانه و برگزاری مراسم شهدا را فعالانه انجام می‌داد) خوب با این ذهنیت این سوال برایم پیش آمد. ولی ایشان به جای جواب بلی یا خیر، دلیلش را پرسید و من جوابی ندادم و گفتم منظوری نداشتم و تنها یک سوال بود، ولی او قانع نشد و کراراً می‌پرسید که چرا این سوال را کرده‌ای و من نمی‌توانستم دلیلش را بگویم، شرم داشتم و اینکه به لسانی خواستگاری محسوب می‌شد و شرایط ما طوری نبود که بشود ازدواج کنیم. ایشان مرا به داخل اتاق پزشک کشیک خواند و نشست و گفت: تا نگویی چرا این سوال را کردی از اینجا نمی‌روی حتی اگر تا شب طول بکشد. دقایقی حدوداً شاید یک ساعت گذشت و من ابا داشتم از گفتن خوابم. در ضمن وضعیت هم خیلی بد شده بود، ولی گفت: اصلاً مهم نیست. ضمناً تهدید کرد که اگر نگویی من هم مسئله خیلی مهمی است که باید به شما بگویم، ولی نمی‌گویم. یک روح در دو بدن ناچار خوابم را تعریف کردم و ایشان که انگار جز این انتظار نداشت نفس راحتی کشید و گفت: خوب کجای این بد و مشکل بود که نمی‌گفتی؟ و ادامه داد:اما من هم چندی پیش خواب دیدم با شما دارم می‌روم مسجد برای نماز. مولایم امام صادق (علیه السلام) را زیارت کردم. ایشان فرمودند: اگر می‌خواهی شهید شوی با همین خواهر ازدواج کن. از خواب پریدم دیدم موقع اذان است و مؤذن می‌گفت: اشهد ان محمد رسول الله. شهید محبی بعد از گفتن خواب خود بلافاصله در همانجا از من جواب خواست که قرار شد با خانواده مطرح کنم.