به قدری به حضرت آقا ارادت داشت ❤️ و ولایی بود که یک تابلو درست کرده و جلوی ورودی منزل نصب کرده بود که روی آن نوشته شده بود📜
هر که دارد بر #ولایت بدگمان، حق ندارد پا گذارد در این مکان☝️
و میگفت: "کسی که #آقا را قبول ندارد، مدیون است که نان من را بخورد☝️. آقا یعنی علی و علی یعنی اهل بیت(ع) و همه اینها به هم وصل هستند."🌺
از شما میخواهم ، به جان امام زمانمان مهدی موعود (عجل الله تعالی فرجه) پشت ولایت را خالی نکنید .☝️
گوش به امر رهبر انقلاب و دنباله رو ایشان، هر چه امر میکنند بی چون و چرا بپذیرید، که والله سعادتتان در همین است...👌
شهید مدافع حرم، «احمد اعطایی» متولد هفتم شهریورماه 1364 است. او ساکن تهران بود و در 21 آبان ماه 94 و در سن 30 سالگی طی عملیات مستشاری در مقابله با تروریستهای تکفیری در سوریه به شهادت رسید و به کاروان شهدای مدافع حرم پیوست.
از لسان خواهر شهید 👇👇👇
چهار روز بعد از اعزامش متوجه شدیم که به سوریه رفته است. ساعت ۱۲ شب متوجه شدم که احمد به سوریه رفته و ۴ صبح خواب برادرم را دیدم. در عالم رویا کتابی را دیدم که عکس شهیدمجتبی هاشمینژاد هم در آن بود. اسم احمد را هم در آن کتاب دیدم و به من گفتند که اسم احمد هم در کتاب شهدا ثبت شد.
حدود دو هفته بعد از سوریه تماس گرفت و ماجرای خوابم را برایش تعریف کردم و گفت «مگر اینکه بخواهم دلم را به خواب تو خوش کنم». در آن مکالمه حرفی جز شهادت رد و بدل نشد. از من خواست تا برای شهادتش دعا کنم که منم یک شرط گذاشتم و گفتم «من طاقت دوری تو را ندارم. اگر قول میدهی بعد از شهادتت تندتند به خواب من بیایی، دعا میکنم» و ایشان هم قبول کرد.
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
از لسان خواهر شهید 👇👇👇 چهار روز بعد از اعزامش متوجه شدیم که به سوریه رفته است. ساعت ۱۲ شب متوجه شدم
. مشکلی برایم پیش آمده بود که در دو مرحله خواب احمد را دیدم. به دخترم گفته بودند که شما اگر درجاتتان را در دنیا بالا ببرید، موفق میشوید تا حتی ما را در بیداری هم ببینید. دخترم این را به من گفته بود و جملهاش را در ذهن داشتم.
در خواب احمد را میدیدم که از دور به من اشاره میکرد «بیا» و من فکر کردم که دچار توهم شدهام. نزدیکتر که شدم، احمد را در آغوش گرفتم و فقط گریه میکردم و اعضای بدن او را میبوسیدم. در حال صحبت کردن با احمد بودم که از دور دیدم مادر و همسر برادرم هم آمدند. آنها از لحن من متوجه شدند که من در حال صحبت کردن با احمد هستم و برایشان سوال پیش آمده بود
*سه ذکری که شهید مدافع حرم در عالم رویا به خواهرش آموخت
من به برادرم گفتم که احمد! لو رفتیم اما متوجه شدم که مادر و همسر برادرم قادر به دیدن احمد نیستند ولی من در نقش مترجم قرار گرفتم و حرفهای احمد را به مادرم منتقل میکردم. در پایان هم از احمد خواستم تا کاری کند که آرام شوم. احمد ذکر «اللهم وفقنا لما تحب و ترضی» را به من یاد داد و گفت که این را تکرار کنم اما من به طولانی بودن آن اعتراض کردم.
سپس احمد گفت هر موقع پریشان شدی بلند بگو «یا زهرا(س)». سه چهار روز از این ماجرا گذشت و رو تولد احمد فرا رسید. من آن دو ذکر را میگفتم ولی آرام نشده بودم. شب تولدش در منزل مادرم هیئت بود و خیلی گریه کردم. دوباره همان شب خواب احمد را دیدم و به او گفتم که من آن دو ذکری که گفتی را میگویم اما باز هم آرام نمیشوم. خندید و گفت «هر وقت پریشان شدی از ته دل بگو یا زینب(س)». وقتهایی که خیلی بیقرار میشوم این سه ذکر را میگویم و آرام میگیرم.
امر به معروف و نهی از منکر
یک روز بااحمد سوار موتور بودیم .خانمی پشت فرمون اتومبیل روسری نداشت😓 .
احمد گفت بریم نزدیک بهش تذکر بدم .گفتم نه ولش کن اون مطمینا درست نمیشه😒 .ویه حرفی بهت میزنه که خودت خجالت میکشی .
و داریم که امربه معروف جایی درسته که بدونی طرف تغییر می کنه .☝️
گفت از کجا میدونی سرش نمیکنه!؟ گفتم از قیافش معلومه .
خلاصه رفت کنار ماشین و سرش رو انداخت پایین و بااحترام گفت: ابجی ببخشید عذرخواهی میکنم🌹.میشه روسریتونو سرتون کنید!؟
اون خانوم هم روسری رو سرش کردو گفت چشم .🌹
بهم گفت: دیدی؟ شماها میترسید امربه معروف کنید .اگر امربه معروف رو کنار نمیگذاشتیم اوضاع مملکت و شهرمون اینطوری نبود☝️
هدایت شده از الحقنی بالصالحین«یرتجی»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلتنگیهاے همسر شهید مدافع حرم "احــمـــد اعطــایـــی"😔💔
هدایت شده از الحقنی بالصالحین«یرتجی»
وصیت نامه شهید «شهید احمد اعطایی»:
بسم رب الشهدا
بعد از شهادت به وحدانیت خداوند(جل جلاله) و به رسالت رسول گرامی اسلام حضرت محمد(صل الله علیه و آله) و به ولایت امیر المومنین علی علیه الـسلام و امامت اولاد معصوم ایشان علیهماسـلام چند جمله ای عرض می کنم: سلام علیکم: اینجانب احمد اعطایی فرزند حبیب الله، عبد گنهکار خدا به خدمت شما وصیت می کنم به شرح ذیل:
مامان و آقا جان سلام؛مامان جان، آقا جان، صبـور باشید و آرام. افتخـار کنید به این هدیه ای که فدای راه رفته اولاد حـضرت رسول کردید. سر بالا بگیرید و فخر بفروشید که نان و لقمه تان،تلاشتان ثمر داده و جان پسر شما فدای این راه شد.
دنباله رو و دسـت بوس رهبر انقلاب باشـید و همیشه ارادتمند نسبت به حضرت امام خـامنه ای(مدظله العالی).
حـلالم کنید، دست بوستان هستم. مـلتمس دعایتانم. آقا جان، مامان جان،فراموشم نکنید. از دعـای سر نمازتان محرومم نکنید. رفقا و دوستان عزیز سلام؛ بعد از شهادتین به وحدانیت خداوند و رسـالت رسول گرامی اسلام و ولایت امیر مومنان و اولاد ایشان و به حقانیت قرآن و بر پایی معاد و سوال و جواب که تمـاما حق اند و وعـده الهی در پیش. شـما را دعوت می کنم به تقوا و ترک معصیت؛ از شما قبل از همه چیز در خواست دارم، درخـواستی عاجزانه که مرا حلال کنید و از تقصیرات منِ بنده حقیر خدا بگذرید. از شما دوستان در خــواست دارم اگر حقوقی بر عــهده بنده دارید به وصی من(رضا دانشوری) و یـا بـه خانواده ام رجوع وآن را مطالبه کنید و یا اگر مـقدورتان است، گذشت کنید...
بگذریم...
از شما می خواهم به جان امام زمانمان مهدی موعـود(عجل الله تعالی علیه) پشت ولایت را خالی نکنید. گـوش به امر رهبر انـقلاب و دنباله رو ایشان، هر چه امر می کننـد بی چون و چرا بپذیـرید، کـه والله سعادتتان در همین است. امام عزیزمان فرمودند: پشـتیبان ولایت فقیه باشید تا به مملکت شما آسیبی نرسد. این را بدانید اگر می خواهید چشمتان جمال مبارک امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) را ملاقات کند، اگر می خواهید لبیک یا حسینتان معنا دار باشد، اگر می خواهید اعمالتان قبول باشد و فردای قیامت مقابل بی بی دو عالم حضرت زهرا سلام الله علیها سرتان افراشته باشد، پشتیبان ولی امر مسلمین حضرت آیت الله امـام خــامنه ای باشـید، که او نوری است از انوار رسـول الله صل الله علیه و آله که بر حـق او ولی و صاحب ماست. از هم سبقت بگیرید در ترک معصیت و گناه و در انجام فریض الهی و واجبات. اگر کسی میـانتان با علت یا بدون علـت تفرقه انداخت آگاهـانه یا نا آگاهانه صحبتهایـی کرد که باعـث دوری شما از هم می شود، با تدبیر و تفکر به جا دفع شر کنید. برایم هیئت و روضه اهل بیت علیهما سلام زیاد برگزار کنید. حلالم کنید. محتاج دعای خیرشمایم...
برادر کوچکتان-احمد اعطایی
سلام بر حسین علیه السلام.mp3
2.17M
◼️ مداومت در سلام بر حسین علیه السلام
▪️یه عده ای هستن که هر روز عمرشون اهل زیارت عاشورا هستن، هر روز حداقل یک سلام به امام حسین علیه السلام داشته باشید...
سخنران:حجت الاسلام عالی
#حاضر_نشد_استخوانهايش_را_خرد_كند!
🌷چند ماه پیش کشاورزی بین القرنه و العُزَیر داشت با تراکتور نو زمینش را شخم مى زد. می گفت: یکهو دیدم که تراکتور از کار افتاد، آمدم پایین و هر کاری کردم؛ روشن نشد. خلاصه مأیوس شدم و گفتم: هیچی دیگه خراب شده است.
🌷چند قدمی فاصله گرفتم و جلو رفتم. دیدم بخشی از پیکر شهیدی از خاک بیرون آمده است. می گفت: جمع و جورش کردم و آوردم کنار زمین گذاشتم. تماس گرفتم با کنسولگری ایران در بصره که بعد بچه ها از آنجا تماس گرفتند و به هر حال خبر دادند و رفتند پیکر را گرفتند.
🌷شهید پاسداری بود از تربت حیدریه. کشاورز دوباره سوار تراکتور می شود و استارت می زند و دستگاه روشن می شود. مى گفت: پیکر را که از سر راه برداشتم؛ گذاشتم کنار تراکتور روشن شد.
🌷گفتم: خب این تراکتور جسم بی جانی است. البته عالم همه عالم شعور است. ولی خب این جسم بی جان حاضر نشد برود روی این شهید و استخوانهایش را خرد کند. اما یک سوال دارم این مظلومیت امام حسین (ع) چه بود که آن اسب ها به خود اجازه دادند بر روی پیکر حسین زهرا بتازند و این پیکر را در هم بشکنند؟! و صل الله علیک یا اباعبدالله ....
راوى: سردار سيد محمد باقرزاده
بسم رب الشهدا🕊
دل ڪه #هوایی شود، #پرواز است ڪه آسمانیت می ڪند
و اگر بال #خونیـن داشته باشی
دیگر آسمــان، طعم #ڪربلا می گیرد
دلها را راهی ڪربلای #جبهه ها می کنیم و دست بر سینه، به زیارت #"شهــــــداء" می رویم...
بِسمِ اللّٰهِ الرَّحمٰن الرَّحیم
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَهُ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَهُ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے عَبدِ اللهِ، بِاَبے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے کُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم...
روزتون شهدایی ✋
رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم :
يا عَليُّ! طوبى لِصورَةٍ نَظَرَ اللّه ُ إلَيها تَبكي عَلى ذَنبٍ لَم يَطَّلِع عَلى ذلِكَ الذَّنبِ أحَدٌ غَيرُ اللّه ِ؛
رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم :
اى على! خوشا چهره اى كه خدا به آن نظر دارد : چهره اى كه بر گناهى مى گِريد كه كسى جز خدا از آن آگاه نيست.
تحف العقول
آیت الله خامنه ای «حفظه الله»:
«این حدیث تنم را لرزاند، امام صادق علیه السلام فرمود: اگر یک نماز صبحت قضا شود، کل دنیا طلا شود و در راه خدا بدهی جبران نمی شود.»
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم : يا عَليُّ! طوبى لِصورَةٍ نَظَرَ اللّه ُ إلَيها تَبكي عَلى ذ
سلام علیکم بیستمین روز از چله هجدهم🌟 مهمان سفره شهید 🌷 عبدالرشید رشوند آه 🌷هستیم .
یه روز رفتیم صبگاه سر مزار شهدای گمنام دستاش رو برد بالا زد رو سنگ قبر شهید گمنام.
گفتم چرا اینجوری میکنی، فردا شهید بشی میام اینجوری میزنم
گفت باید از شهید این جوری حاجت بگیری .
رفتم سر قبرش کارم گره خورده بود دستام رو بردم بالا محکم زدم روسنگ قبرش گفتم حاجی کارم گیره یه کاری بکن..
شب تو خواب دیدمش اومد باهم می چرخیدیم. گفت راستی کارت چیشد؟ ( می دونستم شهید شده ها)
گفتم حاجی کارم بد گره خورده .گفت کارت حله ایشالله ردیفه. اذان زد بیدار شدم.
صبح ساعت 11 بود که یکی از بچه ها بهم زنگ زد گفت فلانی کارت ردیف شده.!
اشک تو چشام جمع شد یاد حرف حاجی افتادم
#شهید_عبدالرشید_رشوند ❤️
#راوی_دوست_شهید
#یادش_باصلوات
مزار واقع در امامزاده محمد کرج
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
یه روز رفتیم صبگاه سر مزار شهدای گمنام دستاش رو برد بالا زد رو سنگ قبر شهید گمنام. گفتم چرا اینجوری
شهید عبدالرشید رشوند در اول مهرماه سال 46 بدنیا آمد ،دوران کودکی رشید در روستای آوه از توابع الموت سپری شد ، پدرش در روستا دامداری میکرد و مادرش همانند تمام اهالی روستا خانه داری و در کارهای کشاورزی و دامداری به کمک پدر می شتافت.
بعدها جهت ادامه تحصیل به کرج نزد خواهرش آمد همزمان با رزمندگانی که جهت حفظ کیان کشورمان به جبهه می رفتند به جبهه اعزام شد و نه ماه در جبهه ها ماند در همین ایام بود که دو برادر بزرگترش به نام حاج داود رشوند و رحیم رشوند به افتخار جانبازی نایل آمدند، رشید در کمک به برادر بزرگتر خود که جانباز 70 درصد بود از هیچ کمکی دریغ نمیکرد و به همین جهت بعد از تشکیل خانواده و ازدواج در سن بیست سالگی ، ترجیح داد که در کنار خانواده برادرش در طبقه پایین منزل آنها سکنی گزیند.
رشته های مختلف غواصی ، چتر بازی، دریا نوردی دوره های تخصصی ویژه ای گذراند و همزمان تا مرحله کارشناسی ادامه تحصیل داد، ادامه خدمت در سپاه پاسداران باعث ارتقاء درجه ایشان تا سرهنگی گردید. ما هیچگونه اطلاعی از فعالیت ها و درجه او در سپاه نداشتیم و هر موقع از او سوال میکردیم که در سپاه چه کار میکنی میگفت: به کار نظافت جارو و تمیز کردن پادگان مشغول هستم.
رشید بسیار بسیار خاکی بود و در کمک به دیگران از هیج کوششی فروگذار نمی کرد ، با توجه به اینکه ساکن کرج شده بودیم از هر فرصتی برای رسیدگی به امور خانواده پدری خود دریغ نمی کرد و در تجهیز منزل، برداشت محصول و ... به پدرشان کمک می کرد، نسبت به فرزندان برادران جانباز خود بی نهایت مهربان بود و علاقه وافری نسبت به آنها داشت و در همه مراحل زندگی به آنها کمک میکرد.
علاقه وی به کوهنوردی بسیار زیاد بود خاطرات زیادی از چیدن قارچ و سبزی و داشتن کندوی عسل در کوه از ایشان برای ما به جا مانده علاقه زیادی به رشته زنبورداری داشت و تصمیم گرفته بود بعد از بازنشستگی کندوی عسل داشته باشد که متاسفانه میسر نشد.
در طی مدتی که به عضویت سپاه درآمده بود ماموریتهای زیادی می رفت و بیشتر اوقات در منزل نبود، شهید والامقام فرمانده گردان امام حسین(ع) شهرستان کرج بود و آخرین ماموریت ایشان که با اصرار های زیاد خودش راهی شد ماموریت شش ماهه به سوریه برای دفاع از حرم حضرت زینب سلام الله علیها بود که همزمان با مراسم ازدواج تنها دخترمان بود در اردیبهشت سال 94 با کوله باری از تجربه عازم نبرد با داعش در کشور سوریه شد و بعد از سه ماه حضور در آن شبکه و رشادتهای فراوانی که داشت بنا بر اصرار و درخواستهای مکرر ما برای حضور در مراسم ازدواج دخترمان در تاریخ بیست و پنجم مرداد 94 به کشور بازگشت، در تمام مدتی که در خانه حضور داشت در عالم دیگری سیر میکرد و از نظر روحی تغیرات زیادی کرده بود.
در تاریخ شانزدهم مهر ماه مجددا راهی سوریه شد، ماموریت ایشان تا هشتم آذر ادامه داشت اما در روز ششم آذر طی حمله ای که از طرف گروه تکفیری داعش صورت گرفت به فیض شهادت نائل آمد و پیکر مطهرش به میهن اسلامی باز گشت و در جوار مرقد پاک امامزاده محمد (ع) آرام گرفت.
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
در طی مدتی که به عضویت سپاه درآمده بود ماموریتهای زیادی می رفت و بیشتر اوقات در منزل نبود، شهید والا
ماه صفر بود که خبر شهادتش را آورند. چند روز قبلش که صحبت می کردیم، برایم تعریف کرد که خواب دیده در صحن مسجد مقدس جمکران قبر خودش را زیر نور ماه می کند. من از روزی که رفت هر روز آماده شنیدن خبر شهادتش بودم. وقتی خبر را آوردند، اطرافیان خیلی بیشتر از من بی قراری می کردند و ناراحت بودند. اما من آرامش داشتم. آن قدر آرام بودم که دوستانش بدون مقدمه شرح خبر را به من دادند.
زمانی که آن ها صحبت می کردند با خودم سوره «والعصر» می خواندم که بتوانم تحمل کنم. حتی دلم می خواست آن لحظه سجده شکر کنم. به خاطر همسرم که بالاخره به آروزی 30 ساله اش رسید. تنهایی خیلی سخت است. اما از او قول گرفته ام که شفاعت مرا در آن دنیا بکند، و با این فکر خودم را آرام می کنم. منتظرم تا روزی که دوباره همدیگر را ملاقات کنیم».
ارتباط شهید با برادر جانبازشان که سالها در کنار هم زندگی کرده بودند:
ارتباط خوبی بین برادرها و خانوادههایمان برقرار بود. ایشان بسیار به امورات برادر جانبازشان رسیدگی میکرد. هر زمان از پادگان میرسید ابتدا به دیدار برادرش میرفت. همان لحظه ورود یک سلام نظامی به برادرش میداد و منتظر آزادباش ایشان میماند. شاید این سلام نظامی یک ربع طول میکشید اما او همچنان منتظر میشد تا برادرش آزاد باش بگوید. بیشتر اوقات برنامه ناهار را در کنار ایشان داشت. وقتی هم که پیکر همسرم را آوردند، ابتدا نزد برادرش بردند و در کنار تخت ایشان گذاشتند. همسرشان گفته بود آقا حالا به ایشان آزاد باش میگویید؟! برادرش گفته بود بله میگویم آزاد.