نازنین زهرا...♡:
#بـسـمربِّالـمـهـدےعـج
رمــــان
"پایان یک عــــشـــــق💕"
#قسمتشصتودوم
غذاها رو آوردن؛
مهدیار:
-از اون دخترهایی هستی که میشه جلوش نوشیدنی رو با یه هوورت تموم کنی ولی مجبوری به چهل قسمت تقسیم کنی؟!
_نـــــــه،راحت باش..
شروع کردیم به خوردن؛
_راستی حقیقته که میگن چندتا منطقه از ایران مثل کیش رو دو قرارداد فروختن به چین؟!
-نه بابا اینها همه شایعه است؛
اگر یکم دربارهاَش تحقیق کنیم میبینیم چقدر باعث پیشرفت هست این قرارداد..
-ولی از لحاظ فروختن یا کارگر چینی بیاد ایران کار کنه اصلااااا..
-ملت ما نباید آنقدر ساده باشه این چیزهاا رو باور کنه!
_اهوم،خیلی هم خوب..
-برا عقد میریم همین محضر که امروز رفتیم
-راضی هستی؟!
_فرقی نمیکنه؛فقط یه چیزی!
-چیه؟!
-بگو راحت باش!
_تو عروسی دوست داری؟!
-چطور مگه..؟!
_یعنی میخوای عروسی بگیری؟!
-راستش بابات شب خواستگاری گفت؛
حتما باید عروسی بگیری..
-میگیریم انشاءالله..
_اگر من بتونم بابام رو راضی کنم که عروسی نگیریم تو و خانوادت مشکلی ندارین؟!
قاشق و چنگالش رو گذاشت تو بشقاب و دستهاش رو بهم قفل کرد و گفت:
-یعنی تو دلت نمیخواد عروسی بگیری؟!
_نه،هم طایفه ما درست نیستند و اگر عروسی بگیریم فقط گناه هست و هم اینکه چرا پول الکی بریزیم بیرون اول زندگی میشه خیلی بهتر خرجش کرد..!
-من هم نظرم همین هست؛
ولی خب نظر بابات چی؟!
_من تلاشم رو میکنم،
انشاءالله هر چه خیر هست رقم بخورد..
از رستوران اومدیم بیرون و سوار ماشین شدیم
_میشه یه مداحی از حضرتزهرا(سلاماللهعلیها) بزاری؟!
-چرا که نه..!
ضبط ماشین رو چندتا جلو و عقب کرد..
ـــــ
اسم تو میبارد / از نفس باراان
نور رخت دارد / جلوهی بیپایان
بر دل خسته / میدهد اسمت / لذت عشقی مداام
بر روح بلندت ســــــلام
ســلام ای گوهر دریای نور
ای آیهی زیبای عشق
ریحانهی روح خدااا
سلام ای دار و ندار علی
ای بود و نبود حسن
ای مادر ارباب ما
ذکر لب نوکرها
#سیدتیلبیکیافاطمهالزهراصلیاللهعلیک
(بنی فاطمه)
ـــــ
مهدیار:
-حالا چرا درباره حضرتزهرا(سلاماللهعلیها)؟!
_هر کی دلش یه جایی گیره؛
_تو دلت کجا گیره؟!
-حضرتزهرا(سلاماللهعلیها) و حضرتعباس(علیهالسلام)
_چه قشنگ *-*
-میدونی چرا حضرتعباس(علیهالسلام)؟!
_چرا؟!
-چون دوست دارم برای امامزمانم مثل حضرتعباس(علیهالسلام) برای امامحسین(علیهالسلام) باشم
-مخلص مخلص؛
اگر مخلص بشم شهید میشم..
-میدونی میخوام تو این مسیر کمکم کنی انشاءالله؛چون درون تو یه چیزهایی دیدم که خودم ندارم و میخوام مکمل هم باشیم انشاءالله و من رو برسونی آخر این راهی که داریم میریم!
_شهادت تنها تنها نمیشه!
_من هم باید شهید بشم..!
-باهم میریم تا آخر مسیر انشاءالله؛
قول میدم اگر شهید شدم نزارم جا بمونی..
-قول میدمـ،مطمئن باش..
_خب حالا تواَم!
_انشاءالله هر چه حکمت خدا هست رقم بخورد
-الان هم رسیدیم،بفرمائید پایین
_چه زود!
-گرم حرفزدن شدیم
-میگم احتمال داره فردا نتونم ببینمت چون شیفت زیاد برداشتم که پسفردا بهم مرخصی بِدَن
_باشه،موفق باشین انشاءالله
-خداحافظ
_درپناهحق
نویسنده: #هـدیـهیخـدا