🌄 همه فرعونیم...
✍🏻 عینصاد
❞ همه فرعونیم فقط مصرهای ما کوچک و بزرگ میشود.
📚 #اخبات | ص ۸
#️⃣ #عکس #عکس_نوشته #سیر_و_سلوک
🌄 ما هم با رسول شریکیم
✍🏻 عینصاد
❞ «اَللّهُمَّ اجْعَلْ لِى مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلاً»:اگر خواستيم كه همراه رسول باشيم و او را ترك نكنيم و كنارش نگذاريم؛ همان طور كه عدّهاى اين كار را كردند. «إِذا رَأَوْا تِجارَةً أَوْ لَهْواً اِنْفَضُّوا إِلَيْها وَ تَرَكُوكَ قائِماً»: اگر به اين معنا رسيديم و خواستيم كه رسول را رها نكنيم، بايد در رسالت رسول، شريك باشيم و سهم ما در رسالت او، چيزى بالاتر از رفاه و امن و رهايى است، كه مسئوليت است.
📚 #اخبات | ص 25
#️⃣ #عکس #استوری #سیر_و_سلوک
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 توانی به اندازۀ من
✍🏻 عینصاد
❞ تمام توان و سعى من به اندازۀ خود من است، نه به اندازۀ راه و مقصد من.
و به خاطر همين، وقتى با تمام سعىِ خود و با همۀ ظرفيت خود حركت مىكنم، بايد دو خوف داشته باشم: «يَخافُونَ يَوْماً كانَ شَرُّهُ مُسْتَطِيراً» و «إِنّا نَخافُ مِنْ رَبِّنا يَوْماً عَبُوساً قَمْطَرِيراً».
كسانى كه در حد ايثار كار كردند: «يُطْعِمُونَ اَلطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْكِيناً وَ يَتِيماً وَ أَسِيراً» و هستىشان را دادند و مزد و سپاس و تشكّر هم نخواستند و به هيچ كدام وابسته نبودند، اينها تازه دو خوف برايشان مطرح است:
- خوف از رب: «إِنّا نَخافُ مِنْ رَبِّنا يَوْماً عَبُوساً قَمْطَرِيراً»،
- خوف از روز جزاء: «يَخافُونَ يَوْماً كانَ شَرُّهُ مُسْتَطِيراً»، هم خوف از ربّ در چنين روزى و هم خوف از همان روز.
خوف و وحشت از روزى است كه گرفتارى و شرورش پرواز كرده و بال گسترده است.
📚 #اخبات | ص ۸۰
#️⃣ #ویدیو #موشن #سیر_و_سلوک
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌄 رمضانِ بیفایده
✍🏻 عینصاد
❞ بعضى وقتها ابرى مىآيد، امّا نمىبارد. برق مىزند، امّا نمىبارد. فرصتها را مىدهند، امّا ما بهره نمىگيريم. رمضانها آمده و رفته، اما جز خيس خوردن چركها چيزى برايمان باقى نمانده است.
در همين شبهاى ماه رمضان، كه ما دور هم مىنشينيم و مىگوييم ماه رمضان جديد آمد. بايد مواظب باشيم و به خودمان فكر كنيم، ولى مانند كسى هستيم كه به حمام آمده است، ولى نه براى تطهير، كه براى بازى.
وقتى بچه بوديم، نزديك عيد كه مىشد، ما را به حمام مىفرستادند. چند تا بچه بوديم، بدجنس و بازىگوش. گاهى سه ساعت در حمام مىمانديم...همديگر را مىزديم و پوست همديگر را مىكنديم... وقتى مىآمديم خانه، پشت گوشها و پاهامان همه كثيف مانده بود. مادر ما هم كه خيلى دقيق بود، پشت گوشها و آرنجهاى ما را نگاه مىكرد و مىپرسيد: اينها چيه؟! ما را تنبيه مىكرد و گريه مىكرديم.
ما حمّام رفته بوديم، اما بازى كرده بوديم. در مقام تطهير نبوديم.رمضانها آمده و رفته، امّا ما لَعْبِ به رمضان داشتهايم و جدّى نبودهايم
📚 #اخبات | ص 30
#️⃣ #عکس #عکس_نوشته #سیر_و_سلوک
#ایستاده_در_غبار