eitaa logo
‌👑دࢪحــــــــوالی‌عشــــــــق👑
254 دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
1.1هزار ویدیو
161 فایل
💕🕊 وخدایی ڪھ بشدݓ کافیسټ 💕🕊 خواستین تࢪڪ کنین برای فرج مولامون صلوات بفرست💕🕊 راه‌ارتباط‌ماوشما‌↯ @HeydarJon کلبه‌شروط‌ما↯ @Rahrovneeshg1401 بگوشیم↯ https://harfeto.timefriend.net/16636088185468
مشاهده در ایتا
دانلود
‌👑دࢪحــــــــوالی‌عشــــــــق👑
°°♥➣♡♥😍 #رمان_درحوالی‌عشق✨ #قسمت_پنجم _که‌اینطور،ولی‌مهنادلم‌میخوادتوم‌سروسامان‌بگیری‌بلاخره‌یکی‌با
°°♥➣♡♥😍 _بله‌خوندم‌که‌چی نگاهش‌بین‌صورتم‌میچرخیدومن‌‌انگارشرمساربودم‌ازاین‌نگاه‌من‌مهنابودم‌کسی‌که‌6سال‌‌باچندپسردوست‌شده‌ورهاشون‌کرده‌کسی‌نگاه‌مردابرایم‌جذاب‌بود‌کسی‌که‌برای‌جلب‌توجه‌وانتقام‌ازخداحیاشوگذشته‌وسط‌کسی‌‌تومهمونی‌های‌مخلط‌شرکت‌کرده‌وهزاران‌باربامردان‌دست‌داده‌''اماالان‌چرااینطوری‌شدم'' به‌عقب‌هلش‌میدم‌اماتکون‌نمیخورد _بروکناردست‌نزن‌بهم امااون‌انگارصدای‌منونمیشنید _ماشین‌اوردم‌میخوام‌ببرمت‌جایی‌میایی‌دیکه _گفتم‌بروعقب‌‌‌ دستمومیکشیدوبه‌همراه‌خودش‌میبردپاهام‌نه‌بامن‌بودنه‌بااون‌‌پاهای‌من‌فقط‌میخواست‌به‌سمت‌مسجدی‌حرکت‌کنم‌که‌صدای‌مداحی‌تازه‌داشت‌پخش‌میشدورفت‌وامده‌شرو‌شده‌بود ازته‌دل‌اش‌مریختم‌امانمیدونستم‌برای‌چی _ولم‌کن‌عوضیییی برای‌ی‌لحظه‌ایستادوبه‌طرفم‌برگشت‌ ''خیلی‌شبیه‌کسی‌هستی‌که‌‌ازشرش‌خلا‌شدم‌''اینوگفت‌که‌قلبم‌ریخت!! _ولم‌کن‌ دلم‌میخواست‌خداروصداکنم‌قلبم‌میگفت‌مهنا‌خداروصد‌کن‌ام‌عقلم‌نه!! دوباره‌دستموکشیدکه‌ازته‌دل‌گفتم ''خدایاکمکم‌کن‌،تروخداولم‌کن‌تروخدادسسست‌نزننن ••••🦋💕🕊 https://eitaa.com/joinchat/1619918987C8756d5e173 ••••🦋💕🕊
°°♥➣♡♥😍 خواستم‌دوباره‌دادبزنم‌که‌‌صدای‌دختری‌اومد _اهای‌اقاولش‌کن‌چیکارش‌داری محسن‌به‌طرفش‌برگشت‌وبالحن‌بدی‌گفت _به‌شماچه‌خانم،زنمه‌ دختره‌به‌طرفم‌برگشت‌که‌سری‌به‌معنای‌نه‌تکون‌دادم دختره‌نزدی‌شد‌ودستموازدست‌محسن‌جداکرد _تابه‌110زن‌نزدم‌‌برین‌پی‌کارتون تعجب‌کردم‌انقدرمحکم‌حرف‌میزد‌که‌‌محسن‌جاخورد‌باگفتن‌یک‌''دوباره‌میبنمت‌مهنارفت'' گفتم‌روزمین‌اگرهمراهش‌میرفتم‌چی‌میشد؟! الان‌خداکمکم‌کرد!؟ صداموشنید؟! _عزیزم‌بلندشورنگت‌بدجوری‌پریده سرموبالاگرفتم‌همون‌دختربود بااینکه‌هیچ‌وقت‌ازچادریاخوشم‌نمی‌اومدورائم‌مسخره‌شون‌میکردم‌ام‌اینبارتحسینش‌کردم _مرسی‌که‌کمک‌کردید اصلارسمی‌صحبت‌نمیکردم‌ام‌اینبار!! دستشوبطرفم‌گرفت _بلندشودیگه بلندشدم‌وهدایتم‌کردسمت‌مسجدعقلم‌میگفت‌نرواماقلبم‌باپاهام‌‌هم‌‌پیمان‌شده‌بودوبخ‌سمت‌مسجدمیرفت ازنگاه‌هامعذب‌بو‌دم‌امااون‌دختردستموبه‌معنای‌اروم‌باش‌فشارمیدادبرام‌جالب‌بودکه‌اینقداروم‌رفتارمیکنه‌اگ من‌جای‌اون‌بودم‌کلی‌دعوامیکردم‌به‌خاطرحجابش‌امااون.... رسیدیم‌مسجدتوقسمت‌زنانه‌یه‌جای‌خلوت‌نشستیم‌ رفت‌ویه‌لیوان‌اب‌اوردداددستم _عزیزم‌بخوربهتربشی _مرسی‌ لبخندی‌زد‌ _خواهش‌میکنم،اسمت‌چی‌خوشکل‌خانوم لبخندبی‌جونی‌زدم _مهناهستم _اووچه‌اسم‌قشنگی اینم‌مثل‌ساراست''اووو'' _منم‌ریحانه‌ام نگاش‌کردم‌مگه‌من‌گفتم‌اسمت‌چی‌که‌جواب‌میده انگارکه‌ذهنموخوانده‌باشه‌گفت _تپرسیدی‌اماگفتم‌دیگه‌خبردارمیشدی‌خب‌ _اسمتونم‌قشنگه‌ _تشڪرخانوووم معذب‌بودم‌خیلی _ببخشیدمن‌دیگه‌میرم‌اینجاخیلی‌ نذشت‌ادامه‌بدم _یکم‌بشین‌الان‌مجلس‌شرو‌میشه‌خواست‌خدابوده‌که‌بیایی‌اینجای‌چادرمیارم‌برات ''خواست‌خدا؟!'خداخواست‌من‌بیام!؟ خواستم‌بگم‌نه‌ولی‌دیدم‌نیست!
°°♥➣♡♥😍 بعدازچنددقیقه‌برگشت چادرروبه‌سمتم‌گرفت _خب‌مهناجون‌بپوشش‌وهمین‌جابشین‌‌ساعت6اذان‌وبعدشرو‌میشه نگاهی‌به‌چادرانداختم‌نمیخواستم‌بپوشمش‌ یادحرفای‌مهدی‌افتادم''چادرنمپوشی‌نپوش‌ولی‌دوست‌دارم‌‌یادگارزهرابرای‌توم‌باشه'' اروم‌ازش‌گرفتم‌وبوش‌کردم‌یهوگریه‌ام‌گرفت‌ولی‌چرا؟! برام‌بازش‌کردوروسرم‌انداخت‌ _بفرما،چقدم‌بهت‌میادزیبا _گفتینش6اذان‌الان‌ساعت‌چنده؟! _دقیق‌بگم؟! سرموبه‌معنای‌اره‌تکون‌دادم _5:56 _مرسی گوشیموازکیفم‌دراوردم‌‌وبه‌مامان‌زن‌زدم سری‌برداشت _وای‌مهناکجایی‌مادرمردم‌ازنگرانی‌خوبی‌‌کجایی _سلام‌مامان دلم‌برای‌نگرانی‌هاش‌تن‌گ‌شده‌بودازکی‌من‌اینییدسن‌دل‌شده‌بودم؟! _ببحشیدسلام‌کجایی‌عزیزدلم‌چرانیومدی‌خونه _مامان‌من‌خونه‌دوستمم‌نذاشت‌بیام _کدوم‌دوستت‌؟ _خب... چی‌مگیفتم؟! ریحانه‌گوشی‌روازم‌گرفت‌وشرو‌کردبه‌حرف‌زدن _سلام‌علیکم‌خوب‌هستین؟! _....... _ریحانه‌هستم‌دوست‌مهنای‌شما _..... _ممنونم،حاج‌خانوم‌مهناجون‌بامن‌اومدن‌هیت‌‌شب‌میارمش‌خونه‌ _...... _خواهش‌میکنم‌خدانگهدارشما گوشی‌روبه‌سمتم‌گرفت _چی‌چی‌گقت _گفتن‌باشه‌خیالت‌راحت یکی‌ازبیرون‌صداش‌کردوبه‌سمت‌دررفت‌ناخداگاه‌صداش‌زدم ''ریحانه‌خانم‌'' برگشت _جانم _مرسی‌ازتون _فدات ••••🦋💕🕊 https://eitaa.com/joinchat/1619918987C8756d5e173 ••••🦋💕🕊
°°♥➣♡♥😍 بلاخره‌وقت‌نما‌شد‌نمازخواندن‌روفراموش‌نکر‌دم‌چون‌مهدی‌نمازرودوست‌داشت‌وبهم‌یادداد نمازخوندم‌امابازقلبم‌راضی‌وعقلم..... مجلس‌شروع‌شدوصدای‌گریه‌کم‌کم‌داشت‌می‌اومد بۼض‌داشتم‌اماچشمام‌نمیخواست‌گریه‌کنم نمیدونم‌‌‌مداح‌‌کی‌بود‌ام‌حرفاش‌‌بۼض‌هاموبیشترمیکرد ''اخ‌ازاون‌روزکه‌زینب‌شدهمسفرحسین'' ''اخ‌امان‌ازدل‌زینب'' حسین‌اخرین‌وصیتش‌این‌بودا'' خواهررم‌نمیخوام‌صدایت‌به‌گوش‌نامحرم‌برسدمبادا‌سروصداکنی'' اخ‌ازصبرزینب‌‌اخ‌ازبی‌یاوری‌حسین‌ عزیززینب‌حسین‌عزیززینب‌حسین‌..... اشکام‌‌سرازیرشدن‌ارع!!زمزمه‌کردم''عزیززینب‌حسین''من‌در‌میکنم‌عشق‌بین‌خواهرووبرادررا حواسم‌دوباره‌رفت‌پی‌مداح ''اخ‌ازروزی‌که‌‌حسین‌گفت‌به‌خواهر'' ''زینبم‌‌توهستی‌همه‌دنیام‌اخه‌زینب‌هم‌مادرحسین‌بوده‌هم‌خواهرهم‌بردارهم‌خواهر'' ''یتیم‌‌های‌منو‌به‌تومیسپارمم‌''مبادابشکنی‌.... 'اخ‌ازدل‌زینب‌ فاطمه‌داۼ‌علی‌راندیدموقعی‌که‌ازفرق‌سرخون‌می‌اومدوزینب‌فریادمیزدفاطمه‌نبود!!امازینب‌بود علی‌داۼ‌حسن‌ندید موقعی‌که‌جگیرش‌تکه‌تکه‌شدزهراوعلی‌نبودن‌که‌اش‌بریزن‌وبدن‌کبودحسن‌رودراعوش‌بگیرن‌امازینب‌بود!! حسن‌داۼ‌حسین‌نبود اخخ‌خواهران‌اخ‌برداراحسن‌این‌روزای‌حسین‌روندیدندیدکه‌طفل‌شش‌ماهش‌یارحسین‌شد‌ندیدپگیرپسر،بردارش‌زیرسم‌اسب‌هاماند اماامان‌ازدل‌زینب‌که‌همه‌رودید'' زینب‌دیدمصبت‌های‌مادروپدروبردار .. ••••🦋💕🕊 https://eitaa.com/joinchat/1619918987C8756d5e173 ••••🦋💕🕊
هدایت شده از علی باقری
اد تب میشم🌿 به جای حقوق بنر کانالم رو قرار میدم 🖇 آیدیم🦋 @Dokhtar_khorshid12 اینفو تب: @infotab12
حرف‌بزنیم؟! https://harfeto.timefriend.net/16586632603452 حرفی‌بوددرخدمتم🌱
باذکرلینک‌کانال‌بلی🙂🌱
😅به‌کی‌پیام‌بدم‌بزرگوار؟!