11.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 ببینید | نا امنی، مصیبتی بزرگ
🔺️ هشدار هفته گذشته رهبر انقلاب درباره حوادث پس از اجرای طرح مدیریت مصرف سوخت
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄
💟 @sahebzaman14 💟
11.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️چگونه معشوقِ امام مهدی عجل الله فرجه شویم؟!
#استاد_پناهیان
#محبت_مهدوی
#سخنرانی_کوتاه
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄
💟 @sahebzaman14 💟
#دست_بوسی_پدر_و_مادر
#تا_فرصت_هست_تجربه_کنید
🍃علّامه تهرانی(ره):در بوسیدن دست پدرومادر برکت مخصوصی است که در جای دیگری پیدا نمی شود.
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄
💟 @sahebzaman14 💟
علیرضا امیدی¦ آموزش ازدواج💞
┄┅─✵🍃🌸﷽🌼🍃✵─┅┄ ✅ ادامه مباحث 👇 #چگونه_یک_نماز_خوب_بخونیم #خانواده_ولایی #اینکه_گناه_نیست ✅ادامه رم
┄┅─✵🍃🌸﷽🌼🍃✵─┅┄
✅ ادامه مباحث 👇
#چگونه_یک_نماز_خوب_بخونیم
#خانواده_ولایی
#اینکه_گناه_نیست
✅ادامه رمان مذهبی👇
#رمان_اورا
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄
💟 @sahebzaman14 💟
علیرضا امیدی¦ آموزش ازدواج💞
#چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم 60 استاد پناهیان؛ 💠خدا همه رو دونه دونه داره جداگانه حساب میرسه زی
#چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم 61
چرا نماز خوب نمی خونیم؟
🔷🔶🔶🔷
استاد پناهیان؛
یه آفتی هست تا میگیم نماز خوب ،
همه ذهنشون میره پیش نماز
عاشقانه ای که اولیای خدا میخونن .
😌💞
💠 حضرت فاطمه ی زهرا(س) هر وقت به نماز می ایستاد ،
تمام ارکان بدنش میلرزید
از شوق حق تعالی ...
✅🌸
از خوف حق تعالی
رنگ چهره اش متغیر میشد .
✅🌺✅
ما بنا نیست چنین نمازهایی رو بخونیم .
🔴⭕
شاید تا آخر عمرمون توفیق حاصل نشه بخونیم .
نماز خوب ما نماز دیگری هست ،
🔷🔶
ما نباید یه جوری به قله ی نماز نگاه کنیم که
ناامید بشیم از نماز خوندن .
⭕🔴
مثلا بعضی ها بهشون میگیم نماز بخون .
میگه نماز ؟
حضرت علی (ع) باید نماز بخونه .
❌🔴
خودشو راحت میکنه ،
شونه خالی میکنه ،
میگه آقا ما که نمیتونیم نماز بخونیم ،
نماز ما که نماز نیست .
💢❌⭕
مثل امیرالمؤمنین که نمیتونیم نماز بخونیم .
حالا یه تلک، تلکی میکنیم .
🔴🔴
این حرف رو شیطان رجیم بر زبان شما جاری میکنه .
شاگردی کردی ، نمره ی بیست گرفتی از شیطان .
واین حرف شیطانی وابلیسی رو بر زبان خودت جاری کردی .
🔷💢😒
💠 چرا ما بهره کافی از نماز نمیبریم ؟
چرا مثل خوبان نماز نمیخونیم ؟
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄
💟 @sahebzaman14 💟
علیرضا امیدی¦ آموزش ازدواج💞
#خانواده_ولایی ۶۰ "ولایت پدر و مادر" استاد پناهیان: 🔷عرض کردیم که به خاطر گل روی ولایتمداری، بای
#خانواده_ولایی ۶۱
"بهشت و جهنم ما"
🔷🔸✅🔸
استاد پناهیان:
🔷 از رسول خدا پرسیدن در مورد احترام به پدر و مادر یه توصیه بفرمایید
✔️فرمودن پدر و مادر، بهشت و جهنم تو هستن...
✅✅✅
🌺 بهشتت اینجاست...
🔴 جهنمت اینجاست...
🔸خدا ان شاءالله همه ما را مودب به آداب پدر و مادر قرار بده🙏
🔶من معذرت خواهی میکنم از دوستانی که پدر یا مادرشون رو از دست دادن...
وقتی ما از مقام پدر و مادر حرف میزنیم
اون دوستان آه میکشن و میگن کاش پدر و مادر ما هم زنده بودن...
🔺خیلی سخته
✅ جامعه ای که توی اون، احترام به پدر و مادر بالاست،
احترام به یتیم هم در اونجا زیاده.
🔹اونوقت اون بچه ها میفهمن
جای پدر و مادر خالیه یعنی چی؟
😓میگه کاش پدرم بود که دعوام میکرد و من دستشو میبوسیدم😔
🔺کاش مادرم بود دعوام میکرد
پاشو میبوسیدم😔👇
فقط کاش بودن....
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄
💟 @sahebzaman14 💟
علیرضا امیدی¦ آموزش ازدواج💞
🔹 #او_را ... ۶۰ احساس میکردم داره بی هدف رانندگی میکنه، انگار فقط میخواست وقت بگذرونه! یه حس بدی ب
🔹 #او_را ... ۶۱
با احساس حالت تهوع از خواب بیدار شدم.
نورِ کم جونی تو اتاقک افتاده بود.
سرم همچنان گیج میرفت!
میدونستم خیلی ضعیف شدم.
خبری از ساعت نداشتم.
بلند شدم و یه چرخی تو اتاقک زدم،
یه ساعت گرد آبی رنگ رو دیوارای کرمی بود
که با دیدن عقربه ی ثانیه شمارش که زور میزد جلو بره اما درجا میزد،
فهمیدم خواب رفته! 🕒😴
برگشتم سر جام!
یه چیزی به دلم چنگ مینداخت و میخواست هرچی که صبح خورده بودم بکشه بیرون...
سعی کردم خودمو بزنم به اون راه و بهش محل ندم!!
نمیدونم چقدر شد!
شاید یک ساعت به همون حالت اونجا نشسته بودم
داشتم کلافه میشدم😣
یعنی الان فقط میتونستم بخوابم و بیدار شم و بشینم و بخوابم و...؟؟!!
دیگه حتی خوابمم نمیومد!
دلم میخواست اتاق خودم بودم تا حداقل یه دوش میگرفتم!
اتاق خودم....!
آه...😢
کی باور میکرد الان من با این وضع تو چنین جایی...!!
اصلا چیشد که به اینجا رسید...؟
چرا من نمیتونم عامل این بدبختی رو پیدا کنم...😣
چرا زندگی من یهو اینقدر پوچ شد؟!
یا بهتره بگم از اول پوچ بود...
مثل زندگی همه!
پس چرا بقیه حالیشون نیست؟؟
نمیدونم...
نمیفهمم...
فردا عیده!!
و من آواره ام...
دیگه هیچ دلخوشی تو دنیا ندارم!
هیچی!!
فکر و خیال داشت دیوونم میکرد!
کاش حداقل میدونستم ساعت چنده😭
یعنی این وضع از خونه خودمون بهتره؟؟
شاید اره!
اینجوری حداقل میدونم هیچکسو ندارم!
هیچکسم تو کارم دخالت نمیکنه!
اینکه کلا کسی نباشه
بهتر از بودنیه که از نبودن بدتره!!
سرم درد میکرد.
از گرسنگی شدیدم فهمیدم احتمالا نزدیکای عصر باشه!
تاکی باید اینجا میموندم؟!
دستمو از دیوار گرفتم و بلند شدم!
رفتم سمت درـ
این اطراف کسی نبود،
با احتیاط رفتم بیرون
حداقل هوای اینجا بهتر از اون تو بود!
به زندگیم فکر میکردم و قدم میزدم و اشک میریختم...
اونقدر غرق تو بدبختیام بودم که حواسم به هیچی نبود!
-چیشده خوشگل خانوم؟😉
با صدایی که اومد از ترس جیغ خفه ای کشیدم و برگشتم😰
-کسی اذیتت کرده؟
دو تا پسر هم سن و سال خودم در حالی که لبخند مسخره ای رو لباشون بود داشتن نگام میکردن!!😥
-نترس عزیزم...
ما که کاریت نداریم😈
-آره خوشگل خانوم!
فقط میخوایم کمکت کنیم😜
با ترس یه قدم به عقب رفتم...
-آخ آخ صورتت چیشده؟؟
-بنظرمیرسه از جایی در رفتی!!
بیمارستانی،تیمارستانی،نمیدونم...!
هر مقدار که عقب میرفتم،میومدن جلو!
داشتم سکته میکردم😭
-زبونتو موش خورده؟؟
چرا ترسیدی؟؟😈
-فردا عیده،
حیفه هم یه دختر به این نازی تنها باشه
هم دوتا پسر به این آقایی😆
تو یه لحظه تمام نیرومو جمع کردم و فقط دویدم!
اونا هم با سرعت دنبالم میکردن!
دویدم سمت خیابون تا شاید کسی رو ببینم و کمک بخوام😰
خیلی سریع میدویدن
اینقدر ترسیده بودم که صدام درنمیومد😭
نفس نفس میزدم و میدویدم
اما....
پام پیچ خورد و رو چمنا افتادم زمین😰😭
تو یه لحظه هر دو شون رسیدن بهم شروع کردن به خندیدن
تمام وجودم از وحشت میلرزید!
-کجا داشتی میرفتی شیطون😂
هرکی این بلا رو سر صورتت آورده حق داشته!
اصلا دختر مؤدبی نیستی!
-ولی سرعتت خوبه ها!
خودتم خوشگلی!
فقط حیف که لالی😂
به گریه افتاده بودم و هق هق میکردم.
اما هیچی نمیتونستم بگم!!!😣
یکیشون اومد سمتم و دستمو گرفت تا بلندم کنه....
قلبم میخواست از سینم بیرون بپره.
هلش دادم و با تمام وجود جیغ زدم!!
ترسیدن و اومدن سمتم.
میخواستن جلوی دهنمو بگیرن
اما صورتمو میچرخوندم و فقط جیغ میزدم
امیدوار بودم یکی بیاد به دادم برسه😭
"محدثه افشاری"
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄
💟 @sahebzaman14 💟
1_1800835.mp3
4.88M
#این_که_گناه_نیست 41
📣 خوب گوش کن؛
▫️گناهان کوچـک، چه بر سرت میاره
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄
💟 @sahebzaman14 💟
علیرضا امیدی¦ آموزش ازدواج💞
┄┅─✵🍃🌸﷽🌼🍃✵─┅┄ ✅ ادامه مباحث 👇 #چگونه_یک_نماز_خوب_بخونیم #خانواده_ولایی #اینکه_گناه_نیست ✅ادامه رم
┄┅─✵🍃🌸﷽🌼🍃✵─┅┄
✅ ادامه مباحث 👇
#چگونه_یک_نماز_خوب_بخونیم
#خانواده_ولایی
#اینکه_گناه_نیست
✅ادامه رمان مذهبی👇
#رمان_اورا
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄
💟 @sahebzaman14 💟
علیرضا امیدی¦ آموزش ازدواج💞
#چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم 61 چرا نماز خوب نمی خونیم؟ 🔷🔶🔶🔷 استاد پناهیان؛ یه آفتی هست تا میگیم ن
#چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم 62
چرا از نماز بهره کافی نمی بریم ؟
🔶🔷🔶🔷
استاد پناهیان؛
چرا بعضی وقتها به قله نگاه می کنیم، نا امید میشیم ؟
👈 جلوی پات رو نگاه کن ،یه قدم بردار.
✅🌺
برای نماز خوب خوندن راه بازه ،شروع کنیم به نماز خوب خوندن،
👈 اول باید نگاهمون رو به نماز تغییر بدیم .
نماز یه عبادت مودبانه هست .
✅ نماز در قدم اول رعایت ادب هست .
نه ابراز محبت به خدا ،
🔴⭕🔴
ما دوست داریم خدا رو ...
اما این دوستیمون باعث نمیشه روزی پنج بار بریم درخونه ی خدا نماز بخونیم.
❌💢
ما به هیچ وجه نمی تونیم سر نماز با خدا عشق بازی کنیم .
نماز ما رو زود خسته میکنه .
❌💢⭕
موقع اذان گاهی اوقات حالمون گرفته میشه .
🔴 حوصله نداریم نماز بخونیم .
💠بریم سراغ نماز ،👇👇
نمازخوب خوندن ، نماز مودبانه خوندن،
وبهره کافی از نماز ببریم .
✅🌺
خداوند با وجود اینکه ما رابطه مون با نماز خوب نیست
نماز رو واجب کرده .
چرا؟
💠❌💠
علیرضا امیدی¦ آموزش ازدواج💞
#خانواده_ولایی ۶۱ "بهشت و جهنم ما" 🔷🔸✅🔸 استاد پناهیان: 🔷 از رسول خدا پرسیدن در مورد احترام به پدر
#خانواده_ولایی ۶۲
"پدران امت"
🔶🌺🔶
استاد پناهیان:
🔷من با تمام تواضع به دوستانی که پدر و مادرشونو از دست دادن میگم که
ان شاءالله امام زمان جای خالیشونو پر کنه...
چون امام، حکم پدر و سرپرست انسان رو داره.
🌺 پیامبر فرمود من و علی پدران این امت هستیم...
🔹ولی یتیم ها رو خیلی احترام بگذارید
اونا یه خلاء دارن که باید پر کرد✅💯
آدم یه وقت به یتیم تند خویی نکنه⛔️❌
آخر بحث هم چند تا توصیه بود برای
مراقب بودن رفتار با افرادی که مقام مهم والدین رو از دست دادن.
✅💯
شمایی که والدینتون هستن توی احترام و تکریمشون کم نذارید.
علیرضا امیدی¦ آموزش ازدواج💞
🔹 #او_را ... ۶۱ با احساس حالت تهوع از خواب بیدار شدم. نورِ کم جونی تو اتاقک افتاده بود. سرم همچنا
🔹 #او_را ... ۶۲
بالاخره با صدای دادی که داشت هرلحظه نزدیکتر میشد ،
منو ول کردن و با سرعت برق فرار کردن!!
همونجا رو چمنا افتاده بودم و زار میزدم😭
باورم نمیشد این ترنم همون ترنمیه که ماشین سیصد میلیونی زیر پاش بود!
همون دانشجوی پزشکی
و همون دختر پولدار مغروری که هیچکسی جرأت مزاحمتشو نداشت😭
-دخترم اذیتت کردن؟؟
دستامو از صورتم برداشتم و نگاهش کردم!
نمیتونستم جلوی گریمو بگیرم...
مرد با همون لهجه ی شیرین ترکی ادامه داد
-آخه اینجا چیکار میکنی باباجان!!
قیافتم که آشنا نیست،
فکرنکنم مال این محل باشی!!
بلند شدم و نشستم،
سرمو انداختم پایین و به گریه هام ادامه دادم😭
-ببینمت عزیزم!
دختر قشنگم!
نکنه از خونه فرار کردی؟؟!!
آخه اگر من نمیرسیدم که...
لا اله الا الله...
جوونای این زمونه گرگ شدن باباجان!
خطر داره یه دختر تنها اونم تو این جای خلوت...!
ترسیدی حتما؟؟
بشین برم برات یه آب میوه ای چیزی بیارم،
رنگ به روت نمونده!!
-نه...
خواهش میکنم نرید😭
من میترسم...😭
نشست کنارم
-ببین عزیزم!
این کار که تو کردی اصلا درست نیست!
حتما خانوادت الان دارن دنبالت میگردن!
نگرانتن!
این بیرون خطرناکه باباجان!
یه دختر تنها نمیتونه تو این تهرون درندشت که همه جور آدمی توش هست اینجوری تو پارکا سرگردون بمونه!
شمارتونو بگو زنگ بزنم بیان دنبالت...
فقط گریه میکردم و سرمو انداخته بودم پایین!
-لا اله الا الله...
دخترجون اینجوری که نمیشه!
اگر نگی مجبور میشم زنگ بزنم پلیس!
حداقل اونا بدنت دست خانوادت!
سرمو آوردم بالا و با ترس نگاهش کردم😰
-نه...خواهش میکنم شما دیگه اذیتم نکن😭
-خب الان میخوای چیکار کنی؟
میبینی که آدما چقدر...
شبو میخوای کجا بمونی؟؟
-یه کاریش میکنم دیگه!
یه جایی میرم!
همونجوری که دیشب.....
دیشب!!
یاد دیشب افتادم!
یاد اون جای امن!
یاد اون آرامش...!
یاد اون که خودش بیرون خوابید اما من تو خونش...!
دوباره سرمو انداختم پایین!
نه!
من از آخوندا متنفرم
بمیرمم دیگه نمیرم پیشش!
-دیشب چی؟؟
باباجان من باید برم!
اگر نمیخوای به کسی زنگ بزنم،نمیزنم
اما امشبو باید وسط یه عده گرگ سر کنی!!
بلند شد و شلوارشو تکوند!
با وحشت نگاهش کردم😰
-نه...نرید😭
-زنگ میزنی؟؟
-اره میزنم.
گوشیتونو بدین...
و از جیبم شماره ی اون رو دراوردم!!!!
شماره رو گرفتم و منتظر بودم بوق بخوره.
اما رفت رو آهنگ پیشواز!
"منو رها نکن
ببین که من تنهای تنهام!
منو رها نکن
بجز تو ،من چیزی نمیخوام!
منو رها نکن آقا...
منو رها نکن آقا...
منو رها نکن..."
نوحه گذاشته بود رو آهنگ پیشوازش😖
یه لحظه از زنگ زدنم پشیمون شدم!
خواستم قطع کنم که صدای گرمی تو گوشی پیچید....!
-بله بفرمایید
زبونم بند اومد!
-بفرمایید؟؟
الو؟؟
-ا...ا....لـ...لـــو
-الو؟؟😳
-سـ...سلـ...لام...
-خانووووم!!😳
شمایی؟؟؟؟
کجایی اخه شما؟؟
از صبح دارم دنبالتون میگردم!!
زدم زیر گریه
-نمیدونم کجام😭
خواهش میکنم بیاید 😭
مگه نمیگفتید میخواید کمکم کنید
بیاید😫😫
-باشه باشه
فقط بگید کجا بیام؟؟
-نمیدونم
پیرمردو نگاه کردم
اسم پارک و خیابون رو گفت
و منم به اون گفتم!
-همونجا باشید تا ده دقیقه دیگه پیشتونم!
گوشی رو دادم به پیرمرد و تشکر کردم
-ده دقیقه دیگه میرسه!
میشه بمونید تا بیاد؟!😢
سرشو به نشونه تایید تکون داد و رفت و رو نیمکت پشت سرم نشست.
به کاری که کرده بودم فکر کردم!
من چه کمکی از اون خواستم؟
اصلا اون میخواد برای من چیکار کنه؟؟
اه...اونم یه آخوند😖
هرچی که بود حداقل مثل بقیه پسرا بهم دست درازی نکرده بود
و دیشب رو آروم تو خونش سر کرده بودم!
صدای گریم قطع شده بود و فقط آروم اشک میریختم.
با دیدن سایه ای که افتاد جلوم،سرمو بلند کردم.
خودش بود!
اون بود!
-سلام!
-سلام.خوبید؟؟
پیرمرد مرد با صدایی که شنید از نیمکت بلند شد و اومد سمت ما!
اون با دیدن پیرمرد شکه شد!
پیرمرد هم با دیدن اون،چشماش گرد شد!
با دهن باز یه نگاه به من انداخت و یه نگاه به اون و با تعجب فقط یه کلمه گفت:
-حاج آقا!!😳😧
"محدثه افشاری"