علیرضا امیدی¦ آموزش ازدواج💞
#چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم 65 🔶🔷🔶🔷 استاد پناهیان : 💠 آدم مودب به حوصله ش نگاه نمیکنه ، ❌❌ 💠 آدم
#چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم 66
🔶🔷🔶🔷
استاد پناهیان :
رسانه هایی در عالم میخوان فساد رو منتشر کنن که نتیجه ش
همین اوضاعی میشه که میبینیم ،
بچه های فلسطینی و لبنانی که قطعه قطعه میشن ، ریشه هاش اینجاست .
♨️
ریشه ی این بمبارانها و کشت و کشتار ها،حمایت کجاست ؟ 💣
کرور کرور اروپاییها مالیات میدن به اسراییل برای اینکه اسراییل
اونقدر جنایت بکنه ،
📛
مردم اروپا و بقیه جاها مردن ؟ چرا قیام نمیکنن ؟
❓
آقا تو داری با پول ما این جنایتها رو میکنی ،
انسانهایی که تو اروپا زندگی میکنن مسخ شدن!
🚷
با فیلمای هالیوودی که یهودیا براشون ساختن ،مسخ شدن
❌
به مردها، پسرها ،یاد دادن جلوی باباهاتون بی ادب باشید .
🚫🚫
زنها ، جلوی مرداتون بی ادب باشید .
⭕️⭕️
دخترها ، جلوی پدرومادرهاتون بی ادب باشید .
⛔️⛔️
جلوی درو همسایه بی ادب باشید .
🚯🚯
یه مدت بشین پای فیلمای هالیوودی ببین چقدر بی ادب میشی .
😒😒
صدا و سیمای ما نمیخواد فیلم مذهبی بسازه ... ،
به بچه های مردم ادب یاد بده .
🔰✅
دستورات دینی میگه ، پسر میخواد با پدر راه بره ...
زیاد عقب نمونه ،که بابا مجبور بشه بگه : پسرم ، تندتر بیا ،
ازبابا جلو نزنه ، که پدر بگه پسرم وایسا ، دارم از نفس میفتم .
همراه پدر راه نره ، یعنی من اندازه تو شدم ،
عاق میشه . ✅👆👆
👈پسر با پدر میخواد راه بره یک قدم عقبتر از پدر راه بره ،
یعنی ، من زیر دست توام ، من غلام توام .
🙏😢😘
امام باقر (ع) میفرماید :من با پدرم در یک ظرف غذا نمیخورم .
چون میترسم لقمه ای رو که من میخوام بردارم ، همون لقمه رو بابام
بخواد برداره ، من ناخوداگاه اون لقمه رو برداشته باشم عاق بابام بشم !
🔰✅
کسی که بی ادب شد از آدمیت خارج میشه و این بی ادبی باعث
بی ادبیهای مهم تری میشه .
❌❌❌
خانواده ها از هم میپاشه بخاطر این بی ادبی .
💔
یه مدت ادب رو در همه ی موارد رعایت کن ،
تا بتونی نماز مودبانه بخونی . ✅
امتحان کن . 👌✅
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄
💟 @sahebzaman14 💟
علیرضا امیدی¦ آموزش ازدواج💞
#خانواده_ولایی ۶۵ "مدرسه ی ولایت مداران" 🔹🔺🔷👏 استاد پناهیان: ⭕️ اگه ما بچه هامون رو با مهر و محب
#خانواده_ولایی ۶۶
"قله های ولایتمداری"
🌺🔹🌺🔹🌺
استاد پناهیان:
⭕️حاج آقا! میگم بچمون باید تا چه حدی ولایت مدار بار بیاد؟ 🤔❓
🔹خب معلومه! اونقدری که آقا صاحب الزمان بپذیره و ظهور کنه دیگه.😊
⭕️حاج آقا! ولایت مداری ما الان کافیه؟!
🔹اگه کافی بود که حضرت تشریف آورده بودند که☺️
🚫ما هنوز نتونستیم 313 قله به حضرت معرفی کنیم.
هر قله ای دامنه میخواد💯👌
⭕️نمیشه چند نفر از ماها خیلی خوب بشن برن حضرت رو یاری کنند؟!🤔
نه عزیزم! قله دامنه میخواد👌👇
🔹 اون یکی باید خیلی خوب بشه
🔹 تو باید نسبتا خوب بشی
🔹یکی دیگه باید تا حدودی خوب بشه و...
✔️همه باید یه رشدی بکنند دیگه.
🎴 در واقع ما تو خانوادهامون باید "قله های ولایت مداری" رو تربیت بکنیم که این دیگه کار ساده ای نیست....
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄
💟 @sahebzaman14 💟
علیرضا امیدی¦ آموزش ازدواج💞
🔹 #او_را ... ۶۵ بازم برگشتم اینجا! همون مکان امنی که برام مثل یه قرص آرامبخش عمل میکنه! حتی بهتر از
🔹 #او_را ... ۶۶
ترجیح دادم به مرجان زنگ بزنم!
هرچند این وقت صبح ،حتما خواب بود
طول کشید تا جواب بده...
-الو؟؟😴
-مرجان😢
این دفعه مثل برق گرفته ها جواب داد!
شاید فکرکرد اشتباه شنیده!!
-الو؟؟؟؟😳
زدم زیر گریه
-ترنم😳
تویی؟؟؟؟
-اره 😭
-تو زنده ای؟؟😳
هیچ معلومه کجایی؟؟
-میبینی که زنده ام...😭
-خب چرا گریه میکنی؟؟
خوبی تو؟؟
الان کجایی میگم؟؟
-نگران نباش،خوبم...
-بگو کجایی پاشم بیام!
-نه لازم نیست!
فقط بخاطر یچیز زنگ زدم!
مامان بابام...😢
خوبن؟؟
-خوبن؟؟
بنظرت میتونن خوب باشن؟؟😒
داغونن ترنم...
داغونشون کردی!!
هرجا که هستی برگرد بیا...
-نمیتونم مرجان😭
نمیتونم!!
-چرا نمیتونی؟
میفهمی میگم حالشون بده؟؟
همه جا رو دنبالت گشتن!
میترسیدن خودتو کشته باشی!!
-من از دست اونا فرار کردم!
حالا برگردم پیششون؟؟؟
-ترنم پشیمونن!!
باور کن پشیمونن!!
مطمئن باش برگردی جبران میکنن!!
-نه...😭
دروغ میگی
دروغ میگن
اونا اخلاقشون همینه!
عوض نمیشن!
-ترنم حرفمو باور کن!
خیلی ناراحتن!
اولش فکر میکردن خونه ی ما قایم شدی،
اومدن اینجا رو به هم ریختن
وقتی دیدن نیستی،حالشون بدتر شد!
به جون ترنم عوض شدن!
بیا ترنم...
لطفا😢
دل منم برات تنگ شده😢
-تو یکی حرف نزن😠
من حتی اندازه یک پارتی شبانه برای تو ارزش نداشتم!😭
-ترنم اشتباه میکنی!!
اصلا من غلط کردم...
تو بیا
هممون عوض میشیم!
-نمیتونم...
نه...اصرار نکن!
-خب اخه میخوای کجا بمونی؟
میخوای تا اخر عمرت فراری باشی؟؟
چیزی نگفتم و فقط گریه کردم...😭
-ترنم...
جون مرجان😢
چندساعت دیگه سال تحویله!
پاشو بیا...
-نمیدونم
بهش فکر میکنم...
-ترنم...خواهش میکنم...
-فکرمیکنم مرجان...
فکرمیکنم...
و گوشی رو گذاشتم!
انگار غم دنیا تو دلم ریخته بود
سرمو گذاشتم رو زانوهام و زار زار گریه کردم....💔
صدای در ،یادم انداخت که اون منتظرمه!
با چشمای قرمز در رو باز کردم و سعی کردم مثل خودش زمینو نگاه کنم!
-اتفاقی افتاده؟؟
راستش صدای گریه میومد!
نگران شدم!
زیر چشمی نگاهش کردم،
هنوز نگاهش پایین بود!
منم پایینو نگاه کردم!
-چیزی نیست!
کارم داشتید؟؟
-بله!
میشه بریم تو ماشین؟؟
سرمو تکون دادم و رفتم سمت ماشین!
مثل همیشه رو به رو ،رو نگاه کرد و شروع کرد به صحبت!
-چرا نمیخواید برید خونه؟؟
میدونید الان چقدر دل نگرانتونن؟؟
لبام قصد تکون خوردن نداشتن!
به بازی با انگشتام ادامه دادم...!
-حتما دلشون براتون تنگ شده...
شما دلتون تنگ نشده؟؟
یه قطره اشک،از گوشه ی چشمم تا پایین چونم رو خیس کرد و تو روسری زشت و سفید بیمارستان فرو رفت...
-میشه ببرمتون پیش خانوادتون؟؟
اشک بعدی هم از مسیر خیس قبلی سر خورد
و
سرم تکون ملایمی به نشونه ی تایید خورد...!
لبخند ملایمی زد و ماشینو روشن کرد.
تو طول مسیر،تنها حرفی که زدیم راجع به آدرس خونه بود!
چنددقیقه ای بود رسیده بودیم،
اما از هیچکس صدایی در نمیومد!
غرق تو فکر بودم،
فکر مقایسه ی این ویلای بزرگ و بدون روح
با اون اتاق ۳۰متری دوست داشتنی...❣
فکر مقایسه ماشین ۳۰۰میلیونی و سردم با این پراید قدیمی اما...
تا اینکه اون سکوت رو شکست!
-وقت زیادی نمونده!
دوست نداشتم برم!
اما در ماشینو باز کردم!
-شمارمو دارید دیگه؟
سرمو تکون دادم!
-من دوست دارم کمکتون کنم،
ولی حیف که بد موقعه!
امیدوارم سال خوبی داشته باشید!
با لبخند گفتم "همچنین" و پیاده شدم!
به خونه نگاه کردم،
با پایی که نمیومد رفتم جلو!
و زنگ رو زدم...
اما برگشتم و پشتم رو نگاه کردم!
هنوز اونجا بود!
دستشو تکون داد و آروم راه افتاد!
-بله...؟
صدای مامان بود!
رفتنشو نگاه میکردم!
دوباره استرسم داشت برمیگشت!
-ترنم...تویی؟؟😳😢
"محدثه افشاری"
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄
💟 @sahebzaman14 💟
@ostad_shojae1_1803634.mp3
زمان:
حجم:
3.72M
#این_که_گناه_نیست 46
فقط یه قلب رقیق و نرم
میتونه خوبی های دیگرانُ ببینه
و به پاشون عشـ💞ـق بریزه!
تکرارگناهان کوچک
لطافت قلبتُ نابود میکنه!
🔹ودیگه چشمات
زیبایی دیگرانُ نمی بینن
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄
💟 @sahebzaman14 💟
4.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 معیار امتحانهای الهی
👈🏻 چرا امتحان بعضی از آدمها آسان و برای بعضی سختتر است؟
#استاد پناهیان
#تصویری
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄
💟 @sahebzaman14 💟
#ایا_میدانستید
📛ایا میدانستید 67 درصد از #طلاق ها بخاطر دوستی افراد متاهل با جنس مخالف است😳
📛ایا میدانستید 85درصد از اینترنت ها صرف نگاه کردن #فیلم های شبکه های مجازی میشود😳
2.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎤 #استاد_رائفی_پور
🍃بدون احترام به پدر و مادر نمیشه به امام زمان رسید..!
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#احترام_به_پدر_و_مادر
#امام_زمانی_شو 😊
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄
💟 @sahebzaman14 💟
ⴆ䔆찆⼆ Ⰶ䐆찆䐆찆ای آرزوترین بهار.mp3
زمان:
حجم:
2.47M
#نوای_انتظار 😔😢
| 💔🎧 |
بیابرگرد ای مسافر خسته
از غم تو گسسته
تارو پود دلِ این دل شکسته ....
اللهم عجل لولیک الفرج
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄
💟 @sahebzaman14 💟
علیرضا امیدی¦ آموزش ازدواج💞
┄┅─✵🍃🌸﷽🌼🍃✵─┅┄ ✅ ادامه مباحث 👇 #چگونه_یک_نماز_خوب_بخونیم #خانواده_ولایی #اینکه_گناه_نیست ✅ادامه رم
┄┅─✵🍃🌸﷽🌼🍃✵─┅┄
✅ ادامه مباحث 👇
#چگونه_یک_نماز_خوب_بخونیم
#خانواده_ولایی
#اینکه_گناه_نیست
✅ادامه رمان مذهبی👇
#رمان_اورا
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄
💟 @sahebzaman14 💟
علیرضا امیدی¦ آموزش ازدواج💞
#چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم 66 🔶🔷🔶🔷 استاد پناهیان : رسانه هایی در عالم میخوان فساد رو منتشر کنن ک
#چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم 67
🔶🔷🔶🔷
استاد پناهیان؛
🔴چرا خانواده ها از هم پاشیده شده ؟
❗بهشون یاد دادند که اگر بابات جلوت رو گرفت ، وایسا محکم جلوش .
❌⭕😤
تو کشورهای اروپایی یه خط تلفن هست که اسمش هست خط تلفن کودک آزاری ،
مثل 110 که وقتی جنایتی میشه زود به پلیس خبر میدن ،
🔺یه خط هست برای بچه ها ، یعنی چی؟
یعنی اگه یه بابایی اومد به بچه ش گفت :
پسرم این چه فیلمیه داری نگاه میکنی ؟
⭕یه دفعه بچه گوشی تلفن و برمیداره ، آقای پلیس ،
بابام داره اذیتم میکنه بیاید ببریدش .
❗ پلیس به خاطر همین حرف آقا پسر، میاد فعلا پدره رو میبره تا قاضی رسیدگی بکنه ،
پسره حق میگفته یا نه ؟
❌🔺❌
بی ادبی رو قانونیش کردن ،
اما بهتون بگم همین یهودیا که بی ادبی رو نهادینه کردند،
در دل خانواده واینجوری اینها رو زیر ستم کشیدند .
🔺❗❗
هرچی بمبم تو خاور میانه بندازند ، مسیحی تحت تعلیمات یهود وجدانش بیدار نمیشه ،
همین یهودیا تو دل امریکا چه جوری زندگی میکنند ؟
🔴⭕
هر جا میخان حرکت کنند اول اقا ، پشت سرشون خانوم .
😏
بچه ها بیست سالشونم بشه به بابا که برسند تو خانواده یهودی ،
خم میشن دست بابا رو میبوسند .
❗❗❗😒
انگار پسر نوکر باباست .
بهشون میگی اقا این پدر سالاریه،
این ادب بچه ها نسبت به باباها تو خانواده های یهودی چرا انقدر بالاست ؟
🔴 میگه ما خانواده های یهودی میخایم دنیا رو اداره بکنیم ،
بچه هامون بی ادب باشند که نمیشه .
🔴 اونوقت تو فیلماشون به بچه های مایاد میدن ، هرچی دلت میخاد بگو ،
هرچی دلت خواست فحش بده ، جلو بابا ننه ت وایسا ،
خانوم جلوی آقا وایسه ، آقا جلوی بچه ها وایسه ، آقا به مادر بی احترامی کنه ، وای امان از بی ادبی ...
❌⭕❌
یه مدت ادب رو در همه موارد رعایت کن
تا بتونی نماز مودبانه بخونی
امتحان کن ✅🌺
علیرضا امیدی¦ آموزش ازدواج💞
#خانواده_ولایی ۶۶ "قله های ولایتمداری" 🌺🔹🌺🔹🌺 استاد پناهیان: ⭕️حاج آقا! میگم بچمون باید تا چه حدی
#خانواده_ولایی ۶۷
آیاتی که خوندیم در قرآن خاطرتون هست❓
چهارتا آیه بود
مشرک نشو, ملحد نشو, توحید داشته باش👌✅
بعد بلافاصله میفرماید
و بالوالدین احسانا
بحث خانوادگی در جامعه ولایی نقش کلیدی داره💢💢💯💯
این تمرین باید در احترام به پدر مادر و در
همه شرایط باشه😊👌👏
تو شرایط عادی کاری نداره
اون شرایط سخته که محل اصلی تمرینی✅👏💯
این به قسمت دلیل ضرورت رعایت این احترام ❓✅👇
و اینکه چه رابطه ای داره با ظهور حضرت میپردازیم💯💯
حالا تو خانواده ولایت مداری کجا درست میشه❓🤔
پدر و مادر چجوری ولایت مداریشون تو خانواده درست میشه❓🤔
فعلا فقط به بچه ها میپردازیم
ان شاءالله جلسات بعد درمورد پدرومادرها صحبت میکنیم😊👌👇
بعضی از دوستان الان میگن قبول احترام میذاریم بهشون👌❓👇
ولی یه چیزی هم باید به این پدر و مادرهایی که اذیت میکنن بگید❌⛔️
قبول میگیم ولی👇
ولایت مداری راهش تمرین پدر و مادر داریه👏👏👌👌👌
علیرضا امیدی¦ آموزش ازدواج💞
🔹 #او_را ... ۶۶ ترجیح دادم به مرجان زنگ بزنم! هرچند این وقت صبح ،حتما خواب بود طول کشید تا جواب بده
🔹 #او_را ... ۶۷
تا چنددقیقه،مثل چوب خشک ایستاده بودم و مامان بابا نوبتی بغلم میکردن
و گریه میکردن!
از اینکه نزدن توی گوشم
و حرفی بهم نزدن واقعا تعجب کرده بودم!!
تعجبم با دیدن ماشینم که یه گوشه ی حیاط پارک شده بود ، بیشتر هم شد!
دیگه هیچ حسی به این خونه
نداشتم!
قبل سال تحویل،رفتم حموم و دوش گرفتم🛁
گوشی و کیفم،روی تختم بودن!
اولین کاری که کردم،شماره ی اون رو تو گوشیم سیو کردم...!
اون سال مزخرف ترین سال تحویلی بود که داشتیم!
هممون میدونستیم ولی به روی خودمون نمیاوردیم!
حداقل مامان و بابا سعی میکردن لبخند روی لبشونو فراموش نکنن!
و در سکوت کامل وارد سال جدید شدیم...
اولین کسی که بعد از مامان و بابا بهم تبریک گفت،
مرجان بود!
و این کارش باعث شد با وجود انکار و سعی در پنهان کاریش،
بفهمم که حتما با مامان و بابا هماهنگ کرده
و بهشون گفته که من دارم میام،
و بهتره فعلا کاری به کارم نداشته باشن!!
و اوناهم بهش خبر داده بودن که من برگشتم!!
وگرنه با گوشی موبایلم تماس نمیگرفت😒
صبح زود،پرواز داشتیم!
به پاریس...
همون جایی که یه روزی جزو زیباترین رویاهای من بود!
اما بدون مامان و بابا!
و حداقل نه توی این حال و روز....!
با دیدن تلاش مامان و بابا،که سعی داشتن نشون بدن هیچ اتفاقی نیفتاده
دلم براشون میسوخت!!
خیلی مهربون شده بودن
و حتی مجبورم نمیکردن که باهاشون تو اون مهمونیای مسخره و لوسی که با دوستاشون داشتن حاضر بشم...!
و این، شاید بهترین کاری بود که میتونست حالمو بدتر نکنه!!
البته فقط تا وقتی که فهمیدم علتش اینه که نمیخوان کسی زخم صورتم رو ببینه!😒
پنجمین روزی بود که تو یکی از بهترین هتل های پاریس مثلا داشتیم تعطیلات عید!!😒 رو سپری میکردیم!
معمولا از صبح تا غروب تنها بودم،
ولی اون روز در کمال تعجب ،بعد بیدار شدنم مامان و بابا هنوز تو هتل بودن!!
داشتن با صدای آروم حرف میزدن اما با دیدن من هردوشون ساکت شدن و لبخندی مصنوعی رو لب هاشون ظاهر شد!!🙂
چند لقمه صبحونه خورده بودم که مامان شروع به صحبت کرد!
-خوبی گلم؟😊
با تعجب نگاهش کردم!!
-بله...!ممنون🙂
انگار میخواست چیزی بگه،
اما از گوشه ی چشمش بابا رو نگاه کرد
و فقط یه لبخند بهم زد😊
بعد صبحونه خواستم به اتاق برگردم که با صدای مامان سر جام ایستادم!!
-امممم...
راستش من فکرمیکنم زخم صورتت رو بهتره به یه دکتر زیبایی نشون بدیم تا اگر بشه...
اما بابا اجازه نداد حرفشو ادامه بده!!
-باز شروع کردی؟؟😠
مگه نگفتم دیگه راجع بهش حرف نزن؟؟😡
-خب آخرش که چی آرش؟؟
نمیتونیم بذاریم با این قیافه بمونه که!!
صدای بابا بلند تر از حالت عادی شده بود!
-بس کن😠
قبلا هم بهت گفتم!
من تا نفهمم اون زخم برای چی رو صورتشه،
اجازه ی این کارو نمیدم!!😡
-آرش😠
تا چندروز دیگه باید برگردیم ایران و ترنم بره دانشگاه
لجبازی نکن😠
-همین که گفتم!😡
اصرار مامان باعث میشد هرلحظه ،صدای بابا بالاتر بره!!
و من شبیه یه مترسک فقط اون وسط وایساده بودم و نگاهشون میکردم!
مقصر این دعوا من بودم!!
بابا هیچ جوره راضی نمیشد
و میخواست بفهمه
علت تمام اتفاق های اون چندروز چی بوده!!
و در نهایت مامان هم ادامه نداد و در مقابل این خواسته ی بابا تسلیم شد
و هر دو به من نگاه کردن!!
فقط سرمو تکون دادم و با ریختن اشک هایی که تو چشمم جمع شده بود،رفتم تو اتاق و در رو بستم!
اما مامان بلافاصله دنبالم اومد...
-ترنم!
گریه هیچ چی رو درست نمیکنه!
تو باید به من و بابات بگی چه اتفاقی برات افتاده!
-خواهش میکنم تنهام بذارید!
اصلا چرا شما هنوز نرفتید؟؟
اون جلسه ها و مهمونی های مسخرتون دیر میشه!
برید بذارید تنها باشم...
-تو واقعا عوض شدی!!😳
باورم نمیشه تو دختر منی!!
-باورتون بشه خانوم روانشناس!
شما اینقدر سرگرم خوب کردن حال مریضاتون بودین که هیچوقت از حال دخترتون باخبر نشدین!!
-ترنمممم😳
این چه مزخرفاتیه که میگی؟!
ما برای تو کم گذاشتیم؟؟؟😳
-نه!!
هیچی کم نذاشتید!
من دیوونه شدم!
من نمک نشناسم!
من بی لیاقتم!
همینو میخواستید بگید دیگه!
نه؟؟😭
بابا که تو چارچوب در وایساده بود، با چشمای پر از تاسف نگاهم میکرد و سرشو تکون میداد!
"محدثه افشاری"