eitaa logo
گاه نگاشته ها / علی رئیسی
166 دنبال‌کننده
375 عکس
69 ویدیو
581 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
حمید: مقایسه ای بین فلسفه دین تحلیلی و فلسفه دین قاره ای مقاله و سخنرانی در هفتمین همایش بین المللی فلسفه دین معاصر - برگزار کننده انجمن علمی فلسفه دین ایران و دانشگاه خوارزمی تاریخ برگزاری همایش: سه شنبه و چهارشنبه 9 و 10 بهمن ماه 1397؛ 29 و 30 ژانویه2019 فیلم ارائه این مقاله در همایش را می توانید از سایت آپارات با آدرس ذیل مشاهده کنید: https://www.aparat.com/v/CNVor خلاصه مقاله را می توانید از سایت آکادمیا به آدرس زیر مشاهده و دانلود کنید. https://www.academia.edu/38511896/
تاریخ تحلیلی فلسفه دین☝️
هدایت شده از طلاب پاسخگو
4_6035275468674958105.pdf
994.2K
📒 فیزیکدانان غربی و مسأله خداباوری ✍اثر؛ ✴️ http://eitaa.com/tollabe_pasokhgoo
فقه شیعی و تفکر داعشی (در دو فرسته) متأسفانه در سال های اخیر ملاحظه می شد که برخی از روشنفکران دینی در ایران در مقام نوعی مقایسه میان برداشت هایی از فقه شیعی و ایدئولوژی داعش بر ضرورت اصلاح فکر دینی تأکید می کردند. البته در ضرورت اصلاح فکر دینی و اجتهاد در اصول و بارور کردن فقه اجتهادی مبتنی بر ضرورات و مقتضیات زمان و مکان و در نظر گرفتن مقاصد و مصالح شرع و مردم و از همه مهمتر اندر ضرورت در نظر گرفتن ابتنای فقه اجتهادی بر حقوق بنیادی بشر تردیدی نیست و می توان بسیار درباره آن گفت اما اینکه گفته شود در فقه سنتی شیعی هم فتاوی نزدیک به فقه داعشی موجود است و یا اینکه در فقه ما هم ظرفیت هایی هست که می تواند منجر به ظهور فقه داعشی شود سخنی است گزاف و نادرست. نخست باید گفت داعش فقهی ندارد. این گروهی تروریست است که تنها سعی دارد از مبانی دینی برای خود یک ایدئولوژی دینی و فقهی دست و پا کند. قرائت این گروه از اسلام و منابع شریعت و فقه و عقیده قرائتی قشری و ظاهرگراست و درست برخلاف روندی است که فقیهان شیعه و سنی در طول تاریخ در راستای روند اجتهادی خود طی کرده اند. تمام اصول فقه در اسلام بدین جهت پایه ریزی شد تا مبانی اجتهادی برای فهم متن مقدس شکل گیرد و از ظاهر الفاظ و عمومات بتوان راهی به تقییدات و تخصیصات و اصل برد. حتی در قشری ترین لایه های اصحاب حدیث که با بیشتر مبانی اجتهادی فقهای حنفی مخالف بودند یعنی فقیهان حنبلی نیز به تدریج چنانکه می دانیم فقیهان ضرورت بهره وری از مبانی اجتهادی و اصولی را درک کردند. نمونه روشن این موضوع بهره گیری فقیهان حنبلی متأخر است نسبت به مبحث ضرورات و مصالح خمسه و یا آنچه امروزه تحت عنوان فقه مقاصدی شناخته می شود. باری آنچه برای فقه اسلامی در طول تاریخ به عنوان چالشی مهم در این زمینه وجود داشته و خطر داعشی کردن را برای فقه می توانسته ایجاد کند دو چیز بوده است: یکی بهره برداری اهل قدرت بود نسبت به فقه و فقهای سلطانی. در طول تاریخ نهاد علما و قضات در حکومت های سلطانی، همواره اهالی قدرت این تلاش را داشته اند تا برای مطامع سیاسی و رقابت های قدرتی خود از فقه و فقها بهره وری ابزاری کنند. فقیهانی هم بوده اند که تحت عناوینی ثانوی مانند ضرورت حفظ وحدت امت و جماعت از سلطان و خلیفه حمایت می کرده و بنا به فرموده در موارد مقتضی حکم فقهی و قضایی به دلخواه سلطان صادر می کردند. در برابر این فقیهان و وعاظ السلاطین و آخوندهای درباری البته همواره فقیهانی دیگر بوده اند که آنان را علماء السوء خطاب کرده و از فقه و فقاهت آنان مردم را بر حذر می داشته اند. بنابراین عملا در طول تاریخ هیچ گاه فقه اصحاب قدرت که گاهی در خدمت به سلطان نمودی داعشی پیدا می کرد نمی توانست دیر زمانی به عنوان تنها اجتهاد مقبول و یا مشروع جلوه کند و همواره مخالفت ها با خواسته های آنان شکل می گرفت و جلوی درازدستی ها به شرع و شریعت را می گرفت. به طور نمونه بسیاری از شروطی که فقیهان برای اجرای حدود و تعزیرات قائل شده اند عملا برای مقابله با این درازدستی ها و سوء استفاده از فقه و شرع ارائه و پیشنهاد می شد. مشکل دوم ظهور جریان سلفی گری وهابی در دویست سال گذشته بود که در واقع همه تاریخ اجتهاد و فقه و کلام ورزی اجتهادی و عقلی گرا در اسلام را می خواست و می خواهد با قشری گری و ظاهر بینی خود تحت عنوان ضرورت بازگشت به سنت از میان بردارد. غافل از اینکه مجتهدان و فقیهان در سده های گذشته فقه را بستری برای اعمال اجتهادی بشری در مواجهه با متن مقدس و سنت سلف و چگونگی تعامل با آن دو می دانستند. فقه در حقیقت مجموعه ای از اجتهادات و اجماعات فقهاست و نمی تواند بریده از واقع اجتماعی باشد. تعاملی و دیالکتیکی است میان نص مقدس و واقعیت اجتماعی. بدین ترتیب عملا فقه در طول تاریخ اجتهادی خود روندی مخالف سیره سلف داشته و فقیهان در حقیقت با اعتبار بخشیدن به اجماعات هر عصر و توجه به عرف مؤمنین همواره سعی داشته اند راهی برای برون رفت از تضییقاتی فقهی باز کنند که سلف و فقه سلف برای‌ آنها ایجاد می کرد. طبیعی است که برای چنین رویکردی فقه سلفی محور وهابیت یک چالش بزرگ برای اهل سنت است. به ویژه اگر در نظر آوریم که پترو دلارهای عربستان سعودی در چند دهه گذشته به شکل وسیعی فقه سلفی غیر اجتهادی و سنت گرا و بل واپس گرای خود را در همه ابعاد آن و در اشکال مختلف در نظام های آموزشی و دینی و افتایی جهان اسلام تزریق کرده و یا تلاش دارد تزریق کند. نه تنها در نجد و حجاز بل حتی شوربختانه در مهمترین مراکزی که به طور سنتی بستر فقه اجتهادی حنفی بوده یعنی در شبه قاره و آسیای مرکزی و حتی مصر و شام. باری قبول دارم که فقه وهابی چالشی بزرگ برای اجتهاد و خرد گرایی کلامی و اعتقادی در اسلام است. وهابیت با نفی هرگونه خردورزی و اجتهاد در اصول و فروع عملا همه مظاهر اندیشگی در اسلام از تشیع گرفته تا اعتزال و جهمی
گری و اشعریت و ماتریدی گری و فقه احناف را به چالش کشیده و همه آنها را بدعی و بدعت گرا می خواند. کافی است سری بزنید به منشورات تراثی و غیر تراثی عربستان سعودی در چند دهه اخیر تا ببینید چگونه حتی شخص امام اعظم ابو حنیفه هدف اتهامات قرار می گیرد. نه آیا چنین است که اصحاب حدیث قدیم اهل سنت یعنی اسلاف حنابله و سلفیان وهابی امروز کتاب ها در رد بر ابو حنیفه و اعتقادات و فقه اجتهادی او می نوشتند؟ با این وصف حتی در مورد داعش هم نمی توان گفت که عینا و مستقیما برساخته وهابیت سنتی است. باری آنچه مسلم است این است که داعش و فقه داعشی ماده خامی را در ساختن گفتمان خود مورد استفاده قرار می دهد که وهابیت و تفکر سلفی در اختیارش قرار داده است. مشکل از وهابیت و تفکر سلفی است. مشکل در دوری گرفتن از فقه اجتهادی و اصول فقه اجتهادی و خردورزی اعتزالی است که تحت تأثیر تفکر سلفی می رود به کلی از میان برود. سلفی گری است که می تواند همه میراث خردگرایی دینی در سنت اسلامی را نابود کند. فقه شیعی در طول تاریخ، هم خود را از خواهش های اصحاب قدرت دور می داشت چرا که قدرت سلطان را اساسا نامشروع می دانست و هم با اجتهاد و تفکر اعتزالی و فلسفی خود قشری گری دینی را با روح دین در تضاد می دید. وقتی بلای سلفی گری وهابی به جان جهان اسلام افتاد فقه شیعی به دلیل اختلاف بنیادی با تفکر وهابی تحت تأثیر آن قرار نگرفت. امروزه اما فقه شیعی تنها زمانی می تواند خود را از افتادن در خطاها و خطراتی که از آنها در این یادداشت سخن گفتیم مصون دارد که به ضرورات و مصالح و مقتضیات زمان و مکان و به اجتهاد مداوم در اصول و به مقتضیات بشری بودن هر اجتهادی در دین پایبند بماند. ولله الحمد اولا وآخرا. دکترحسن انصاری
Zahra GH: دانلود کتاب 1. https://www.gutenberg.org دانلود کتاب و آرشیو تدریس صوتی و تصویری فلاسفه از تمام دانشگاه‌های معتبر 2. https://archive.org/details/observationsonma00hasl/page/112 لینک درس‌گفتارهای دانشگاه کمبریج 3. https://sms.cam.ac.uk/institution/PHIL?mediaOffset=0&mediaMax=20&institutionMax=50&personMax=50&collectionMax=20#Media 4. http://gen.lib.rus.ec لینک درسگفتارهای دانشگاه آکسفورد 5. https://podcasts.ox.ac.uk/units/faculty-philosophy درس‌گفتارهای صوتی و تصویری فلاسفه از تمام دانشگاه‌های معتبر 6. http://www.openculture.com/freeonlinecourses#Philosophy درسگفتارهای دانشگاه MIT 7. https://ocw.mit.edu/courses/find-by-topic/#cat=humanities&subcat=philosophy 8. http://sci-hub.tw در سایت بالا هم فقط کافیه تا آدرس مقاله‌های موجود در researchgate, Springer, Elsavear, philpaper رو در قسمت خالی سایت (زیر تصویر کلاغ) وارد کنید تا مقاله رایگان در اختیار شما قرار بگیره (البته به شرطی که مقاله در خود سایت اصلی موجود باشه و نه عدم)  @PhilosophyCafe ♨️
سه نوع رویکرد به عقل در تاریخ اسلام چرا با وجود تأکید قرآن بر تعقل و عقلانیت شاهد گرایشات ضد عقلی در جهان اسلام هستیم؟ یک عامل برای گریز از عقل افراط و تندروی بعضی از جریان های عقل گرا است. ما در جهان اسلام مانند تاریخ مسیحیت جریانهایی داریم که یک مشرب را پسندیده و توجهشان به آن جلب شده و از دیگر مشربهای معرفت غفلت کرده اند. برای مثال عقل گراهایی داریم در بین معتزله و یا فلاسفۀ مشایی که در کار اینها افراط و تندروی در عقل و عقل گرایی دیده می شود، بطوری که کتاب و سنت و تعالیم شریعت در دیدگاه اینان کمرنگ می شود و چون صرفاً با نگاه عقلی به دنبال حقیقت می روند از آنجا که عقل بشر محدودیت هایی دارد، آن محدودیت ها دامنگیر اینها می شود و گاهی کج اندیشی هایی از این افراد ظهور می کند. از سوی دیگر کسانی هستند که متمرکز در متون دینی می شوند و به عقل بی اعتنایی می کنند که کارشان به ظاهر گرایی و قشری اندیشی منتهی می شود. جریانهایی نیز داریم که به اهمیت سیر و سلوک و تهذیب نفس و معرفت باطنی پی می برند، ولی آنچنان مجذوب این شیوه و مشرب می شوند که سایر راه های شناخت و معرفت را از یاد می برند. بعضی از صوفیه را می بینیم که با عقل رابطۀ خوبی ندارند، چنانکه با کتاب و سنت هم چندان سروکاری ندارند و با گفتن "حدثنی قلبی عن ربی" خود را از استماع حدیث بی نیاز می بینند. این گونه موضع گیری ها حاصل یکسو نگری و افراط در یک جهت و نادیده گرفتن جهات دیگر است. همینطور اهل حدیث و اخباریون هم متمرکز در کتاب و سنت می شوند و روشهای عقلی و قلبی و شهودی را نادیده می گیرند. این یکسو نگری ها هر کدام منشأ دشواری هایی شده است؛ اما آنچه از کتاب و سنت به طور صریح و آشکار بر می آید این است که خداوند همه این راههای معرفت را در اختیار ما قرار داده است. غیر از عقل چه منابعی برای معرفت هست؟ عقل یک منبع معرفت است؛ وحی الهی که در کتاب و سنت تجسم و تمثل پیدا کرده منبع مهم دیگر معرفت است، چنانکه شهود هم برای اهلش منبعی از معرفت است. حکیم کسی است که از همۀ این منابع استفاده می کند؛ بر یکی از اینها متمرکز نمی شود و از افراط و تفریط دوری می کند. نمونه های این گونه افراد را هم بسیار داشته ایم. برای مثال سهروردی که در زمانی زندگی می کرد که مبارزه با عقل گرایی و فلسفه بسیار شدت داشت و خود او هم اندیشۀ فلاسفۀ مشایی مانند ابن سینا را نقد می کرد، ولی این موجب نشد که از تفکر عقلی رو برگرداند؛ بلکه تفکر عقلی را با دقت و جدیت ادامه می دهد؛ اما در کنار آن به اهمیت شهود و راه اشراق و راه باطن پی می برد. مشرب خواجه نصیرالدین طوسی نیز چنین است. نمونۀ دیگر ملاصدرا است. او در اوج این تفکر اعتدالی است که به همۀ طرق معرفت توجه می کند. جریان های ضد عقل در جهان اسلام کدامند؟ جریان های ضد عقل مختلفند. یک نوع مخالفت با عقل گرایی را در بین گروههای تصوف و صوفیان می بینیم که شدیداً عقل را تخطئه و رد می کنند. حتی برخی از عارفان بزرگ ما نسبت به عقل بی اعتنا بودند و اهمیت عقل را نادیده گرفتند. اهل حدیث، اخباریون، و ظاهر گرایان که نمونه بارزش همین سلفیون و وهابیون هستند شدیداً ضد عقل هستند. اخیراً در بین ما نیز کسانی با شور و هیجان اصرار دارند که معرفت را باید منحصراً از منابع دینی جستجو و پی گیری کرد و به عقل اعتمادی نیست. در جمع بندی نهائی بطور کلی باید گفت در تاریخ اسلام سه نوع رویکرد نسبت به عقل وجود داشته است: عقلگرائی افراطی، عقل گریزی افراطی، و عقل گرائی اعتدالی. رویکرد سوم که عقل را به عنوان منبع یا راه اساسی معرفت می نگرد، اما در کنارش از سایر منابع و راه های معرفت غاقل نمی شود، همان مشربی است که از تعالیم کتاب و سنت استفاده می شود و مشرب اکثر حکمای شیعی نیز همین است. @dreshkevari
🗒 پژوهش هایی بر اساس رجالی کشی ✅ در یکی دو سال اخیر، افراد متعددی، پیرامون پژوهش بر اساس رجال کشی برای پایان نامه های دانشگاهی و حوزوی، و نیز پژوهش های مستقل، از منِ هیچ ندان، نظر خواسته اند. این یادداشت، جمع بندی نکاتی است که به این دوستان عزیز عرض کرده ام: بر اساس رجال کشي، چند پژوهش اساسی می توان انجام داد: 1. بازسازی رجال عیاشي، ونيز رجال نصر بن صباح: البته گويا مرحوم آقای بروجردی کتاب «ترتيب اسانيد کشي» را نوشته اند که بر اساس اين (کتاب ترتيب اسانيد کشي) می توان آسانتر هم رجال عیاشي را بازسازی کرد، وهم رجال نصر بن صباح را. البته حجم رجال عیاشي بيشتر از رجال نصر بن صباح است. رجال نصر بن صباح شايد چند صفحه بیشتر نشود ولی رجال عیاشي شايد بيش از دويست صفحه شود. 2. تاريخ فرق شيعه: يعنی می توان يک دوره کتاب فرق تشيع (چيزی در حد واندازه فرق الشيعه نوبختی ومشابه آن) بر اساس رجال کشي تحرير کرد. 3. منهج کشي در اعتبار سنجی روايات 4. مکاتب حديث شيعه (خصوصا مکتب حديثی خراسان): مثلا بر اساس رجال کشي معلوم می شود که فضل بن شاذان هنگامی که به عراق رفته چه تراثی را از اصحاب شنيده وبعداً آنها را به خراسان برده واجازه داده است. ويا چه کسی به قم رفته وچه بخشي از تراث را با خود بدانجا برده ويا از قم آمده و چه بخشي از تراث را با خود از آنجا آورده و... 5. غلو پژوهی: یعنی بررسی غاليان (متّهمان به غلو مثل محمّد بن سنان، ويا غاليان حقيقی مثل ابو الخطاب)، فرقه های غاليانه، اعتقادات غاليانه، برخورد وواکنش ائمه عليهم السلام و نيز اصحاب آنها نسبت به غاليان، فرقه های غالی واعتقادات غلو آميز. 6. تاريخ اعتقادات اماميه (خصوصاً در مبحث امامت): مثلاً بر اساس رجال کشي معلوم شود مسأله عصمت، علم غيب، نص بر امام معصوم، مسأله ائمه دوازده گانه و.. در طول تاريخ اعتقادی تشيع چگونه مطرح شده، وچه مراحلی را طی کرده است؟ آيا اين مسائل از ابتداء همين گونه (يعنی مانند روزگار ما) بوده است؟ تغيير و تحول آنها (البته اگر تغيير و تحولي بوده) بر اساس تعاليم ائمه عليهم السلام بوده (مثل مساله خمس در ارباح مکاسب) ويا اين که ساخته وپرداخته منحرفان (مانند غاليان) بوده است؟ البته پژوهش های خُردتر فراوان دیگری (در حد و اندازه یک مقاله) هم قابلیت طرح و بررسی دارد، که اگر بخواهم بدان ها بپردازم مقاله ای بلند بالا می شود. https://t.me/derasatfielmrejal
❄️ درآمدی بر هستی شناسی جلال الدین محمد بلخی ✍️ 🔅علیرغم شهرت فزاینده‌ی مولانا جلال الدین محمد بلخی ، شخصیت و اندیشه‌ی راستین این عارف بزرگ، اغلب در هاله‌ای از پندار و تقدس‌گرایی پنهان بوده است. این کاستی، به‌خصوص امروزه با گسترش فضای مجازی که در آن اقسام داستان‌ها، آموزه‌ها و اشعار به نام مولانا بازنشر می‌گردد، شتابی محسوس یافته است. یک مشکل اساسی بخصوص در شناخت عمومی از چهره مولانا آن است که اغلب، به عمد یا به سهو، ابعاد عرفانی و عاشقانه شخصیت او بزرگ نمایی شده و در مقابل، جنبه های فکری، فلسفی و عقلانی اندیشه او مغفول مانده است. 🔅احساس نیاز به رفع چنین خلأی انگیزه‌ی آن شد که جستاری محققانه برای معرفی جهان‌بینی این متفکر مهم سده‌ی هفتم ارائه شود. از دید این قلم، چنین تحقیقی برای به دست دادن تصویری کم و بیش واقع‌نگرانه از اندیشه و پیام مولوی، بخصوص به مخاطب عام، گامی ضروری است. این گفتار، تلاش دارد تا طرحی فشرده از مدل هستی شناسانه‌ی مولانا و مهم‌ترین عناصر تشکیل دهنده آن به اختصار ارائه کند تا ضمن ابهام‌زدایی از شخصیت و افکار این اندیشمند بزرگ، مبنایی باشد برای شناختی حتی الامکان مستند و قابل اعتماد از پیام او. بدون شک، ترسیم شاکله‌ای هر چند فشرده از هستی‌شناسی حکیمی چون مولوی در نوشتاری چنین کوچک، گنجاندن بحر در کوزه است، و طبیعتا جستار حاضر را باید با چشم‌پوشی از این تنگنای ناگزیر خواند. روش‌ این مقاله، تتبع در مستندات موجود و نیز تحلیل فلسفی و زبان‌شناسانه‌ی پاره‌هایی از مثنوی معنوی، مهم ترین اثر حکمی و آموزشی مولاناست. متن کامل👇 ✨ → 3danet.ir/ZNRwp 🌾 @sedanet | @sasanhabibvand
🌹 🌷 💐 💐🎗بسم الله‌ الرحمن الرحیم🎗💐 🔆 نقد دیدگاه آقای ملکیان در تقابل ایمان و معرفت 🍃نظریه تقابل ایمان و معرفت یکی از قرائت های غلیظ () است که همچون بسیاری از مسائل کلام جدید اندیشه ای وام گرفته از الهیات مدرن مسیحی است، چنان که خود آقای ملکیان نیز اشاره کرده است این نگرش متعلق به فیلسوف و متأله مسیحی اهل دانمارک است. 🔹نخستین انتقاد بر این نگرش آن است که وام گیری اندیشه های الهیاتی و وارد کردن نگرشی متعلق به یک نظام الهیاتی به نظام الهیاتی دیگر بدون وحدت یا قرابت زمینه ها و بستر پیدایش آنها خطایی بزرگ است که متأسفانه بسیاری از روشنفکران ما در دام آن گرفتار میشوند. مقدم دانستن ایمان بر معرفت در دامن مسیحیت تحریف شده متولد شده و از شوره زار آن همچون ، همه آدمیان، خدای متعالی در قالب عیسی، به صلیب کشیده شدن خدا برای تحمل رنج و گناه آدمیان سر برآورده است. فرزند باورهای غیرعقلانی مسیحیت تحریف شده است و متأله مسیحی برای حفظ باور دینی چنین مسیری را در پیش میگیرد و با ارائه چنین تفسیری از ایمان از ساحت باورهای خود دفاع میکند و ضدعقلانی بودن آنها را نه تنها مایه نقص نمیداند، بلکه امتیاز آنها به شمار می آورد، اما در بستر ایمان اسلامی، چنین انگاره ای قابل طرح نیست، چرا که بر پایه عقل همواره بر اریکه داوری تکیه زده است و باورهای اساسی را باید پیش از تعلق ایمان به محکمه عقل برد. آقای مصطفی ملکیان معتقد است میان ایمان و معرفت تقابل برقرار است. به اعتقاد وی، هر چند ایمان امری ارزشمند است، اما گلی است که در سرزمین شک و تردید سر برمی آورد اما آنجا که پای یقین و برهان در میان باشد، جایی برای ایمان باقی نمی ماند. اساس مدعای آقای ملکیان این است که از یک سو، «اگر چيزي بخواهد متعلق امر . . . يا متعلق نهي واقع شود، بايد امر اختياري باشد». بر همین اساس، در قرآن کریم، به ایمان امر و از کفر نهی شده است. از سوی دیگر، «اگر كسي مطلبي را قبول نداشته باشد و ديگري براي او برهان بر آن مطلب بياورد . . . برهان اگر خدشه ناپذير باشد، نتيجة برهان را شخص جبراً قبول مي‌كند.» پس پذیرش نتیجه برهان که امری جبری است، نمی‌تواند متعلق امر یا نهی باشد. بنابراین قلمرو ایمان که با پذیرش اختیاری همراه است، از سرزمین برهان جداست. ایمان آنجاست که برهانی در میان نباشد؛ به چیزی می‌توان ایمان آورد که برهانی بر آن نداشته باشیم. «اگر اثباتي براي ايمان به خدا و روز جزا وجود داشته باشد پس ديگر كساني كه به اين چيزها معتقدند ذره‌اي ثواب نمي‌برند؛ چون جبراً معتقدند.» این استدلال بنیادین آقای ملکیان گرفتار مغالطه «طرد شقوق دیگر» است. ایشان در این استدلال دو فرض را برای نسبت ایمان و معرفت در نظر گرفته، سپس درصدد برآمده با نفی یکی، دیگری را اثبات کند. دو فرض ایشان از این قرار است: 1) ایمان همان معرفت است، 2) ایمان مقابل معرفت است. و چون فرض نخست مستلزم عدم اختیاری بودن ایمان است، پس این فرض نادرست است. در نتیجه فرض دوم درست است و ایمان با معرفت و یقین تقابل دارد. اشکال اساسی این استدلال آن است که شقوق مسئله منحصر در این دو نیستند. اگر آقای ملکیان در بیان شقوق گفته بود، مسئله دو فرض دارد: یا 1) ایمان همان معرفت است، یا 2) ایمان غیر از معرفت است. این تشقیق دوگانه صحیح بود، چون به اصطلاح دائر بین نفی و اثبات است، اما دو فرض موردنظر آقای ملکیان یعنی این‌همانی ایمان با معرفت و تقابل و ضدیت ایمان با معرفت جامع همه فروض مسئله نیست. از این رو، با نفی یکی، دیگری اثبات نمی‌شود. از نفی این‌همانی ایمان با معرفت نمی‌توان تقابل و ضدیت ایمان با معرفت را نتیجه گرفت. فرض دیگر مسئله نسبت میان ایمان و معرفت آن است که ایمان عین معرفت و یقین نیست، اما تقابل و ضدیتی نیز با آن ندارد. 👇👇👇