eitaa logo
علیرضا امیدی‌¦ آموزش ازدواج💞
3.5هزار دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
3هزار ویدیو
93 فایل
🔸اینجا بهت مهارت قشنگ زندگی رو آموزش میدم. 🔹ازدواج موفق💍🔹همسرداری💑 🔹موفقیت✌️🔹ترک رابطه حرام💔 💌 آیدی پاسخگویی وثبت نام دوره : @omidi_admin 💌آنچہ گذشت: @Alireza_omidi_1
مشاهده در ایتا
دانلود
🔷 زن هنوز کاملا وارد اتوبوس نشده بود که راننده ناغافل در رو بست و زن لای در گیر کرد. داشت با زحمت چادر رو بیرون میکشید که یه زن نسبتا طوری که همه بشنوند گفت: آخه این دیگه چه جور لباس پوشیدنه؟ خودآزاری دارن بعضی ها ! 😏 🔸 زن محجبه، روی صندلی خالی کنار اون خانم نشست و خیلی آرام طوری که فقط زن بدحجاب بشنوه گفت: عزیز دلم... من بخاطر شما چادر میپوشم... تعجب کرد و گفت: بخاطر من؟! 😳 🤔 گفت: بله! من چادر سر می کنم، تا اگه یه روزی تو به تکلیفش عمل نکرد و نگاهش رو کنترل نکرد، 🌷 زندگی تو، به هم نریزه... 🌷 همسرت نسبت به تو نشه... 🌷محبت و نسبت به تو که محرمش هستی کم نشه.. 🌷 من به خودم سخت می گیرم و در گرمای تابستان زیر چادر از گرما اذیت میشم، زمستان ها زیر برف و باد و باران برای کنترل کردن و جمع و جور کردنش کلافه می شم، بخاطر حفظ خونه و ی تو...😌❤️ من هم مثل تو هستم... 🌺 تمایل به تحسین هام دارم. من هم دوست دارم تابستان ها کمتر عرق بریزم، زمستان ها راحت تر توی کوچه و خیابان قدم بزنم... اما من روی تمام این خواسته ها خط قرمز کشیدم، تا به اندازه ی سهم ِ خودم حافظ ِ گرمای زندگی تو باشم...😌 و همه اینها رو وظیفه خودم میدونم و به خاطر علاقه های برترم انجام میدم 🔸 بعد چند لحظه سکوت کرد تا شاید طرف بخواد حرفی بزنه و چون جوابی دریافت نکرد ادامه داد: راستی… هر کسی در کنار تکالیفش، حقوقی هم داره. حق من این نیست که برخی زنان ِ جامعه ام با موهای رنگ کرده ی پریشان و لباسهای بدن نما و صد جور جراحی ِ زیبایی، چشم های همسر من رو به دنبال خودشون بکشونند... حالا بیا منصف باشیم. به نظرت من باید از شکل پوشش و آرایش شما ناراحت باشم یا شما از من؟😊☺️ 🔸 زن بدحجاب بعد از یک سکوت طولانی گفت: هیچ وقت به قضیه این طور نگاه نکرده بودم.. آرام موهایش رو از روی پیشانیش جمع کرد و زیر روسریش پنهان کرد. 🌺 با هم "قشنگ و منطقی" حرف بزنیم... کار آدمای باکلاس هست!👌 @sahebzaman14 به مابپیوندین👆(درایتا) ♻️
امتحانم که تموم شد دم مدرسه منتظر بودم،، یکی از دوستام که همیشه زودتر از همه می رفت دم مدرسه وایساده بود؛منم سر شوخی زدم روی شونه اش و گفتم: عجب که تو نرفتی نکنه بابات جات گذاشته؟😜😉 +نه می دونم حتما همین دور و بر ها است! خوب پس چرا نمی ری ؟ +آخه ،، بابام صبح پیاده ام کرد گفت من برنمی گردم خونه همین جا تو ماشین می خوابم الانم حتما خوابه که نمی آد دم در مدرسه... خب چرا تو نمی ری کنار ماشین🚗 مگه نگفتی پشت مدرسه است؟ +من می ترسم تنهایی برم،تو میای! با لبخند گفتم آهان پس می ترسی بخوری به پست پسر های مدرسه کناری؟😉🙃 بیا من همراهت میام! تا کنار ماشین رفتیم،وقتی رسید،، گفت: حالا بیا سوار شو تا مدرسه برسونمت تنهایی می ترسی! گفتم : نه عزیز شما برید من خودم برمیگردم! +نمی ترسی؟؟؟؟🧐 نه خداحافظ 👋🏼 چه اقتدار جالبی بود، 💪🏼 طعم عجیبی....❣️ تا به حال اینقدر به چادرم افتخار نکرده بودم!😌😋 با خودم تکرار کردم: من نمی ترسم جز از خدا.... حالا که خدا را دارم از چه بترسم؟🤔 ....❣️❣️ https://eitaa.com/joinchat/840302613C241946f0ca