👑دࢪحــــــــوالیعشــــــــق👑
➣🧡➣○••🍁➣〇🍁 [عاشقی به سبڪ ما]♥️💕 نویسنده:ایه بانو❤️ #قسمت_هشتم رفتم اماده بشم از رۻاهم خواستم ام
[عاشقیبهسبکما]💕
➣🧡➣○••🍁➣〇🍁
#قسمت_نهم👑
#نویسنده:ایه_بانو🌱
سرشربهطرفمبرمیگرداند
جلومیروموکنارتختشرویصندلیمیشینمنگاهیبهشمیکنموبالبخنمیگویم
_احوال شمامامانکوچولو
اونیلبخندبیجانیمیزند
_خوبمعزیزمتوخوبی؟!
_اوهوممعالییییم
_چهخبر؟!
_عروسیداریم
_عروسیکی؟!
_میخوایبدونی
سریبهمعنایارهتکونمیدهد
ازجایمبلندمیشوموکنارپنجرهایکهتواتاقشهستمیروممنظرهقشنگیست!!
بابیخیالیولحنعادیدرحالیکهاپنجرهبهپاییننگاهمیکنممیگویم
_عروسیپسرخالهتدیگه
_محمدرۻا!کیباکی؟!
بهطرفشبرمیگردموبالبخندمیگویم
_ماشاللهسرحالی!منوگولمیزنیکهمریۻی؟!
_مریۻنیستم!حاملهام
_حالاهرچی
_نگفتیکی
_دوهفتهدیگه(ارهجونخودم😂مصلحتیبودخب)
_واقعا؟!چقدرهولهولکی!
_اوهوم،ولیتوکهنمیتونیبیایی
_چرا؟!
_چونعملنمیکنیتعملنکنیمرخصنمیشیتانشینمیتونیبیایی
سرشراپایینمیاندازدبۼۻمیکند!اشکدرچشمانقشنگشمیشیند!خدایاببخشمنوببخش
_ساراییچیشداجی؟!
_من،میترسم
_ازچی؟!
_اینکه،اگرزیرعملبمیرمسربچموسجادمچیمیاد
🦋🕸🕷🦋🕸🕷🦋🕸🕷
*پروانه ای دردام عنکبوت #قسمت_نهم:*
پدرم خیلی زود برگشت و رو به مادرم کرد وگفت:اوضاع خیلی خیلی خراب است ,بی دین هاا,ابلیسان هرکه وهرچه که جلویشان بایسته اتش میزنن حتی به سنی هایی مثل خودشان رحم نمیکنند....یاایزد پاک پسرم رابه خودت سپردم ,یعنی این بچه کجاست؟؟
مادرم مدام اشک میریخت ،لیلا توخودش بود وعمادهم انگاری اوضاع رادرک میکرد ودست از شیطنت وسروصداکشیده بود با کامیون اسباب بازیش ور میرفت...
بلند شدم تا به عبادتگاهم پناه ببرم واز خدا وامامانم طلب نجات برای خودم وخانواده ام کنم که با حرف پدرم ایستادم.
پدر:لیلا ,سلما,ام طارق هرسه تان بیایید اینجا...
اونطوری که از عملکرد داعشیا برمیاد به ما که مرد هستیم هیچ رحمی ندارند ,زنان که دیگه جای خود دارند,اینی که میگم برای احتیاطه,سرشب برای همین بیرون رفتم,یک اشنایی داشتم که سراز دارو دوا وسم وزهر درمیاورد,باهزار التماس وخواهش وتمنا والبته پول زیاد راضی شد سه تا حب(قرص)سمی بهم بدهد,اینها درعرض چند دقیقه ادم رااز پا درمیارن,هرکدام ازشما یکی ازاینا راهمراه داشته باشید واگر خدای نکرده شرایطی پیش امد که ازهم جداشدیم ویا درچنگ یکی ازاین شیطانها گرفتار شدید ,راحت به زندگیتان پایان میدهد.
این حرف را زد وپدرم,مرد زندگی ما وقهرمان خانه مان که هیچ وقت اشکش راندیده بودم,باصدای بلند زد زیرگریه...هق هق همه ی ما بلند شد ومیدانستیم که این عمل بابا اوج دوست داشتن,نگرانی وغیرت مردانه اش است.
نفری یک قرص به من ولیلا ومادر دادو هرکدام مشغول پنهان کردنش در درز روبنده هایمان شدیم که هم پنهان باشد وهم درهرحالی قابل دسترسی....
خدای من,پروردگارم به حق پنج تن مقدست ,طارق رابرسان ,داعش رانابود کن و...
ادامه دارد....
🦋🕸🦋🕸🕷🦋🕸🕷
°°♥➣♡♥😍
#رمان_درحوالیعشق✨
#قسمت_نهم
بلاخرهوقتنماشدنمازخواندنروفراموشنکردمچونمهدینمازرودوستداشتوبهمیادداد
نمازخوندمامابازقلبمراضیوعقلم.....
مجلسشروعشدوصدایگریهکمکمداشتمیاومد
بۼضداشتماماچشمامنمیخواستگریهکنم
نمیدونممداحکیبودامحرفاشبۼضهاموبیشترمیکرد
''اخازاونروزکهزینبشدهمسفرحسین''
''اخامانازدلزینب''
حسیناخرینوصیتشاینبودا''
خواهررمنمیخوامصدایتبهگوشنامحرمبرسدمباداسروصداکنی''
اخازصبرزینباخازبییاوریحسین
عزیززینبحسینعزیززینبحسین.....
اشکامسرازیرشدنارع!!زمزمهکردم''عزیززینبحسین''مندرمیکنمعشقبینخواهرووبرادررا
حواسمدوبارهرفتپیمداح
''اخازروزیکهحسینگفتبهخواهر''
''زینبمتوهستیهمهدنیاماخهزینبهممادرحسینبودههمخواهرهمبردارهمخواهر''
''یتیمهایمنوبهتومیسپارمم''مبادابشکنی....
'اخازدلزینب
فاطمهداۼعلیراندیدموقعیکهازفرقسرخونمیاومدوزینبفریادمیزدفاطمهنبود!!امازینببود
علیداۼحسنندید
موقعیکهجگیرشتکهتکهشدزهراوعلینبودنکهاشبریزنوبدنکبودحسنرودراعوشبگیرنامازینببود!!
حسنداۼحسیننبود
اخخخواهراناخبرداراحسناینروزایحسینروندیدندیدکهطفلششماهشیارحسینشدندیدپگیرپسر،بردارشزیرسماسبهاماند
اماامانازدلزینبکههمهرودید''
زینبدیدمصبتهایمادروپدروبردار
..
••••🦋💕🕊
https://eitaa.com/joinchat/1619918987C8756d5e173
••••🦋💕🕊