eitaa logo
علیرضا امیدی‌¦ آموزش ازدواج💞
3.5هزار دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
3هزار ویدیو
93 فایل
🔸اینجا بهت مهارت قشنگ زندگی رو آموزش میدم. 🔹ازدواج موفق💍🔹همسرداری💑 🔹موفقیت✌️🔹ترک رابطه حرام💔 💌 آیدی پاسخگویی وثبت نام دوره : @omidi_admin 💌آنچہ گذشت: @Alireza_omidi_1
مشاهده در ایتا
دانلود
. سلام خدمت همه شما عزیزان،با آرزوی بهترینها برای شما. یه دختر خانومی همسایه ما بود این دختر دوتا خواستگارش داشت. یکیش مدیر یه شرکت بود وضع مالی خوب دومی برعکس معتاد،بیکار... پسر مهندسه پژمان اسمش بودودیگری کامران. این دختر خانم که من خودم هرازگاهی میدیدمش عاشق ودلباخته کامران بود پسره هم دوسش داش ت. بقیشو از زبان اون مینویسم گفت شبی که آمدن خواستگاری زنگ زدم کامران بهش گفتم چرا نمیای دست دست میکنی هفته بعد کامران اینا آمدن خواستگاری ولی هیچکس موافق ازدواج من با کامران نبود همه میگفتن موقعیت پژمان بهتره وترا خوشبخت میکنه به هر بدیختی بود آخرش به ناچار علیرغم میلم سر سفره عقد پژمان نشستم . یکروز قبل عقدم با کامران رفتم خارج شهر هر دومون اینقد گریه کردیم برای خداحافظی قرار گذاشتیم. روز بعد به عقد پژمان درآومدم ولی دلم پیش کامران بودبعد مراسم سراغ گوشیم رفتم حدود پنجاه اس عاشقانه فرستاده بود جواب ندادم گفتم بزار فراموشش کنم من الان شوهر دارم. بعد از ماه عسل خونه آماده حدود چهارصد پونصد متر باتمام امکانات زندگیم شروع کردم چند ماه اول اینقد سرگرم مهمونی دیدوبازدید بودم که خیلی کم به کامران فکر میکردم،تا یه شب تو یه مهمونی دیدمش پیش مادرش بود منم به احترام مادرش با پژمان رفتیم پیششون دوباره داغ دلم تازه شدآمدم خونه بهم اس داد که فردا بیا ببینمن منم چون دوسش داشتم قبول کردم با دیدنش دوباره رابطمون شروع شد 😔😢 حدود چهارسال به همین منوال گذشت تا فهمیدم باردارم پژمان از خوشحالی نمیدونس چکار کنه شوهر آدم خوبی بود حتی برام ماشین خریده بود یعنی خدایی کاری نبود که برام نکنن،یکماه بعد تولد دخترم باسعید قرارداشتم رفتم دنبالش که باهم بریم خارج و گپ بزنیم دخترم هم گذاشتم پیش مادرم. 📛 قسمتی از متن حذف شده 📛 بلاخره در حال گناه ؛ دیدم پژمان داره میاد طرفمون دنیا رو سرم خراب شد تا منو دید چیزی نگفت فقط حدود پنج دقیقه نگام کردورفت یخ زدم حالا چکارمیکردم. رفتم خونه مادرم شبش اس داد منتظر دادگاه باش بعد از چند ماه ازهم جدا شدیم بعداز اون به سعید گفتم الان بیای خواستگاری من ؛ حتما خانوادم قبول میکنن بهم گفت توبه پژمان که دنیا رو میخواستی به پات میریخت خیانت کردی از کجا معلوم با من این کارو نکنی. الان که سالها گذشته ؛ هم پژمان و هم کامران ازدواج کردن . ولی این وسط من تباه شدم من سوختم خواستم بگم خیانت عاقبت نداره 😭😭 ببخشید طولانی شد تمام 💟 @sahebzaman14 💟