eitaa logo
علیرضا امیدی‌¦ آموزش ازدواج💞
3.5هزار دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
3هزار ویدیو
93 فایل
🔸اینجا بهت مهارت قشنگ زندگی رو آموزش میدم. 🔹ازدواج موفق💍🔹همسرداری💑 🔹موفقیت✌️🔹ترک رابطه حرام💔 💌 آیدی پاسخگویی وثبت نام دوره : @omidi_admin 💌آنچہ گذشت: @Alireza_omidi_1
مشاهده در ایتا
دانلود
جزوه کرونا.pdf
1.64M
✅ برای اولین بار در کشور:👇🏼 💥 جزوه کامل درباره 🔹معرفی 🔸پیشگیری 🔹درمان 📝مولف: سرکار خانم عبادی ┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄ 💟 @sahebzaman14 💟 🍃🍂🍃🍂🌹🍂🍃🍂🍃
💢 موضوعی به نام: ارتباط با نامحرم در فضای مجازی سعی میکنیم طی چند قسمت تمام نکات مربوط به این موضوع رو تقدیم حضورتون کنیم.
علیرضا امیدی‌¦ آموزش ازدواج💞
💢 موضوعی به نام: ارتباط با نامحرم در فضای مجازی سعی میکنیم طی چند قسمت تمام نکات مربوط به این موضوع
1 🔶 معمولا برداشت مردم از دین و دینداران زیاد درست نیست. مثلا برداشت مردم از رفتار طلبه ها اینه که میگن: اینا دنبال کنترل کردن نشاط مردم هستند که یه موقع نشاط حرام نداشته باشند و لذت حرام نبرند! 💢 عموم مردم با دیدن یک عالم دینی به یاد یک سری ممنوعیت ها میفتند. شبیه نگاهی که مردم به دارند. این برداشت اشتباه، ناشی از تعلیمات دینی غلط و عدم معرفی صحیح دین هست.. ✅ درستش اینه که وقتی مردم یه طلبه رو میبینند باید بگن: الان این طلبه میخواد به ما بگه: تو چرا سرحال و سرزنده و با نشاط نیستی؟ چرا قدرتمند نیستی؟! در واقع برداشت مردم از یک طلبه یا آدم دیندار باید این باشه که "چقدر با نشاط و سرزنده هست". ولی الان اینطور نیست.... 💥 در حقیقت شاخص اصلی دینداری نشاط هست و کسی که به این نشاط نرسه دینداریش درست نیست... ┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄ 💟 @sahebzaman14 💟 🍃🍂🍃🍂🌹🍂🍃🍂🍃
علیرضا امیدی‌¦ آموزش ازدواج💞
✅ #رهایی_از_رابطه_حرام 1 🔶 معمولا برداشت مردم از دین و دینداران زیاد درست نیست. مثلا برداشت مردم از
2 🔹 هدف اصلی دین چیه؟ اینکه صرفا شما آدم خوبی باشید؟ اصلا خوب بودن یعنی چی دقیقا؟🙄 ❇️ خداوند انسان رو برای اوج شور و هیجان و لذت و شادی آفریده است... اما باید دید که چطور میتونیم به اوج لذت برسیم؟ 👈🏼 در واقع دین چیزی نیست جز برنامه ای برای رساندن انسان به اوج لذتی که یک انسان میتونه ببره. ⭕️ چرا معمولا بازار استغفار سرد هست؟ چرا ما معمولا کم استغفار میکنیم ولی پیامبر اکرم و اولیای الهی زیاد استغفار میکردند؟🤔 💢 چون معمولا مردم از خودشون انتظار ندارند که به عالی ترین شاخص زندگی یعنی نشاط برسند و متوجه نیستن که خودشون مقصرند که به نشاط عالی نرسیدند... و نمیدونن اگه در خونه خدا برن خدا این خرابکاری اون ها رو براشون جبران میکنه... 🔶 استغفار یعنی اینکه بگیم: خدای من از زندگیم لذت نمیبرم و سرزنده و سرحال نیستم! تو شرایطش رو براش فراهم کرده بودی ولی من خودم خراب کردم... منو ببخش و برام جبران کن....😭😓 سعی کنید وقت و بی وقت خصوصا بعد از نمازها با این نگاه استغفار کنید تا کم کم زندگیتون با نشاط و لذت بخش بشه.. ⭕️ چه کسی میره سراغ رابطه حرام؟ 💢 کسی که از زندگیش لذت نمیبره و سرحال و با نشاط نیست... ┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄ 💟 @sahebzaman14 💟 🍃🍂🍃🍂🌹🍂🍃🍂🍃
⭕️ دیشب تعدادی موشک از سمت اسرائیل به سوریه زده شده که تعدادیش رهگیری شده. احتمالا چند تا شهید هم داده باشیم ولی خبر شهادت سردار قاانی صحت نداره. ┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄ 💟 @sahebzaman14 💟 🍃🍂🍃🍂🌹🍂🍃🍂🍃
یه لحظه صبر کن: ❌❌❌ در فضای مجازی گرفتار شدی؟ 😳 ❌ نمیتونی این رابطه رو تموم کنی؟ 🤔🙄 مذهبی هم هستی؟! 😬😳 همین الان در بزرگترین کانال تربیتی کشور این موضوع داره بررسی میشه. سریع تر وارد بشید تا مطالب رو از دست ندید🏃🏼‍♂️🏃🏼‍♂️👇🏼👇🏼👇🏼 https://eitaa.com/joinchat/840302613C241946f0ca ✅💥 برای همیشه خودت رو آزاد کن....
علیرضا امیدی‌¦ آموزش ازدواج💞
یه لحظه صبر کن: ❌❌❌ در فضای مجازی گرفتار #ارتباط_با_نامحرم شدی؟ 😳 ❌ نمیتونی این رابطه رو تموم کنی؟
این پیام رو برای همه دوستانتون منتشر کنید تا از این بحث بسیار مهم جا نمونن و بتون سوالاتشون رو مطرح کنند. برای همه کانال ها و گروه هاتون بفرستید. خدا به همتون ثواب این کار بزرگ رو عنایت کنه...🌹
▪️ بزرگترین عید برای بشریت 🔻اگر مهدی موعود هم مثل سایر اولیا به جوار رحمت حق می‌رفتند، دیگر در بشر کسی نبوده است که اجرای عدالت کند و او ذخیره شده است برای یک همچو مطلبی، و لهذا به این معنا عید مولود حضرت صاحب- ارواحنا له الفداء- بزرگترین عید برای بشر است نه برای مسلمین. 📅 امام خمینی(ره) | ۷ تیر ۱۳۵۹
علیرضا امیدی‌¦ آموزش ازدواج💞
#خانواده_ولایی ۱۰۳ "خانواده ولایی" 🔹🔺🔸🔷 استاد پناهیان: 🔻چرا بگیم خانواده ی معنوی!!؟؟ [ یه مقدار
۱۰۴ استاد پناهیان: ➖🔸▪️🔸 ⚠️اگه شوهر بد اخلاقت رو به خاطر بچت تحمل کنی، و ببخشی و ازش بگذری،👇🏼 🔻احتمال 90% ، بچه از باباش تاثیر نمیپذیره ، بد نمیشه👌🏼 🔹 مادره حاضره برای خدا بگذره ،میگذره 🔹 به آقا هم بگی، همینو میگه. 💢 چرا پیغمبر طبق آیه قرآن فرمودند: من از شما اجر نمیخوام جز اینکه؛👇🏼 بچه های منو دوست داشته باشید✔️ اهل بیت منو دوست داشته باشید✔️ چرا خدا و پیامبر (ص) اینو فرمودن؟ برای همین روزاست. 🌺 یه دفعه میبینی محبت بچه های پیامبر، باعث میشه قدرتمندترین عوامل, نتونن روحیه تو رو عوض بکنند... 🔹پای اهل بیت که وسط میاد میگه میبخشم..., میگذرم به خاطر بچم...😌 ⚠️تردید نکنید که ولایتمداری تو خونه س. ⭕️ و تو مدرسه و مسجد و دانشگاه نیست❌ 🔸بعضی ها میگن ، ما خانواده خوبی نداشتیم و والدینمون رفتار درستی باهم نداشتن... ما چیکار کنیم؟!😥 🔻میگیم شما میتونید جبران بکنید✔️ ⚠️البته معنی این جبران این نیست که ما، هر کاری دلمون خواست بکنیم ، بعد بگیم بچمون جبران میکنه😒❌ 🔴 نمیشه ها, خیلی هاش نشده , سخته جبران ⚠️ 🔴 موضوع بسییار پر اهمیتی پیش رو داریم✔️ 🔹ما الگو جامعة جهانی هستیم💯 🔸اونا نابود شدن رفته.... 🔸تا آخر راه رفتن.... ⚠️🔻ما کجا میخوایم بریم؟! ┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄ 💟 @sahebzaman14 💟 🍃🍂🍃🍂🌹🍂🍃🍂🍃
علیرضا امیدی‌¦ آموزش ازدواج💞
#او_را.... 103 برای حاضر شدن،به اتاق زهرا برگشتیم.آماده شدم و رو تختش نشستم و حاضر شدنش رو نگاه میک
... 104 فکرهای چنددقیقه پیشم باعث شده بود دپرس و بی حوصله بشم. زهرا هم که اینو از چهرم خونده بود، خیلی به پر و پام نپیچید .کلافه و ناراحت به دنبالش راه افتاده بودم و سعی میکردم سرم رو پایین بگیرم که کسی قیافم رو نبینه! خودمم میدونستم حتی بدون آرایش خوشگلم،اما اون لحظه شدیدا اعتماد به نفسم پایین رفته بود. بعد از چند دقیقه وارد یه حیاط پر درخت بزرگ شدیم .انتهای حیاط،یه راهرو بود که با راهنمایی زهرا به همون سمت رفتیم. کلی کفش بیرون راهرو بود و سر و صدا از داخل میومد .سردر راهرو یه پرچم نصب شده بود با جمله ی "به هیئت منتظران موعود خوش آمدید." با همون جمله وارفتم! -زهرا؟منو آوردی هیئت؟! کفشاش رو درآورد و با لبخند نگاهم کرد. -مگه اون هیئتی که هرهفته میومدی، بده؟ با ابروهای درهم، از گوشه ی چشمم به پرچم نگاه کردم. -خب حالا به فرض اون یه دونه استثنا بود! بعدم خودت که میدونی من فقط بخاطر حرف های اون حاج آقاهه میومدم.اونم چون حرفاش به نظرم جالب و متفاوت بود وگرنه من اصلا از آخوند جماعت و هیئت و غیره خوشم نمیاد! لبخندش پررنگ تر شد -امروز نمیدونم از کدوم دنده بلند شدی که اینقدر غر میزنی! بیا بریم تو. امروز هیئت نداریم.فقط با بچه ها دور هم جمع شدیم یکم صحبت و برنامه ریزی کنیم.یکمم گپ بزنیم.همین! نگاه دیگه ای به پرچم انداختم و بعد از یکم این پا و اون پا کردن ، ناچارا کفشام رو دراوردم. زهرا یه قدم رفت جلو و دوباره برگشت. -ترنم میدونم که امروز بهت بد نمیگذره ولی اگر حتی یه لحظه احساس ناراحتی کردی، سریع بهم بگو تا برگردیم خونه! با لبخند سرم رو تکون دادم و سعی کردم کلافگیم رو نشون ندم. از در که وارد شدیم، تزئینات راهرو نظرم رو جلب کرد. راهروی کم نوری با دیوارهای کاهگلی که چند تا فانوس ازشون آویزون بود و چند شاخه گل نرگس تو گلدونی که کنار در انتهای راهرو گذاشته شده بود و از بالای در، نور سبز رنگی به روش تابیده میشد و پرنور ترین قسمت این مکان بود، فضای آروم و دلنشینی درست کرده بود. اینقدر خوشگل بود که گوشیم و درآوردم و چندتا عکس گرفتم. زهرا یه گوشه وایساده بود و به حرکات من میخندید. -قشنگه! نه؟ -از عکسایی که میگیرم، معلوم نیست؟! -چرا. واقعا نازه! کار گروه فضا سازیمونه. انصافا خیلی هنرمندن. -گروه فضاسازی؟مگه تئاتره؟! این بار با صدای بلندتری خندید -نه. هیئته! هیئت منتظران! -جالبه!خوبه سیاهپوشش نکردین! -هرچیزی به وقتش! محرم سیاهپوشش میکنیم.البته به همین خوبی که میبینی. پشت سر زهرا به طرف در رفتم و وارد یه سالن بزرگ شدیم.با دیدن جمعیت بیست سی نفری چادری که هرچندنفرشون یه گوشه دور هم نشسته بودن، چشمام سیاهی رفت. واقعا حوصله ی نگاه های مسخره و خیره رو نداشتم. پشیمون از همراهی زهرا به ساعت مچیم نگاه کردم ولی متاسفانه هنوز اونقدری دیر نبود که بهونه بگیرم و برگردم! با سلام بلند زهرا، همه ی نگاه ها به طرف ما چرخید! چند نفر از میون جمعیت بلند شدن و با لبخند به سمت ما اومدن. زهرا رو بغل کردن و باهاش خوش و بش کردن و بعدهم با همون لبخند دوستانه به طرف من اومدن و همونقدر صمیمی بهم خوش آمد گفتن و حتی چندتاشون بغلم کردن! چشم هام میخواست از حدقه بیرون بزنه! برعکس اونا من از شدت تعجب با یه سلام و ممنون خشک و خالی سر و ته قضیه رو هم آوردم.جلوتر که رفتیم، بقیه ی جمعیت هم بلند شدن و با همون مهربونی بهم سلام دادن. جوری رفتار میکردن که با خودم شک کردم که واقعا شاید قبلا هم همدیگه رو دیدیم!! بعدش هم خیلی عادی همه به همون جایی که نشسته بودن برگشتن و منم با زهرا به یکی از اون دورهمی ها ملحق شدم. سن و سالشون از حدودای چهارده سال بود تا بیست و هفت، هشت سال. با یه لیوان شربت و چندتا میوه پذیرایی شدیم و دوباره مشغول حرف زدن شدن! -زهرا یکم دیر کردی! ما چنددقیقست جلسه رو شروع کردیم. بچه ها از برنامه هاشون گفتن .تو چیکار کردی؟برنامت چیه؟ زهرا به طرف دختر تپل و بانمکی که خطاب قرارش داده بود نگاه کرد. -معذرت میخوام واقعا! منم یه فکرایی دارم. نمیدونم بچه ها چیا گفتن اما من فکرمیکنم واسه داخل مجموعه، وقتشه یه اردوی تربیتی دو سه روزه ببریم و لازمه یه جلسه هم با بچه های گروه تبلیغات و جذب داشته باشیم تا یه برنامه ی خوب واسه ورودی های جدید ترتیب بدیم. -خیلی خوبه، موافقم خیلی وقته جذب نداشتیم. دیگه وقتشه ورودی جدید بگیریم. ┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄ 💟 @sahebzaman14 💟 🍃🍂🍃🍂🌹🍂🍃🍂🍃