eitaa logo
‌👑دࢪحــــــــوالی‌عشــــــــق👑
265 دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
1.1هزار ویدیو
161 فایل
💕🕊 وخدایی ڪھ بشدݓ کافیسټ 💕🕊 خواستین تࢪڪ کنین برای فرج مولامون صلوات بفرست💕🕊 راه‌ارتباط‌ماوشما‌↯ @HeydarJon کلبه‌شروط‌ما↯ @Rahrovneeshg1401 بگوشیم↯ https://harfeto.timefriend.net/16636088185468
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم ِ ࢪب ِ خݪق زهࢪا؎ ِ ؏ـݪے !-🌿💚
عمری‌ست درهوایِ‌تو می‌سوزم‌و‌خوشم..💔🍃 ..!♥️
چِـه‌شَـوَد... مَنُـوکَـربَـلاواَربَعیـٓـن‌پـٰایِ‌پیـٰادِھ🚶‍♂💔
تموم خوابو خیالم توی بین الحرمینه .. یک طرف آقام اباالفضل یک طرف شاهم حسینه
امیری حسین . . :)🖐🏽
خادمی کردن برای تو ؛ حس عجیبی است..:))
‌👑دࢪحــــــــوالی‌عشــــــــق👑
°•°•🦋🪺 ــــــــــ🌳ــــــــــ🐥 #رمان_درحوالی‌عشق♥️° قسمت:بیست_وهفتم _امروزبرگشتم‌مامان‌قبلابهم گفت‌ای
°•°•🦋🪺 ــــــــــ🌳ــــــــــ🐥 ♥️° قسمت:بیست_وهشتم مگه‌من‌چیکارش‌کردم‌مهدی؟! رضاداداش‌‌منه!! مهدیه‌بچه‌اول‌ورضابچه‌دوم مهدی‌بچه‌سوم‌ومن‌مهنابچه‌اخر رضاهمیشه‌به‌مهدیه‌احترام‌میذاشت ولی‌انگارازمن‌بدش‌می‌اومد نمیدونم‌چرا؟! وقتی‌چیزی‌میخریداول‌به‌مهدی میدادوبعدب‌من همیشه‌بامهدی‌سرمن‌دعوامیکرد وقتی‌رفتم‌دانشگاه‌وسرازدوستای بددراوردم‌بازدعواشد میگفت‌‌دختری‌میشم‌که‌ابرومیبره ازوقتی‌ب‌یه‌پسردیدتم‌وکلی‌کتکم‌‌زد ازتنهران‌رفت‌مشهدتااونجاباشه الان‌اونجایه‌شرکت‌داره‌دقیقانمیدونم چحورشرکتی‌کارمیکنه ازجام‌بلندشدم‌ورفتم‌وضوگرفتم وتومسجدی‌که‌نزدی‌بودونمازخوندم بعدنمازم‌باخداحرف‌زدم ''خدای‌قشنگم'' خودت‌مراقبم‌باش‌خب؟! توگه‌میدونی‌چه‌مهنایی‌‌داره بندکی‌تومیگنه‌هوممم؟! و.... برگشتم‌پیش‌مهدی‌‌ _خب‌اقامهدی‌امروزبه‌نیابت‌تو به‌امام‌زمان‌دعای‌عهدوزیارت‌عاشورا روتقدیم‌میکنم شرو‌کردم‌به‌دعای‌عهدخوندن دعای‌عهدم‌تموم‌شد زیارت‌عاشوراروبازکردم السلام‌علیک‌یااباعبدالله _بفرمایید جعبه‌خرمایی‌جلوچشمام‌نمایان‌شد برگشتم‌وشخصی‌که‌خرماروسمتم گرفت‌نگاه‌کنم _عه‌سلام،خوبین؟!ریحانه‌ام‌اومده؟! سرش‌پایین‌بوودوصورتشونمیدیدم _نه‌ریحانه‌نیومده‌ _اهان‌خب‌قبول‌باشه‌ _مهناخانوم تعجب‌ڪردم‌تاحالامهناخانم‌گفته بودبهم؟! شایدگفته‌ومن‌توجه‌نڪردم زیارت‌عاشورایم‌چه‌میشود؟! ـــــــ🌺ـــ🪷ــــــ🌱ــــ🌸
°•°•🦋🪺 ــــــــــ🌳ــــــــــ🐥 ♥️° قسمت:بیست_ونهم زیارت‌نامه‌کوچکم‌روبستم _بفرمایید؟! کمی‌ازم‌فاصله‌گرفت‌وپشت‌سرم‌ ایستادمن‌روی‌زمین‌نشسته‌بودم ودست‌روی‌اسم‌داداشم‌میکشیدم _خانم‌ولی‌خانی،میخواستم‌بگم خوبی‌بدی‌دیدین‌حلالم‌کنین‌ _جایی‌میخوایین‌برین؟! _بله‌،ان‌شالله‌میخوام‌چندماهی‌ پیش‌عموم‌برم‌شیراز _اهان،من‌که‌جزخوبی‌چیزی‌ندیدیم ممنون‌بخاطرکمک‌هاتون _به‌هرحال‌گفتم‌‌طلب‌بحشش‌کنم اگرنخواسته‌فکربدی‌درموردتون‌ کردم‌ _اقاامیرعلی‌شمامثل‌برادرمن‌میمونین مطمن‌باشین‌که‌‌همیشه‌دعاتون‌میکنم ومدیون‌شماوخواهرتونم‌شمام‌ببخشید _خداببخشه‌خداحافظ اروم‌گفتم‌خداحافظ‌‌ انگاربۼض‌به‌سراغم‌اومد زیارت‌عاشورایم‌که‌تموم‌شد ازجایم‌بلندشدم چادرم‌خاکی‌شده‌بود‌ولی‌خاک روووست‌داشتم ازگلزاربیرون‌اومدم وتوهوایی‌که‌گرم‌بوودراه میرفتم‌قبلاوقتی‌هوا اینقدگرم‌میشدمغته‌ام‌روازسرم‌برمیداشنم وروگردنم‌میذاشتم‌ولی‌حالا..... دوتادخترازکنارم‌ردشدن وچزایی‌پچ‌پچ‌میکردن اینام‌مهنای‌دیگر:( ولی‌این‌ها شعری‌که‌تازگیاشنیدم‌بودم روزمزمه‌کردم ''بین‌کنایه‌هابگوبازمزمه'' چادرمومحکم‌تودستم‌گرفتم ولبخندی‌بهش‌زدم ''میپوشمش‌‌فقط‌به‌عشق‌فاطمه'' ''چون‌به‌بی‌بی‌دل‌بستم‌ پس‌سرقولم‌هستم''‌ میخوام‌زینبی‌باشم‌که‌صبرش‌ۼوۼاکند البته‌هیچکس بلاخره‌به‌خونه‌رسیدم‌ درخونه‌روبازکردم وپابه‌حیاط‌گذاشتم صدای‌خنده‌می‌اومدخنده‌عسلم ازبین‌شاخه‌بزرگ‌درخت‌انگورکه درست‌جای‌درب‌وردوی‌بودرد شدم‌وواردصالن‌شدم _سلامممم‌اهل‌خانه‌مهناخانومتون‌اومده‌ها یهویکی‌ازپشت‌بۼلم‌کرد _خیلی‌خوش‌اومده _ابجییی‌مهدیه! منم‌بۼلش‌کردم‌ _خوبی‌؟!اوهوووع‌شکمشو فسقل‌خاله‌چطوره‌ _خوبه نگاهی‌به‌تک‌تک‌اجزای‌صورتم‌کرد _قشنگ‌ندیدی؟! _نخیرم‌خرندیدم‌ _عی‌بی‌تربیت _چقدرعوض‌شدی سرموانداختم‌پایین‌دستشو زیرچونم‌گذاشت‌وصورتمونگا کرد _قشن‌ترشدیا _دوماه‌مثل‌دوسال‌عوضم‌کرد لبخندی‌زدوانگارخیلی‌خوشحال بودخواهراست‌دیگرچه‌میشودکرد _عسل‌‌کوش _تواشپزخونه‌ست‌پیش‌رضا ومامان ـــــــ🌺ـــ🪷ــــــ🌱ــــ🌸
°•°•🦋🪺 ــــــــــ🌳ــــــــــ🐥 ♥️° قسمت:سی_ام اروم‌رفتم‌اشپزخونه _عسللللل دستاموبراش‌بازکردم‌وبه‌صدای خیلیی‌ارومی‌درحالی‌که‌سرمو تگون‌میدادم‌گفتم _بپربۼل‌خاله‌که‌داره‌میمیرع‌ ازروصندلی‌پریدواومدبۼلم _اوووومممم‌دلم‌تنگ‌بودا _منم‌همیین‌طور لپشوبوسیدم‌وگفتم _قربونش‌بشم‌صداشوونیگا تندتندچندتابوسش‌کردم موهاشونوازش‌کردم‌ _اوف‌اوف‌موهاشووو _چه‌جیگرشدی‌خاله _بودم‌خالههه _به‌کی‌رفتی‌توو _به‌داییم خندیدم‌وبه‌رضانگاه‌کردم سری‌خندشوجمع‌کرد رفتم‌جلوودستموروشونش‌ گذاشتم _به‌به‌اقارضاخنده‌هم‌میکنی هیچی‌نگفت مامان‌بالبخندسرتکون‌میداد _نه‌جون‌من‌بخندببینم،بخند یهوزدزیرخنده _اوهو؏‌ افررررین،نه‌خوبه‌‌بدنی‌قابل‌تحملی خیاری‌که‌برای‌سالادبودروتکه‌ای تودهانم‌گذشت‌و‌ازاشپزخونه‌رفت _عمه‌ایناکوپس _توراهن _اوم _برای‌خواستگاررسممی‌میان لطفاکاری‌نکن‌‌ناراحت‌بشن‌باشه؟! _مامان‌من‌کامران‌رودوست‌ندارم _به‌دوست‌داشتن‌نیست‌قشنگم کم‌کم‌عشق‌وعلاقش‌پیدامیشه _ماماآن _خوآهش‌میکنم‌باهاشون‌لج‌نکن ‌ ـــــــ🌺ـــ🪷ــــــ🌱ــــ