هنگامى كه كاروان امام حسین(ع) در مسیر خود به سوى كوفه، به سرزمین ثعلبیه رسید، امام از دور خیمه سیاه سوختهاى دید، تنها به سوى آن خیمه حركت كرد، وقتى به آنجا رسید پیرزنى را دید، نام او "قمر" بود .
پسرش "وهب" براى صید به صحرا رفته بود، عروسش "هانیه" نیز در این وقت همراه شوهرش وهب بود.
امام احوالپرسى گرمى با قمر كرد، قمر مقدارى از حال و روزگار خود را براى آن مرد ناشناس (كه نمىدانست او امام حسین است) تعریف كرد از جمله گفت: «ما در این بیابان، در مضیقه آب هستیم.»
امام او را به كنارى برد، و سنگى در آنجا بود، با نیزه خود، آن سنگ را از جا كند، چشمه آب زلالى از زیر آن سنگ آشكار شد، سپس امام با قمر خداحافظى كرد و هنگام خداحافظى ماجراى خود را تذكر داد و از قمر خواست كه👈 به پسرش بگوید مرا در راه یارى حق و مبارزه با ظلم، كمك كند.
امام از آنجا رفت، قمر آن چنان دلباخته امام شده بود كه مىخواست پر درآورد و همراه امام برود، ولى صبر كرد تا پسر و عروسش آمدند، ماجراى چشمه و برخورد مهرانگیز امام را براى آنها تعریف كرد. آن سه نفر مجذوب دیدار امام شدند، همه چیز را رها كردند و به سوى امام حسین(علیهالسلام) حركت نموده و خود را به امام رساندند، و در محضر آن بزرگوار، مسلمان شدند، و جزو یاران آن حضرت شده و با هم به كربلا رسیدند، در آن روز ورود، نه روز از عروسى وهب با هانیه مىگذشت.
روز عاشورا فرا رسید، قمر پسرش وهب را براى یارى فرزند زهرا(علیهاالسلام) آماده مىكرد، مكرر به او مىگفت: «پسرم! برخیز و پسر دختر پیامبر را یارى كن.»
وهب به میدان رفت، و با دشمن جنگید و سرانجام اسیر شد.
او را نزد عمر سعد آوردند، عمر سعد كه دلاوریهاى او را دیده بود گفت: «چه شكوه و رشادت سختى داشتى» سپس به دستور او گردنش را زدند و سرش را به سوى لشكر امام حسین (علیهالسلام) افكندند، مادرش قمر سر او را گرفت و به آغوش كشید و خون صورتش را پاك كرد و گفت: «حمد و سپاس خداوندى را كه با شهادت تو روى مرا سفید كرد.»
سپس سر را به سوى دشمن انداخت، یعنى ما متاعى را كه در راه دوست دادهایم، پس نمىگیریم.
آنگاه عمود خیمه را كشید و به جنگ دشمن شتافت، امام او را به خیمه برگردانید.
هانیه خود را بر سر پیكر به خون تپیده شوهرش وهب رسانید، در حالى كه خون پیكر پاك او را پاك مىكرد، مىگفت: "هنیئا لك الجنه؛ بهشت بر تو گوارا باد."
شمر به غلامش به نام رستم گفت او را بكش، رستم عمود آهنین بر سر آن نوعروس زد، هانیه نیز در كنار شوهر، شهد شیرین شهادت نوشید، و به عنوان اولین زن شهید كربلا، بر سكوى پرافتخار شهادت ایستاد.
وهب آنچنان جانبازى كرد كه در پیكر پاكش، اثر هفتاد ضربه شمشیر و نیزه دیده شد.
به این ترتیب این دو نوعروس و نوداماد، ماه عسل خود را در كربلا گذراندند، و مادرشان در كنارشان خدا را شكر مىكرد كه دو دسته گلى را در طبق اخلاص نهاده و در محضر امام حسین(علیهالسلام) به پیشگاه خداوند مهربان اهدا نموده است.
هزاران رحمت و درود بر این خانواده دلباخته و شیفته حق و حقیقت.
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
هنگامى كه كاروان امام حسین(ع) در مسیر خود به سوى كوفه، به سرزمین ثعلبیه رسید، امام از دور خیمه سیاه
🕋کعبه واقعی حسین بود که عده ای او را رها کردند و به مناسک حج مشغول شدند
~~~~~~~~~~~~~
@safiranzynab
✨حدیثی از حضرت زهراء (سلامالله علیها) به نقل از رسول الله (ص) داریم که :
🔸 «مثل الامام مثل الکعبة اِذْ تُؤْتی و لا تأتی» یعنی «مثل امام، مثل کعبه است که تو باید به سویش بروینه آنکه او به سوی تو بیاید».
🔸 خیلیها برای انجام مناسک حج سال 60 هجری آمدند و به طواف مشغول شدند، در آن زمان امام حسین(ع) ـ که طبق حدیث مطروحه، کعبه مثالی از ایشان هست ـ تصمیم میگیرند به زبان عمل درس بزرگی را برای بشریت مطرح کنند، ایشان ابتدا قصد خروج از مکه را اعلام و بعد شروع به حرکت میکنند، اما عموم افرادی که غافل از این درس بودند و از حرکت امام(ع) درک صحیحی نداشتند، از حرکت و همراهی باز ماندند.
🔸امام حسین(ع) کنار کعبه آمدند و طواف کردند، افراد بسیار زیادی همراه ایشان در حال طواف بودند، اما قبل از اینکه حج آغاز شود، امام حسین(ع) از کنار کعبه فاصله گرفتند، آنهایی که ظاهری از حج را میفهمند، به امام(ع) ایراد گرفتند که چرا حسین بن علی(ع) به حج واجب و مناسکش نپرداخت! اما آنهایی که علاوه بر ظاهر، باطن حج را هم میفهمیدند، گفتند کعبه(امام حسین(ع)) حرکت کرد، ما نیز باید تابع اصل کعبه باشیم و باید طوافکنان به دنبال کعبه اصلی حرکت کنیم.
⚡️نکته قابل توجه این است که اگر امام حسین(ع) بعد از اتمام مناسک حج حرکت به سمت کوفه را آغاز میکردند، دیگر این درس معنا نداشت، موسم حج تمام شده بود و عموم انسانها از حج فقط مناسک را میفهمیدند. بنابراین کسانی که ظاهر حج را میفهمند به امام حسین(ع) ایراد میگیرند، در واقع آنان به اصل کعبه ایراد میگیرند، اما کسی که باطن حج را میفهمد ایراد نمیگیرد و میگوید امام(ع) اصل هستند. ایشان افضل هستند، شأنشان بالاتر است، قداستشان بیشتر است، لذا وقتی امام حسین(ع) حرکت کردند، دنبال امام(ع) میروند. امام حسین با ترک مکه، مفهوم اصلی حج را به بشریت آموخت.
🕋🌿🕋🌿🕋🌿
~~~~~~~~~~~~~
📣آهای رفیق نکنه کعبه واقعی که حرف امام زمانت باشه رو با جان دل نخری و مثل کسانی شوی که حسین را به سمت کربلا راهی نکردند😔
هدایت شده از شاخص
ادعا نکردند. با خون پاک خویش، پای #بسیجی بودن امضا زدند.
باور داشتند به فرموده امام؛ "پشتیبان #ولایت_فقیه باشید تا آسیبی به مملکت شما نرسد".
طوبی لهم و حسن مآب. یا لیتنا کنا معهم...
http://sapp.ir/shakhes.1
☑️ @shakhes_1
هدایت شده از یا زهرا «س»
🌸🍃🌸
🍃🌸
🌸
🌸رسول خدا (ص)
خداوند عید قربان را برنهاد
تا مستمندان از گوشت سير شوند؛
پس از گوشت قربانی به ايشان بخورانيد.
📚ثواب الأعمال، ص ۵۹
🌸 #عید_سعید_قربان_مبارک
🍃🌸🍃🌸
سلام علیکم💐
الحمدالله رب العالمین
توفیق داشتیم با همراهی شما خوبان💐
امروز صبح پنج تا گوسفند قربانی شد 🐏🐏🐏🐏🐏
✅ 4 تا برای سلامتی وفرج امام زمان علیه السلام
✅ یک قربانی هم برای سلامتی
نائب امام زمان علیه
هدایت شده از یا زهرا «س»
خداوند ان شاالله
ازهمه به بهترین وجه بپذیرد
وبه شادی قلب مادرش حضرت زهرا سلام الله علیها،به مژده ی ظهور
برای یاری حضرتش انتخاب شوید
🌺☘🌺☘🌺☘🌺☘🌺☘🌺
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
🌸🍃🌸 🍃🌸 🌸 🌸رسول خدا (ص) خداوند عید قربان را برنهاد تا مستمندان از گوشت سير شوند؛ پس از گوشت قربانی
📢📢📢📢
بزرگوارانی که امروز بعد از
ساعت 9صبح
واریز کردند
ان شاالله برای اطعام عید غدیر
محاسبه می شود🌹
یاعلی🍎
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
روایت از حاشیه بهیادماندنی روز عرفه در امامزاده ابوالحسن شهرری
روایت از حاشیه بهیادماندنی روز عرفه در امامزاده ابوالحسن شهرری
شیعه شدم؛ محمدعلی صدایم کنید!
چهارشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۷ ساعت ۱۲:۵۰
«اشهد ان علیا ولی الله» اطرافیان که صدای شهادتین جوان را شنیدهاند خبر را به گوش روحانی و متولی امامزاده میرسانند. دور جوان حلقه میزنند. چه در دل جوان 25 ساله گذشته که در میانه دعای عرفه خودش را از لابه لای جمعیت حاضر در صحن به ضریح میرساند و شهادتین را زمزمه میکند. چرا امروز؟
به نقل از فارس، چسبیده به ضریح، اشک در چشمانش حدقه زده، با صدای بلند میگوید: «اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمد رسولالله و اشهد ان علی ولیالله.» اینجا امامزاده ابوالحسن شهرری است و امروز روز عرفه و این صدای پرسوزوگداز جوانی 25 ساله که فارغ از هیاهوی جمعیت این چند جمله را بدون وقفه تکرار میکند و صدایش اگرچه بلند و رسا اما در نوای یا حسین و الهی العفو حاضران در حریم امن امامزاده گم میشود. اشک از چشمانش سرازیر میشود. یکی دو نفر که صدای شهادتین جوان را میشنوند سراغش میروند تا سر از سر این ذکر و اشکهای بی امانش در بیاورند. اما انگار در این عالم نیست. چند دقیقهای میگذرد. جوان کنار جمعیت میمنیند. دستانش را بالا میگیرد و دعای عرفه را زیر لب زمزمه میکند.
برکت روز عرفه در امامزاده ابوالحسن
فهمیدن این حال و این ذکر کار سختی نیست. جوان سنی در روز عرفه و در حریم امن امامزاده ابوالحسن شهرری شیعه شده است و چه خبری بهتر از این میتوانست برکت دهد به این روز مبارک. دعای عرفه تمام میشود. اطرافیان که صدای شهادتین جوان را شنیدهاند خبر را به گوش روحانی و متولی امامزاده میرسانند. دور جوان حلقه میزنند. چه شده است؟ چه در دل جوان 25 ساله گذشته که در میانه دعای عرفه خودش را از لابه لای جمعیت حاضر در صحن به ضریح میرساند و شهادتین را زمزمه میکند. چرا امروز؟
محمد علی صدایم کنید
میپرسند نامت چیست؟ میگوید «رانا» بودم اما از امروز نامم «محمدعلی» است. جوانک بلوچ صدایش میلرزد. روحانی بوسهای بر پیشانیاش می زند و تسبیحی که متبرک به خاک کربلاست به او هدیه میکند. متولی امامزاده با تعجب دست روی شانه جوان میگذارد؛ «میشناسمت. تو همان جوانی هستی که چند ماه قبل آمدی و گفتی میخواهم اینجا خادم باشم. هر چند وقت یک بار میآمدی و کمکحال خادمان میشدی. تو سنی بودی؟ پس چه شد؟ اینجا؟ امروز؟ کلام بر زبان محمدعلی بهسختی جاری میشود. محمدعلی بلوچ است. جوانی از اهل تسنن که تپق زنان فارسی صحبت میکند. کریمی، متولی امامزاده میگوید: «گهگداری به امامزاده میآمد. هر کمکی که از دستش برمیآمد انجام میداد. برای زوار چای میریخت. حیاط امامزاده را آبوجارو میکرد. نمیدانستم سنی است. مگر میشود اینطور با عشق خدمت کنی به زوار امامزاده؟»
بهترین روز عمر من
محمدعلی تپق زنان فارسی صحبت میکند اما در لابه لای حرفهایش از همسایگی با امامزاده میگوید. از سر زدنهای گاهوبیگاهش به امامزاده ابوالحسن و از تماشای اشکهای زواری که برای شفاعت به امامزاده میآمدند. از روحانی که در صحن امامزاده مینشست و با لبخند و حوصله به سؤالات جوانان پاسخ میداد. محمدعلی میگوید: «پیروان اهل سنت نمیتوانند بهراحتی سؤال کنند و کتابهای شیعیان را بخوانند. اما من میدیدم که اینجا جوانها کنار روحانی مینشستند و از شک و شبهههایی که داشتند میپرسیدند و روحانی با صبر و حوصله و رویی خوش با آنها حرف میزد. از خدا خواستم کمکم کند. از حضرت محمد (ص) و امام علی (ع) خواستم مددرسان من باشند. یک سال طول کشید. در این یک سال بارها اینجا آمدم. هر بار در تصمیمم راسختر از قبل میشدم اما جسارتش را پیدا نمیکردم. امروز صدای گیرای این دعا و الهی العفو مردم در فضای بیرون از امامزاده هم پیچیده بود. برایم عجیب بود. این جمعیت اینجا چه میکنند؟ وارد حیاط امامزاده شدم. دلم لرزید و شد آنچه باید میشد. امروز بهترین روز عمر من است. مرا به غلامی بارگاه امامزاده قبول میکنید؟»
حالا دیگر روز عرفه سال 97 برای محمدعلی، روزی بهیادماندنی خواهد بود. روزی که نامش به عنوان یکی از شیعیان امیرالمومنین امام علی علیهالسلام ثبت شد و به آنچه در دلش بود و دنبالش میگشت، رسید.
#الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین به ولایت علی ابن ابیطالب(ع)