هدایت شده از ♡تبادلات گسترده گل نرگس«دوشنبه»♡
⭕️گاندویی ها این پیامو از دست ندید⭕️
هممون سریال گاندو رو دیدم👍🏻
اما توی گاندو2 قسمت آخر، سریال خیلی مبهم تموم شد💔
هیچکس نمیدونه چه اتفاقی برای آقا محمد افتاد🤷🏻♂
یا واکنش بچه های سایت چیه؟👨🏻💻
و یا عزیز و عطیه چه حالی دارن😞
خببب حالا صبر کنید😌🤩
اولین کانالی که داره یک رمان از گاندو3 رو با ذهنیت خودش مینویسه رو پیداااااا کردم😍
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
گاندو3 #پارت_1
داوود: خداروشکر، همه چیز به خوبی و خوشی تموم شد...
منو فرشید با یک ماشین بودیم، آقا محمد و هاشم ماشین جلوییمون بودن
همه چیز آروم بود که یه دفعه صدای انفجار اومد...
با ترس و، وحشت به روبه رو نگاه کردم😨
ناخودآگاه گفتم: یا ابوالفضل، محمددد
و پیاده شدم....نمیتونستم رو پای خودم وایسم سعی کردم خودمو با کمک ماشین حفظ کنم😖
ـــــــــــــــــ
عطیه: ا..ل..و..مح...مد😰
عزیز: 🤨
عطیه: محمد این صدای چی بود😖
ـــــــــــــــ
فرشید: باورم نمیشد اون چیزی که میدیدمو😱
سعی کردم از شک دربیام...به سرعت از ماشین پیاده شدیم و به سمت اون دونفر تیر اندازی کردیم....
یکیشونو زدیم ولی اون یکی فرار کرد!
ــــــــــــ سایت ـــــــــــ
رسول: بدوبدو رفتم سمت آقای عبدی😢🏃🏻♂
عبدی: به به آقا رسول
رسول: آقا😞🥺💔
عبدی: اتفاقی افتاده؟
رسول: آقا مح.......
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
اگر میخوای ادامه پارت رو بخونی سریع عضو کانال زیر شو👇🏻
@rooman_gando_1400
@rooman_gando_1400
تازه شروع به نوشتن کرده👌🏻
بدو عضو شو تا از دستت نرفته🏃🏻♀
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
ورود آقایون ممنوع است🚫
هدایت شده از ☆تبادلات گسترده گل نرگس«شنبه»☆
#خاطرات_سفر_کربلا
#پارت_1
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀☘☘☘☘☘
من فاطمه هستم و 10 سالمه امروز با خانواده حرکت کردیم سمت مرز ایران و عراق. مامان بزرگ، خاله، عمه، عمو، دایی، مامان و بابام و داداش کوچیکم محمد😊 اونجا پاسپورت هامون رو نگاه کردن با ساک هامون و وسایل مون از اونجا دیگه پیاده روی شروع شد. داشتم خسته می شدم به بابا گفتم بابا به دور ور نگاه کرد یکدفعه............
اگه میخوای بقیه شو بدونی در کانال زیر عضو شو👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
@RamadanYajamna