هدایت شده از اینفو تبادلات اد تب ریحانه
◈⊱ الهم عجل لولیک فرج ⊱ ◈:
بسم الله الرحمن الرحیم🌱
به نام حضرت دوست
که هر چه داریم از اوست💜
شما به گروه {بشریٰ} دعوت شده اید.
#گاندو
#رهبرانہ
#چادریها
#حدیث_روز
#شهیدانہ
#طنز_جبهه
#_طنز_
#_دین
#أللَّھُـمَ_عـجِّـلْ_لِوَلیِڪْ_ألْـفَـرَج
#_آقا_جون_
و یه عالمه پروفایل و استوری مذهبی،چریکی،خفن و دانستی های عجیب و.....
حتی رمان هم میزاره.💧
یه رمان گذاشته بگم؟
نچ نمیگم😎
خودت عضو شو😁
➖او➖
رو جستجو کن.💬
بعد رمان رو بخون.
تازه یه عالمه کلیپ از اتفاقات مهم ظهور میزاره.
🌱🦋🌱🦋🌱🦋🌱🦋
وقتی وارد کانال شدی.
بزن رو پیام سنجاق شده🖇
ببین چی داره😱
اگه ببینیش عمراََ لفت بدی.
تازه عضوم میاری.
❤️💜💜❤️💜💜❤️💜💜❤️
انقدر که قشنگه😉
پس بدو بزن رو لینک زیر.
اگه عضو نشی از دست دادیا😉
واقعاً از دست میدی🙃
اینم لینک کانالمون👇👇
@Hajqhasem14🦋
ناشناس👇👇
https://harfeto.timefriend.net/16358489129982💜
#طنز_جبهه
تعداد مجروحین بالا رفته بود🤕
فرمانده از میان گرد و غبار انفجارها دوید طرفم و گفت:
سریع بی سیم بزن عقب و بگو یه آمبولانس بفرستند مجروحین رو ببره🚨
بی سیم زدم
به خاطر اینکه ممکن بود عراقی ها شنود کنن ، از پشت بی سیم با کُد حرف می زدیم👌
گفتم: حیدر... حیدر ... رشید!
چند لحظه صدای فش فش به گوشم رسید و بعد صدای کسی امد:
- رشید به گوشم🖐
- رشید جان حاجی گفت یه دلبر قرمز بفرستید!✨🌺
- هه هه دلبر قرمز دیگه چیه؟😊
- شما کی هستید؟ پس رشید کجاست؟
- رشید نیست. من در خدمتم
- اخوی! مگه برگه ی کُد نداری؟
- برگه کُد دیگه چیه؟ بگو ببینم چی می خوای؟
بد جوری گرفتار شده بودم
🙁
از یه طرف باید با کُد حرف می زدم که خواسته مون لو نره
از طرفی هم با یه آدم شوت برخورد کرده بودم
بازم تلاشمو کردم و گفتم:🙃
- رشید جان! از همون ها که چرخ دارند!😅
- چی میگی؟ درست حرف بزن ببینم چی می خوای؟🧐
- بابا از همون ها که سفیده😭
- هه هه. نکنه ترب می خواهی؟😳
- بی مزه! بابا از همون ها که رو سقفش یه چراغ قرمز داره😭😭😅😅
- دِ لا مصب زودتر بگو آمبولانس🚑 می خوام دیگه!
کارد می زدند خونم در نمی اومد
هر چی بد و بیراه بود پشت بی سیم بهش گفتم
اونهمه تلاش کردم دشمن نفهمه چی می خوایم ، اما این بنده خدا..
بسم الله الرحمن الرحیم🌱
به نام حضرت دوست
که هر چه داریم از اوست💜
شما به گروه {بشریٰ} دعوت شده اید.
#گاندو
#رهبرانہ
#چادریها
#حدیث_روز
#شهیدانہ
#طنز_جبهه
#_طنز_
#_دین
#أللَّھُـمَ_عـجِّـلْ_لِوَلیِڪْ_ألْـفَـرَج
#_آقا_جون_
⭕️❌کانال نظر سنجی و چالش (بات)
در روبیکا⭕️❌
https://rubika.ir/Hajqhasemroobik14
و یه عالمه پروفایل و استوری مذهبی،چریکی،خفن و دانستی های عجیب و.....
حتی رمان هم میزاره.💧
یه رمان گذاشته بگم؟
نچ نمیگم😎
خودت عضو شو😁
➖او➖
رو جستجو کن.💬
بعد رمان رو بخون.
تازه یه عالمه کلیپ از اتفاقات مهم ظهور میزاره.
🌱🦋🌱🦋🌱🦋🌱🦋
وقتی وارد کانال شدی.
بزن رو پیام سنجاق شده🖇
ببین چی داره😱
اگه ببینیش عمراََ لفت بدی.
تازه عضوم میاری.
❤️💜💜❤️💜💜❤️💜💜❤️
انقدر که قشنگه😉
پس بدو بزن رو لینک زیر.
اگه عضو نشی از دست دادیا😉
واقعاً از دست میدی🙃
اینم لینک کانالمون👇👇
@Hajqhasem14🦋
ناشناس👇👇
https://harfeto.timefriend.net/16358489129982💜
#طنز_جبهه 📿
یکی از نیروها از نگهبانی که برگشت
پرسیدم:
_چه خبر؟
گفت:
_جاتون خالی یه گربه عراقی دیدم.
گفتم:
از کجا فهمیدی گربه عراقیه؟
گفت:
_آخه همینجور که راه میرفت جار
میزد:(المیو المیو) 😂
«❤️📕»
-
یهروزفَرماندِهگردانِمونبِهبَهانهدادنپَتو
هَمهبَچهاروجَمعكردوبـٰاصِدایبُلند
گفت:«كیخَستهاست؟»
گُفتیم:«دُشمن✌️🏼»
صِدازد:«كیناراضیه؟»
بُلندگُفتیم:«دُشمَن✌️🏼»
دوبارِهباصِدایبلندصِدازد:«كیسَردِشه؟»
ماهَمباصِدایبلندتَرگُفتیم:«دشمن✌️🏼»
بَعدِشفَرماندمونگفت:
«خوبدمَتونگَرم✋🏼،
حالاكِهسَردتوننیست
مۍخواستَمبِگمكه
پَتوبهگِردانمـٰانَرسیده!😁😂»
#طنـز_جبهہ
#طنز_جبهه😅
یه جا هست:
شهید ابراهــیم هادی
پُست نگهبانی رو
زودتر ترک میکنه👀
بعد فرمانده میگه
۳۰۰صلوات جریمته📿
یکم فکر میکنه و میگه؛
برادرا بلند صلوات
همه صلوات میفرستن
برمیگرده و میگه بفرما از ۳۰۰تا هم بیشتر
شد😂😂😂
··|😂|··
🗒 #طنز_جبهه 😁
رزمنده ای تعریف میکرد،میگفت:
تو یکی از عملیاتها بهمون گفته بودن موقع بمب بارون بخوابین زمین و هر آیه ای که بلدین بلند بخونین ...
.
.
.
منم که چیزی بلد نبودم،از ترس داد میزدم؛ النظافة من الایمان!😂
#خنده_حلآل😅
┅✧❁☀️❁✧┅
#طنز_جبهه😂😂
دو تا بچه بسیجی یه عراقی درشت هیکل رو اسیر کرده بودند
های های هم می خندیدند😂
بهشون گفتم این کیه؟
گفتند: عراقیه دیگه!!!
گفتم : چطوری اسیرش کردین؟🧐
باز هم زدند زیر خنده و گفتند:
مث اینکه این آقا از شب عملیات یه جایی پنهون شده بوده
تشنگی بهش فشار آورده و با لباس بسیجی خودمون اومده ایستگاه صلواتی
گفتم: خب از کجا فهمیدین عراقیه؟!
گفتند: آخه اومد ایستگاه صلواتی ، شربت که خورد پول داد
اینطوری لو رفت ..😂😂😂
#شادےروحشهداصلوات🕊
#طنز_جبهه 😂
یـکے از عملیات ها بود که
فرمانده دستور داده بود
شب هیچ کس تکون نخوره وصداش در نیاد😳🤫
وقت نماز صبح شد
آفتابه رو برداشتم ورفتم وضو بگیرم
که یکدفعه احساس کردم کسی آن طرف تر تکان میخورد😥
ترسیدم😫
نمیتوانستم کاری بکنم ،تنها بودم و بدون اسلحه و یک متر جلوترم یک بعثی که اگر برمیگشت و من رو میدید شهادتم حتمی بود😂
شروع کردم به دعا
گفتم خداجون من که نیومدم کار بدی بکنم که الان گرفتار شدم اومدم وضو بگیرم پس کمکم کن
یک لحظه چیزی به ذهنم رسید👏👌
لوله ی آفتابه رو گذاشتم و رو سر عراقی و گفتم حَرِّڪ....😂
بیچاره انقدر ترسیده بود که همش به عربی میگفت:نزن...
اینطوری شد که همه چی رو هم اعترافا کرد وعملیات به نفع ایران تموم شد..
وتا صبح همه ی رزمنده ها وفرماندمون از خنده داشتند غش میکردند😅😟
تااینکه فرمانده گفت:بچه ها دلتون و پاک کنید اونوقت با یک آفتابه هم میشه دشمن و نابود کرد😂🤝🏻
چفیه یه بسیجی رو از دستش قاپیدن ، داد میزد : آهــــای...چفیه ام, سفره ، حوله ، لحاف ، زیرانداز ، روانداز ، دستمال ، ماسک ، کلاه ، کمربند ، جانماز ، سایه بون ، کفن ، باند زخم ، تور ماهی گیریم ...هــــمـــه رو بردن !!!😂
دارو ندارمو بردن😄😁
شادی روحشون که دار و ندارشون همون یک چفیه بود صلوات🌹
#طنز_جبهه
🌸یا حضرت عباس علیه السلام
یکروز از یه سرهنگ ارتشی خواستند که پیشنماز بشه
اما ایشون چون پاهاش آسیب دیده بود، رد کرد
بالاخره بچهها اونقدر اصرار کردند که مجبور شد قبول کنه
رکعت اول رو خوندیم
وقتی میخواست برای رکعت دوم از جا بلند بشه، گفت: یا حضرت عباسعلیه السلام!
همه زدند زیر خنده و نماز بهم خورد.
او برگشت و گفت: بابا من که گفتم من رو جلو نفرستید
وقتی خواستم برا رکعت دوم بلند بشم پاهام درد گرفت
ناخواسته گفتم: یا حضرت عباس علیه السلام…
#طنز_جبهه
الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج
#طنز_جبهه😂
ماجرایخواستگاریاز خواهر سردارشهید زینالدین🍃
اومده بود مرخصی بگیره، آقا مهدی یه نگاهی بهش کرد و گفت:
میخوای بری ازدواج کنی؟
گفت: «بله میخوام برم خواستگاری!
خب بیا خواهر منو بگیر
جدی میگی آقا مهدی؟!
آره، به خانواده ت بگو برن ببینن اگر پسندیدن بیا مرخصی بگیر برو..!
اون بنده خدا هم خوشحال دویده بود مخابرات تماس گرفته بود!
به خانواده ش گفته بود: «فرمانده ی لشکرمون گفته بیا خواهر منو بگیر، زود برید خواستگاریش خبرشو به من بدید!
بچه های مخابرات مرده بودن از خنده!😂
پرسیده بود: «چرا می خندید؟ خودش گفت بیا خواستگاری خواهر من
گفته بودن:بنده خدا آقا مهدی سه تا خواهر داره، دوتاشون ازدواج کردن ، یکیشونم یکی دوماهشه!😆