فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یهاربعیننیامحرم
بهجونتومیمیرم😭🖤:)
تموم خوابو خیالم توی بین الحرمینه ..
یک طرف آقام اباالفضل
یک طرف شاهم حسینه
👑دࢪحــــــــوالیعشــــــــق👑
°•°•🦋🪺 ــــــــــ🌳ــــــــــ🐥 #رمان_درحوالیعشق♥️° قسمت:بیست_وهفتم _امروزبرگشتممامانقبلابهم گفتای
°•°•🦋🪺
ــــــــــ🌳ــــــــــ🐥
#رمان_درحوالیعشق♥️°
قسمت:بیست_وهشتم
مگهمنچیکارشکردممهدی؟!
رضاداداشمنه!!
مهدیهبچهاولورضابچهدوم
مهدیبچهسومومنمهنابچهاخر
رضاهمیشهبهمهدیهاحتراممیذاشت
ولیانگارازمنبدشمیاومد
نمیدونمچرا؟!
وقتیچیزیمیخریداولبهمهدی
میدادوبعدبمن
همیشهبامهدیسرمندعوامیکرد
وقتیرفتمدانشگاهوسرازدوستای
بددراوردمبازدعواشد
میگفتدختریمیشمکهابرومیبره
ازوقتیبیهپسردیدتموکلیکتکمزد
ازتنهرانرفتمشهدتااونجاباشه
الاناونجایهشرکتدارهدقیقانمیدونم
چحورشرکتیکارمیکنه
ازجامبلندشدمورفتموضوگرفتم
وتومسجدیکهنزدیبودونمازخوندم
بعدنمازمباخداحرفزدم
''خدایقشنگم''
خودتمراقبمباشخب؟!
توگهمیدونیچهمهناییداره
بندکیتومیگنههوممم؟!
و....
برگشتمپیشمهدی
_خباقامهدیامروزبهنیابتتو
بهامامزماندعایعهدوزیارتعاشورا
روتقدیممیکنم
شروکردمبهدعایعهدخوندن
دعایعهدمتمومشد
زیارتعاشوراروبازکردم
السلامعلیکیااباعبدالله
_بفرمایید
جعبهخرماییجلوچشمامنمایانشد
برگشتموشخصیکهخرماروسمتم
گرفتنگاهکنم
_عهسلام،خوبین؟!ریحانهاماومده؟!
سرشپایینبوودوصورتشونمیدیدم
_نهریحانهنیومده
_اهانخبقبولباشه
_مهناخانوم
تعجبڪردمتاحالامهناخانمگفته
بودبهم؟!
شایدگفتهومنتوجهنڪردم
زیارتعاشورایمچهمیشود؟!
ـــــــ🌺ـــ🪷ــــــ🌱ــــ🌸
°•°•🦋🪺
ــــــــــ🌳ــــــــــ🐥
#رمان_درحوالیعشق♥️°
قسمت:بیست_ونهم
زیارتنامهکوچکمروبستم
_بفرمایید؟!
کمیازمفاصلهگرفتوپشتسرم
ایستادمنرویزمیننشستهبودم
ودسترویاسمداداشممیکشیدم
_خانمولیخانی،میخواستمبگم
خوبیبدیدیدینحلالمکنین
_جاییمیخوایینبرین؟!
_بله،انشاللهمیخوامچندماهی
پیشعمومبرمشیراز
_اهان،منکهجزخوبیچیزیندیدیم
ممنونبخاطرکمکهاتون
_بههرحالگفتمطلببحششکنم
اگرنخواستهفکربدیدرموردتون
کردم
_اقاامیرعلیشمامثلبرادرمنمیمونین
مطمنباشینکههمیشهدعاتونمیکنم
ومدیونشماوخواهرتونمشمامببخشید
_خداببخشهخداحافظ
ارومگفتمخداحافظ
انگاربۼضبهسراغماومد
زیارتعاشورایمکهتمومشد
ازجایمبلندشدم
چادرمخاکیشدهبودولیخاک
روووستداشتم
ازگلزاربیروناومدم
وتوهواییکهگرمبوودراه
میرفتمقبلاوقتیهوا
اینقدگرممیشدمغتهامروازسرمبرمیداشنم
وروگردنممیذاشتمولیحالا.....
دوتادخترازکنارمردشدن
وچزاییپچپچمیکردن
ایناممهنایدیگر:(
ولیاینها#ریحانهندارنهنوز
#محرمتازهتمومشده
شعریکهتازگیاشنیدمبودم
روزمزمهکردم
''بینکنایههابگوبازمزمه''
چادرمومحکمتودستمگرفتم
ولبخندیبهشزدم
''میپوشمشفقطبهعشقفاطمه''
''چونبهبیبیدلبستم
پسسرقولمهستم''
میخوامزینبیباشمکهصبرشۼوۼاکند
البتههیچکس#زینببنتعلینمیشود
بلاخرهبهخونهرسیدم
درخونهروبازکردم
وپابهحیاطگذاشتم
صدایخندهمیاومدخندهعسلم
ازبینشاخهبزرگدرختانگورکه
درستجایدربوردویبودرد
شدموواردصالنشدم
_سلامممماهلخانهمهناخانومتوناومدهها
یهویکیازپشتبۼلمکرد
_خیلیخوشاومده
_ابجیییمهدیه!
منمبۼلشکردم
_خوبی؟!اوهوووعشکمشو
فسقلخالهچطوره
_خوبه
نگاهیبهتکتکاجزایصورتمکرد
_قشنگندیدی؟!
_نخیرمخرندیدم
_عیبیتربیت
_چقدرعوضشدی
سرموانداختمپاییندستشو
زیرچونمگذاشتوصورتمونگا
کرد
_قشنترشدیا
_دوماهمثلدوسالعوضمکرد
لبخندیزدوانگارخیلیخوشحال
بودخواهراستدیگرچهمیشودکرد
_عسلکوش
_تواشپزخونهستپیشرضا
ومامان
ـــــــ🌺ـــ🪷ــــــ🌱ــــ🌸
°•°•🦋🪺
ــــــــــ🌳ــــــــــ🐥
#رمان_درحوالیعشق♥️°
قسمت:سی_ام
ارومرفتماشپزخونه
_عسللللل
دستاموبراشبازکردموبهصدای
خیلییارومیدرحالیکهسرمو
تگونمیدادمگفتم
_بپربۼلخالهکهدارهمیمیرع
ازروصندلیپریدواومدبۼلم
_اووووممممدلمتنگبودا
_منمهمیینطور
لپشوبوسیدموگفتم
_قربونشبشمصداشوونیگا
تندتندچندتابوسشکردم
موهاشونوازشکردم
_اوفاوفموهاشووو
_چهجیگرشدیخاله
_بودمخالههه
_بهکیرفتیتوو
_بهداییم
خندیدموبهرضانگاهکردم
سریخندشوجمعکرد
رفتمجلوودستموروشونش
گذاشتم
_بهبهاقارضاخندههممیکنی
هیچینگفت
مامانبالبخندسرتکونمیداد
_نهجونمنبخندببینم،بخند
یهوزدزیرخنده
_اوهو؏
افررررین،نهخوبهبدنیقابلتحملی
خیاریکهبرایسالادبودروتکهای
تودهانمگذشتوازاشپزخونهرفت
_عمهایناکوپس
_توراهن
_اوم
_برایخواستگاررسممیمیان
لطفاکارینکنناراحتبشنباشه؟!
_مامانمنکامرانرودوستندارم
_بهدوستداشتننیستقشنگم
کمکمعشقوعلاقشپیدامیشه
_ماماآن
_خوآهشمیکنمباهاشونلجنکن
ـــــــ🌺ـــ🪷ــــــ🌱ــــ