❄️ درآمدی بر هستی شناسی جلال الدین محمد بلخی
✍️ #ساسان_حبیب_وند
🔅علیرغم شهرت فزایندهی مولانا جلال الدین محمد بلخی ، شخصیت و اندیشهی راستین این عارف بزرگ، اغلب در هالهای از پندار و تقدسگرایی پنهان بوده است. این کاستی، بهخصوص امروزه با گسترش فضای مجازی که در آن اقسام داستانها، آموزهها و اشعار به نام مولانا بازنشر میگردد، شتابی محسوس یافته است. یک مشکل اساسی بخصوص در شناخت عمومی از چهره مولانا آن است که اغلب، به عمد یا به سهو، ابعاد عرفانی و عاشقانه شخصیت او بزرگ نمایی شده و در مقابل، جنبه های فکری، فلسفی و عقلانی اندیشه او مغفول مانده است.
🔅احساس نیاز به رفع چنین خلأی انگیزهی آن شد که جستاری محققانه برای معرفی جهانبینی این متفکر مهم سدهی هفتم ارائه شود. از دید این قلم، چنین تحقیقی برای به دست دادن تصویری کم و بیش واقعنگرانه از اندیشه و پیام مولوی، بخصوص به مخاطب عام، گامی ضروری است. این گفتار، تلاش دارد تا طرحی فشرده از مدل هستی شناسانهی مولانا و مهمترین عناصر تشکیل دهنده آن به اختصار ارائه کند تا ضمن ابهامزدایی از شخصیت و افکار این اندیشمند بزرگ، مبنایی باشد برای شناختی حتی الامکان مستند و قابل اعتماد از پیام او. بدون شک، ترسیم شاکلهای هر چند فشرده از هستیشناسی حکیمی چون مولوی در نوشتاری چنین کوچک، گنجاندن بحر در کوزه است، و طبیعتا جستار حاضر را باید با چشمپوشی از این تنگنای ناگزیر خواند. روش این مقاله، تتبع در مستندات موجود و نیز تحلیل فلسفی و زبانشناسانهی پارههایی از مثنوی معنوی، مهم ترین اثر حکمی و آموزشی مولاناست.
متن کامل👇
✨ → 3danet.ir/ZNRwp
🌾 @sedanet | @sasanhabibvand
🌹 🌷
💐
💐🎗بسم الله الرحمن الرحیم🎗💐
🔆 نقد دیدگاه آقای ملکیان در تقابل ایمان و معرفت
🍃نظریه تقابل ایمان و معرفت یکی از قرائت های غلیظ #ایمان_گروی (#فیدئیسم) است که همچون بسیاری از مسائل کلام جدید اندیشه ای وام گرفته از الهیات مدرن مسیحی است، چنان که خود آقای ملکیان نیز اشاره کرده است این نگرش متعلق به #سورن_کی_یرکگور فیلسوف و متأله مسیحی اهل دانمارک است.
🔹نخستین انتقاد بر این نگرش آن است که وام گیری اندیشه های الهیاتی و وارد کردن نگرشی متعلق به یک نظام الهیاتی به نظام الهیاتی دیگر بدون وحدت یا قرابت زمینه ها و بستر پیدایش آنها خطایی بزرگ است که متأسفانه بسیاری از روشنفکران ما در دام آن گرفتار میشوند. مقدم دانستن ایمان بر معرفت در دامن مسیحیت تحریف شده متولد شده و از شوره زار #باورهای_ضدعقلانی آن همچون #گناه_نخستین_آدم، #گناه_ذاتی همه آدمیان، #تجسد خدای متعالی در قالب عیسی، به صلیب کشیده شدن خدا برای تحمل رنج و #فدیه گناه آدمیان سر برآورده است. #تقدم_ایمان_بر_معرفت فرزند باورهای غیرعقلانی مسیحیت تحریف شده است و متأله مسیحی برای حفظ باور دینی چنین مسیری را در پیش میگیرد و با ارائه چنین تفسیری از ایمان از ساحت باورهای خود دفاع میکند و ضدعقلانی بودن آنها را نه تنها مایه نقص نمیداند، بلکه امتیاز آنها به شمار می آورد، اما در بستر ایمان اسلامی، چنین انگاره ای قابل طرح نیست، چرا که بر پایه #الهیات_اسلامی عقل همواره بر اریکه داوری تکیه زده است و باورهای اساسی را باید پیش از تعلق ایمان به محکمه عقل برد.
آقای مصطفی ملکیان معتقد است میان ایمان و معرفت تقابل برقرار است. به اعتقاد وی، هر چند ایمان امری ارزشمند است، اما گلی است که در سرزمین شک و تردید سر برمی آورد اما آنجا که پای یقین و برهان در میان باشد، جایی برای ایمان باقی نمی ماند.
اساس مدعای آقای ملکیان این است که از یک سو، «اگر چيزي بخواهد متعلق امر . . . يا متعلق نهي واقع شود، بايد امر اختياري باشد». بر همین اساس، در قرآن کریم، به ایمان امر و از کفر نهی شده است. از سوی دیگر، «اگر كسي مطلبي را قبول نداشته باشد و ديگري براي او برهان بر آن مطلب بياورد . . . برهان اگر خدشه ناپذير باشد، نتيجة برهان را شخص جبراً قبول ميكند.» پس پذیرش نتیجه برهان که امری جبری است، نمیتواند متعلق امر یا نهی باشد. بنابراین قلمرو ایمان که با پذیرش اختیاری همراه است، از سرزمین برهان جداست. ایمان آنجاست که برهانی در میان نباشد؛ به چیزی میتوان ایمان آورد که برهانی بر آن نداشته باشیم. «اگر اثباتي براي ايمان به خدا و روز جزا وجود داشته باشد پس ديگر كساني كه به اين چيزها معتقدند ذرهاي ثواب نميبرند؛ چون جبراً معتقدند.»
این استدلال بنیادین آقای ملکیان گرفتار مغالطه «طرد شقوق دیگر» است. ایشان در این استدلال دو فرض را برای نسبت ایمان و معرفت در نظر گرفته، سپس درصدد برآمده با نفی یکی، دیگری را اثبات کند. دو فرض ایشان از این قرار است: 1) ایمان همان معرفت است، 2) ایمان مقابل معرفت است. و چون فرض نخست مستلزم عدم اختیاری بودن ایمان است، پس این فرض نادرست است. در نتیجه فرض دوم درست است و ایمان با معرفت و یقین تقابل دارد.
اشکال اساسی این استدلال آن است که شقوق مسئله منحصر در این دو نیستند. اگر آقای ملکیان در بیان شقوق گفته بود، مسئله دو فرض دارد: یا 1) ایمان همان معرفت است، یا 2) ایمان غیر از معرفت است. این تشقیق دوگانه صحیح بود، چون به اصطلاح دائر بین نفی و اثبات است، اما دو فرض موردنظر آقای ملکیان یعنی اینهمانی ایمان با معرفت و تقابل و ضدیت ایمان با معرفت جامع همه فروض مسئله نیست. از این رو، با نفی یکی، دیگری اثبات نمیشود. از نفی اینهمانی ایمان با معرفت نمیتوان تقابل و ضدیت ایمان با معرفت را نتیجه گرفت. فرض دیگر مسئله نسبت میان ایمان و معرفت آن است که ایمان عین معرفت و یقین نیست، اما تقابل و ضدیتی نیز با آن ندارد.
👇👇👇
👆👆👆👆
توضیح آن که، ایمان ـچنان که خود آقای ملکیان پذیرفته استـ از سنخ پذیرش است، نه صِرف دانستن و علم پیدا کردن. معرفت حقیقتی است که در شرایط خاصی از راه منابع معرفت مانند حس و عقل برای انسان حاصل میشود، برای مثال، ما با چشم سالم خود به شکل اشیاء خارجی معرفت پیدا میکنیم. اما ایمان فعل اختیاری قلب است. رهآورد برهان یقین علمی است، اما هر یقین علمی مستلزم و مقدمه ایمان نیست. یقین و معرفت از سنخ امور ذهنی و مفهومی است، اما ایمان یک فعل اختیرای قلبی است. ایمان عبارت است از پذیرش قلبی آنچه که بدان معرفت پیدا کردهایم. به بیان دقیق، ایمان یک فعل قلبی مشروط به معرفت است. بنابراین ایمان نه عین معرفت است تا گفته شود که در این صورت متعلق امر قرار نمیگیرد و فضیلتی محسوب نمیشود و نه تقابل و ضدیت با معرفت دارد. ایمان نیازمند معرفت و متأخر از آن است. حاصل سخن آن که، ایمان قلبی بدون معرفت ذهنی امکانپذیر نیست.
از این جا روشن میشود که استشهاد آقای ملکیان به آیه «یؤمنون بالغیب» نیز درست نیست. ایشان فرمودند: «اينكه در قرآن متعلق ايمان غيب است، معنايش همين است. يعلمون الغيب پارادوكسيكال است، اما "يؤمنون بالغيب" پارادوكسيكال نيست، زيرا اولي يعني ميداند چيز پنهان را. چگونه ميشود چيز پنهان را دانست ولي ميشود به چيز غيب ايمان آورد.»
غیب در مقابل شهادت است. عالم شهادت، عالم امور محسوس است، اما غیب به امری گفته میشود که از حواس غایب است؛ یعنی در قلمرو معرفت حسی قرار نمیگیرد. خداوند در این آیه سوره بقره یکی از ویژگیهای مؤمنان را ایمان به غیب معرفی کرده است. بنیاسرائیل از حضرت موسی میخواستند خدا را به چشم ببینند: «أرنا الله جهرۀ» اما خداوند میفرماید مؤمنان به نادیدهها و ناشنیدهها ایمان دارند. اما این که واقعیتی چون خدا، فرشتگان، بهشت و جهنم از دسترسی معرفت حسی بیرون باشد، مستلزم آن نیست که بهکلی از دسترسی معرفت بشری خارج باشد؛ چرا که حواس تنها به پارهای از واقعیت یعنی امور جسمانی و مادی دسترسی دارند، اما بسیاری از واقعیات غیرمحسوساند و با ابزارهای دیگر از جمله عقل و نقل باید بدانها معرفت پیدا کرد. مؤمن کسی است که به امور غیرمحسوس مثل خدا و آخرت ایمان دارد.
فرجام سخن آن که، اگر ایمان منسلخ از معرفت باشد، هیچ ترجیحی میان ایمانهای متضاد وجود نخواهد داشت. در جهان ادیان متعدد متعارض، ایمانهای متعارضی وجود دارند، اگر بنا باشد، بیآنکه به صدق یک باور معرفت پیدا کنیم، بدان ایمان بیاوریم و قلب خود را بدان گره ببندیم، ایمان مسیحی، ایمان یهودی، ایمان اسلامی و سایر ایمانها هیچ تفاوتی با یکدیگر نخواهند داشت، بلکه اصلاً ایمان بر کفر ترجیحی نخواهد داشت.
اما طبق تفسیر صحیح از نسبت ایمان و معرفت، فرد نخست باید صدق و کذب یک باور به ابزارهای معرفت بهویژه عقل بسنجد و وقتی صدق یک باور مثل وجود خدا و یگانگی خدا را تشخیص داد، به این واقعیتی که متعلق معرفت وی قرار گرفته است، در گام بعدی ایمان قلبی بیاورد. ترجیح ایمان الف بر ایمان ب و بر کفر نیز در اعتبار و صدق متعلق آن است، وگرنه چه بسا ایمان باطلی که شورمندانهتر از ایمان حق باشد.
🌹
💐🌷
__________________________ ✍ کانال مهدی عبدالهی
عضو هیئت علمی مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران 🇮🇷
👉 🆔 @MAbdullahi
❄️ سیری در تاریخ فلسفه دین، عقل و اعتقاد دینی
🔅محسن آزموده: دین به عنوان راه و روش فراروی انسان از این حیات ظاهری مادی برای ارتباط برقرار کردن با امر غیبی و معنابخشی و هویتبخشی به خود و جهان خود و ساماندهی به زندگی روزمره در ابعاد فردی و جمعی، واقعیت و حقیقتی همراه و همدوش بشر است و وجوه و سویههای متکثری دارد، از عقاید و باورها گرفته تا مناسک و آداب، از جنبههای حقوقی و قضایی تا وجوه نهادی و مادی. مطالعه و تفکر درباره این سویههای متکثر نیز از دیرباز از سوی اندیشمندان صورت گرفته است. اگرچه حدود ۱۵۰ سال اخیر، مطالعات دینی صورتی غیرتئولوژیک یافته است، یعنی تحقیق درباره دین صرفا از منظر باورهای باورمندان دینی شکل نمیگیرد و جامعهشناسان و انسانشناسان و روانشناسان و مورخان و باستانشناسان و عالمان علم سیاست و… نیز هر یک با دستگاه مفهومی و ابزارهای علم خود به پژوهش راجع به دین میپردازند. فیلسوفان در این میان از جدیترین تاملگران دین بودهاند و در طول تاریخ فلسفه همواره نسبتی وثیق میان تامل فلسفی و باورهای دینی وجود داشته است. البته این نسبت در دورههای مختلف به شکلهای گوناگون بوده است.
🔅از حدود ۵۰-۴۰ سال اخیر، مطالعه صرف فلسفی راجع به دین بهویژه در دانشگاههای آنگلو-آمریکن با عنوان مشخص «فلسفه دین» شناخته میشود، اگرچه تا پیش از آن نیز فیلسوفان برجستهای به مطالعات غیرتئولوژیک درباره دین پرداخته بودند. #امیر_اکرمی فارغالتحصیل فلسفه دین از دانشگاه مک گیل کانادا و استاد مطالعات تطبیقی و اسلامشناسی در دانشگاههای ییل و ایسترن منونایت امریکا و پژوهشگر و استاد فلسفه و کلام اسلامی دانشگاه بیرمنگام در گفتار پیش رو به روند شکلگیری مطالعات دین و بهویژه فلسفه دین میپردازد. این متن، صورت منقح و ویراسته گزیدهای از سخنرانی او در اولین نشست از سلسله نشستهای فلسفه دین در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی است که به همت دانشآموختگان فلسفه دین این پژوهشگاه برگزار شده و توسط صفحه اندیشه اعتماد تنظیم شده است.
متن کامل👇
✨ → 3danet.ir/yDnMx
🌾 @Sedanet
🌾 @zamaneyebarkhord
هدایت شده از 📚 کتابخانه اسلامی مجازی📚
base.apk
21.08M
👏👏👏 مژده مژده👏👏👏
💽 #نرم_افزار_اندروید #جامع_الروایات_شیعه
بزرگترین کتابخانه تخصصی اسلامی مجازی در ایتا
https://eitaa.com/Ketabkhane_eslami
متکلمان در میان شکاکیت و رسیدن به حقیقت
مروری بر گفتار اول کتاب المقالات بلخی
بحث از علم و ماهیت آن در میان متکلمان، غالبا از بحث از ماهیت «علم الهی» و کیفیت وقوف باری تعالی نسبت به مخلوقات و موجودات و حتی معدومات آغاز شده و ادامه یافته است. اما این طور نبوده که همه چیز در آن مبحث خلاصه شود؛ چرا که اصولا روش کلامی در تفاوت با روش اهل حدیث یا اهل اثر، و نیز در تفاوت با روش فلاسفه، ایجاب می کرده است تا به لحاظ معرفتی، در باره «نظر» و «معرفت» و روش درستی آن هم بحث شود. این نکته، سبب می شده است تا متکلمان، بر آرای حکمای یونانی وقوف یابند، نیاز به منطق را دریابند، و در باره صحت و سقم گزاره ها، راه حلهای خود را داشته باشند. زمانی که آنها مثل فلاسفه در برابر سوفسطائیان قرار می گرفتند، باید از «نظر» دفاع می کردند، و راه عقل را با نگرش یک واقع گرایی که در پی حقیقت ثابت است، طی می کردند. البته متکلمان یک تفاوت با فلاسفه داشتند و آن در نظر گرفتن پیش فرض هایی بود که به عنوان یک متدین، از قرآن و حدیث و برداشت های رایج میان همکیشان خود، در ذهن داشتند. در واقع، آنها می کوشیدند تا به اثبات این پیش فرضها بپردازند، اما طریق اثبات، نه «حدیث و اثر» بلکه روش عقلی بود. می شود تصور کرد که خود را گرفتار چه چالش بزرگی میان پیش فرض از قبل ثابت شده با روش عقلی برای فهم درست از نادرست می کردند، اما در واقع، چون مومن به آن حقایق و پیش فرض ها بودند، باید از این چالش ها به هر زحمتی بود، خود را عبور می دادند. راه عبور، فکر کردن، تلاش های ذهنی فراوان، ایجاد فرض های متفاوت در حل یک مسأله و البته گاه تحت تأثیر مباحث عقلی در ترسیم راه های تازه ای بود که می توانست مشکلاتی هم برای آنها به وجود آورد. در کل، کلام، ضمن این که مشکلات متدینین را تا حدودی حل می کرد، اما خود گرفتاریها و آشفتگی هایی برای آنها پدید می آورد و آنها را وارد دالان های تاریک می کرد. این آشفتگی ها، بیشتر در قرن های سوم تا پنجم بود که متلکمان برجسته ای در صحنه بودند. بعدها، به تدریج، دنیای اسلام، صورتی از باورهای مختلف را پذیرفت، و بر همانها مستقر شد. در حقیقت، دیگر الحاد آنها را مانند قرن سوم که قرن تنوع بود، تهدید نمی کرد. ریشه های تفکر هم به مقدار زیادی خشکیده بود. از قرن ششم به بعد، صورت ثابتی از کلام پذیرفته شد و اگر تغییری بود، در فلسفی شدن آن در مکتب حله در چارچوب اندیشه های خواجه نصیر و علامه حلی و برخی از اشعری های دوره بعدی اما مبتنی بر نظرات فخر و شماری دیگر بود، به طوری که دیگر، نشانی از تنوع فرقه های معتزلی و کلامی قرن چهارم و پنجم، از قرن ششم به بعد، دیده نمی شود. مسأله ای که نتیجه از میان رفتن معتزله هم بود. در قرن سوم و چهارم، چالش پیشگفته، و گرفتاری در دالانهای تو در توی بحث های عجیب و غریب، سبب انشعابات زیادی در معتزله و پدید آمدن انواع و اقسام مکتب ها و دیدگاهها شد. این مطالب محل بحث ما نیست، آنچه محل بحث است این است که در علم کلام و برای متکلمان، چرا مبحث «نظر» و بحث از معرفت جدی بود. بخشی از آنچه گفتیم، شرح این ماجرا بود، اما یک نکته مهم دیگر هست، و آن این که وقتی کار روی «مباحثه» و «جدل» استقرار می یافت، این پرسش مطرح می شد که در میان این همه جدال فکری، کدام یک بر حق هستند و راه درست می روند و حقیقت را در آغوش می گیرند. آیا واقعا می توان به یک شناخت درست رسید؟ این همان مشکلی بود که در رنسانس پدید آمد و سرآغاز تحول مهمی در مباحث معرفتی شد. متکلمان همواره با این مشکل مواجه بودند که اگر دو نفر با هم مباحثه کردند، و یک نفر، دیگری را قانع کرد، آیا او باید به مذهب یا دین دیگری درآید؟ فی المثل اگر یک مسلمان، با یک یهودی یا مسیحی مباحثه کرد، و نتوانست پاسخ او را بدهد، در آن صورت تکلیفش چیست؟ آیا باید مسیحی یا یهودی شود؟ این مسأله مهمی بود، چرا که این مباحثات دایما وجود داشت.....
ادامه مقاله را در لینک زیر ملاحظه فرمایید
http://yon.ir/eGAEI
@jafarian1964
آیا تشیع در حال زایش جدید است؟
در بحث از ادوار تاریخی تفکر شیعی، از این زاویه که این ادوار هر کدام ممیزات ویژه خود را داشته باشند، می توان پژوهشهای گسترده ای کرد. در باره ی برخی از این ادوار کارهایی انجام شده و بسته به وسعت ارجاعات، دقت در تحلیل، و نشانه شناسی، و نیز شناخت متن های موجود، آثار خوبی پدید آمده است.از این ادوار، گاه به نام «مکتب» یاد می شود، برای مثال مکتب حله، دوره و جایی که حالا کتابهای فراوانی در باره آن نوشته شده است. در باره مکتب نجف، پس از مکتب حله و پیش از عصر صفوی، کمتر کار شده و اصولا از قرن نهم هجری، اطلاعات و تحلیل های کمتری در اختیار است. در باره دوره صفوی، در دهه های اخیر، هم توسط فرنگی ها و هم کم و بیش ایرانی ها، کارهایی انجام شده است. دوره افشاریه و زندیه، به خصوص، و به طور کلی نیمه دوم قرن دوازدهم هجری، یکی از با اهمیت ترین دوره هاست که تقریبا کار مهمی در باره آن به لحاظ تصویر مکتب فکری شیعی، نشده است. همین طور دوره قاجار که کارهای انجام شده بیشتر به دلیل عدم استفاده از متن های موجود از این دوره ناقص و ضعیف است. شاید یکی از مهم ترین دوره ها، دوره سلطنت فتحعلی شاه (1211 ـ 1250) باشد. در این دوره، چهره های مهمی در این دوره برآمدند که در ایجاد شاخصه های جدیدی برای فکر شیعه موثر بودند. این مسأله هم در حوزه سنتی و جریان اجتهادی مطرح بود، و هم در افکار انقلابی و تازه که کوشید رنگ و روی تازه ای به تشیع بدهد. جریان میرزا محمد اخباری و شیخ احمد احسایی، نوآوری های زیادی داشتند. آنها با تکیه بر احادیث قدیمی که قرنها بود کمتر از آنها استفاده های ایدئولوژیک شده بود، سعی کردند بنای تازه ای بسازند. این که بعد از آنها، اندیشه ایجاد شده، به چه سمت و سویی پیش رفت، بحث دیگری است، اما این که اینها، در ساختن یک بنای تازه بر اساس نگرشی که می شود آن را «اخباری ـ عرفانی» نامید، تلاش کردند، و مولفه های کاملا تازه ای را البته به سبک غالیان قدیمی، بروز شده، وارد تفکر شیعی کردند، دوره تازه ای در تفکر شیعی است. شاید هانری کربن نخستین کسی بود که به طور سیستماتیک در تاریخ تفکر امامی به این جنبه ها توجه کرد و با نگرش پدیدارشناسانه خود، سعی کرد مذهب شیخی را که خروجی آن تلاشهای فکری بود، به عنوان محور تشیع ـ به زعم خود ـ معرفی کند. به نظر می رسد، نوآوری های عالمان دوره فتحعلی شاه، از نظر جریان شناسی و مکتب شناسی شیعی، و به عنوان یک تجربه در تاریخ تفکر امامی اهمیت زیادی دارد. هم خودش یک تجربه جالب است، و هم شناخت آن، الگویی است که می تواند ما را در شناخت ادوار دیگر هم کمک کند. تکیه بر تفکر محلی که میراث نیرومندی دارد، بازاندیشی در آن و استخراج عناصر فراموش شده، ترکیب های تازه میان مفاهیم برای تولید سنتزهای جدید، و همزمان، توجه به مناسبات فکر و اوضاع سیاسی، به تفکر ایجاد شده در آن دوره ویژگی خاصی بخشیده است. من فکر می کنم، الان هم ما در حال زایش جریان تازه ای در شیعه هستیم. برخی که سنتی تر هستند، در اندیشه دفاع از باورهای قبلی هستند [حالا زمان «قبلی» را باید مشخص کرد اما اینجا یعنی آنچه از قبل وجود داشته و نهادینه شده است]، و اینها همان محافظه کارانند که فکر می کنند باید به همان روال قبلی ادامه داد. اما کسانی هستند که با در پیش گرفتن یک روش انقلابی [فارغ از درستی و نادرستی، یعنی متفاوت و طرفدار تغییر سریع] در بازتولید جدید از میراث شیعه، با توجه به مناسبات فکر و اوضاع سیاسی و فضای حاکم بر جامعه، مکتب تازه ای را ایجاد کنند. این اتفاق به هر حال خواهد افتاد، اما این که اولا آینده این افکار و تولیدات چگونه خواهد بود، و این که توفیق شان در غالب آمدن و ایجاد یک گفتمان فراگیر چه اندازه است، باید منتظر ماند. اینها فارغ از این است که آنها را از نظرگاه درون دینی، درست بدانیم یا خیر. این تحولی است که در حال رخ دادن است. برخی دوست دارند فقط از زاویه درستی و نادرستی به این تحولات بنگرند، نگاه این نوشته این نیست. در این قبیل زایش ها، گاه یک نفر محور اصلی است در کنار محورهای فرعی و چند فرد دیگر، گاه مشارکت تعدادی از افراد، عامل زایش و بازتولید جدید است.اما مهم شناخت تمامی عناصری است که همزمان کمک می کند تا این زایش صورت گیرد. بسیاری دوست دارند، چشم خود را بر این تحولات ببندند و همه چیز را مثل قبل بپندارند. گرایش دینی این است که مرتب اثبات کند، آب از آب تکان خورده و ما همان مطالبی را می گوییم که پیش از این گفته شده است.
@jafarian1964
هدایت شده از 📚 کتابخانه اسلامی مجازی📚
4_5787646431984616280.apk
10.74M
💽 #نرم_افزار_اندروید
آیت الله شهید مرتضی #مطهری
بزرگترین کتابخانه تخصصی اسلامی مجازی در ایتا
https://eitaa.com/Ketabkhane_eslami
هدایت شده از انجمن کلام اسلامی حوزه
khelghat az adam1.mp3
31.46M
کرسی ترویجی " بررسی نظریه متکلمین درباره خلقت از عدم
👇👇👇👇👇👇
کانال اطلاع رسانی برنامه های انجمن کلام اسلامی حوزه علمیه قم
ایتا: https://eitaa.com/Islamic_theology
تلگرام: https://t.me/Islamic_theology1
هدایت شده از 📚 کتابخانه اسلامی مجازی📚
4_5787646431984616293.apk
31.16M
💽 #نرم_افزار_اندروید آیت الله #مصباح یزدی
بزرگترین کتابخانه تخصصی اسلامی مجازی در ایتا
https://eitaa.com/Ketabkhane_eslami
هدایت شده از گروه کلام و فلسفه دین موسسه امام خمینی ره
سیر مطالعاتی فلسفه در مصاحبه با استاد عبودیت 👇👇👇👇. http://erfanvahekmat.com/%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%87/%D8%B3%DB%8C%D8%B1_%D9%85%D8%B7%D8%A7%D9%84%D8%B9%D8%A7%D8%AA%DB%8C_%D9%81%D9%84%D8%B3%D9%81%D9%87_%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85%DB%8C_%D8%AF%D8%B1_%D9%85%D8%B5%D8%A7%D8%AD%D8%A8%D9%87_%D8%A8%D8%A7_%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D8%AF_%D8%B9%D8%A8%D9%88%D8%AF%DB%8C%D8%AA