eitaa logo
علیرضا امیدی‌¦ آموزش ازدواج💞
3.5هزار دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
3هزار ویدیو
93 فایل
🔸اینجا بهت مهارت قشنگ زندگی رو آموزش میدم. 🔹ازدواج موفق💍🔹همسرداری💑 🔹موفقیت✌️🔹ترک رابطه حرام💔 💌 آیدی پاسخگویی وثبت نام دوره : @omidi_admin 💌آنچہ گذشت: @Alireza_omidi_1
مشاهده در ایتا
دانلود
علیرضا امیدی‌¦ آموزش ازدواج💞
#او_را... 104 فکرهای چنددقیقه پیشم باعث شده بود دپرس و بی حوصله بشم. زهرا هم که اینو از چهرم خونده
....105 یکی دیگشون گفت -اره عالیه.منم یه پیشنهاد دارم.میتونیم روزهای جلسات ورودی های جدید رو از بچه های قدیمی جدا کنیم.اینجوری قدم به قدم میرن بالا. دختری که کنار من نشسته بود با صدای نازک و قشنگی گفت -نه بنظر من باهم باشن بهتره.بچه های قدیمی روشون تاثیر میذارن برای رشد بهتر. نظرات مخالف و موافق پشت سر هم گفته میشد.من که چیزی از ماجرا نمیدونستم و مثل خنگ ها سرم رو بینشون میچرخوندم،خودم رو مشغول محیط اطراف کردم. بلند شدم تا دور سالن یه چرخی بزنم.البته جذابی اون محیط من رو به این کار وادار میکرد. هرچهار طرف سالن،با گلدون های کوچیک و خوشگل دیواری تزئین و فاصله ی بین اونها هم با تورهای رنگی اکلیلی پر شده بود.روی دو تا از دیوارها،پوسترهای جالبی کار شده بود که روی هر کدوم چندتا متن نوشته شده بود.خیلی حوصله ی خوندن متن ها رو نداشتم! یه گوشه از سالن خیلی خوشگل به نظر میرسید.رفتم جلو. یه در نیمه باز چوبی بود که از پشتش نورسبزی بیرون میومد و شاخه های بلند گل نرگس از میون در بیرون زده بود! روبه روش یه حوض کوچیک آبی با فواره ی کوچیکی گذاشته شده بود و صدای قشنگ شر شر آبش،گوشم رو ناز میکرد. یه بنر با طراحی دلنشینی کنار در بود،که بالاش نوشته شده بود "هل مِن ناصر ینصرنی؟" زیر این جمله نوشته ی دیگه ای بود "خودم یاریت ام میکنم آقا!" و زیرش پر بود از امضا! رد پاهای مقوایی که از چندمتر قبل از در،روی زمین چسبونده شده بود،نظرم رو جلب کرد. رد پاهایی که روی هر کدوم یه کلمه نوشته شده بود مثل دروغ،غیبت،تهمت،غرور،خودبزرگ بینی،خودخواهی،رابطه ی نامشروع،بدحجابی و...که برای رد شدن از اون قسمت و جلو رفتن،ناچار بودم روشون پا بذارم! گیج شده بودم!باید از همه ی اینها میگذشتم تا به اون در قشنگ و فضای رویایی و اون بنر میرسیدم. چنددقیقه ای ماتم برده بود که با صدای زهرا به خودم اومدم! -چیشده آبجی ما محو عهدنامه شده؟؟ با تعجب نگاهش کردم! -عهدنامه؟! -لبیک به یاری امام زمان رو میگم! -امام زمان؟! -وا!ترنم خوبی؟!امام زمان دیگه!حضرت مهدی! -میدونم.اینقدرا هم خنگ نیستم! -خب خداروشکر. -ولی نمیفهمم این کارا یعنی چی! زهرا نیم نگاهی به من کرد و روش رو به طرف در چرخوند. -به قول آقا،انتظار سکون نیست؛انتظار رها کردن و نشستن برای این که کار به خودی خود صورت بگیرد نیست.انتظار حرکت است...! گیج نگاهش کردم!متوجه منظورش نمیشدم. -اونوقت الان شما میخواید چه حرکتی بکنید مثلا؟ -خب هرکسی در حد و اندازه ی خودش کار انجام میده. ما هم تو این تشکیلات،هر کدوممون یه گوشه ی کار رو دست گرفتیم! گیج تر از قبل،شونه هام رو بالا انداختم. -راستش رو بخوای من نفهمیدم اینجا شما دارید چیکار میکنید! با لبخند به جمعیت نگاه کرد. -ما اینجا استعدادهامون رو میریزیم وسط و هر کدوممون هر کاری که بتونیم انجام میدیم .مثلا اون گروه برای فضاسازی هستن،اون گروه برای کارهای رسانه ای و کلیپ و پادکست و پوستر،اون گروه تبلیغ و جذب رو بعهده دارن،گروه ما کارهای فرهنگی و برنامه ریزی رو بعهده داره و بقیه گروه ها هم هرکدوم مسئولیتی دارن! -جالبه!اونوقت برای چی؟که چی بشه؟ دوباره به طرف بنری که بهش میگفت عهدنامه نگاه کرد. -برای ظهور!برای امام زمان! نفس عمیقی کشیدم و گفتم -یعنی شما باور دارید که میاد؟!و منتظرشید؟! -تو باور نداری؟ -نمیدونم!اگرم بیاد تنها کارش با من،زدن گردنمه! زهرا با چشم های گرد نگاهم کرد -وای نگو تو رو خدا! دل آقا با این حرف ها میشکنه!آقا خیلی ماها رو دوست دارن... پوزخندی زدم! -مگه دروغ میگم؟ -ایشون برای نجات دنیا میان. کسایی هم که گردن زده میشن کسایی هستن که یه عمره دارن وحشی گری میکنن و حقشونه که وجود نحسشون از زمین پاک شه. سرم رو تکون دادم و به اون در و گل های خوشگل نگاه کردم. -نمیدونم...در کل چیز زیادی در این مورد نمیدونم. ولی عجیبه کسی اینهمه عمر کرده باشه و هنوز زنده باشه! زهرا لبخندی زد و با مهربونی نگاهم کرد -کافیه خدا بخواد. اونوقت دیگه چیزی نشد نداره! به طرف جمعیتی که حالا جلسشون تموم شده بود و مشغول بگو و بخند بودن برگشتیم. جدیت چنددقیقه پیششون تو جلسه و شوخی های الانشون؛تیپ سنگین باحجاب و تو سر و کله زدن هاشون؛ بغض هاشون وقتی راجع به صاحب جلسشون حرف میزدن و از خنده غش کردن هاشون موقع شوخی،تضادهای جالبی ساخته بود که باعث میشد به جمعشون حسودی کنم! چنددقیقه بیشتر نگذشته بود که دیدم منم قاطی همون جمع شدم و بعد از مدت ها دارم از ته دل میخندم...! بعد از حدود دو سه ساعت،در حالیکه چندتا دوست جدید پیدا کرده بودم و دلم نمیومد ازشون دل بکنم،به همراه زهرا از اونجا خارج شدیم .اینقدر شارژ شده بودم که یادم رفت با چه حالی اومده بودم! "محدثه افشاری" ┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄ 💟 @sahe
علیرضا امیدی‌¦ آموزش ازدواج💞
#رهایی_از_رابطه_حرام 4 ⭕️ یکی دیگه از اثرات این ارتباط ها اینه که آدم خیلی زود دچار #افسردگی خواهد
5 ☢️ گفته شد که شهوترانی در ابتدا لذت داره ولی هر کسی گرفتارش بشه واقعا بدبخت و بی آبرو خواهد شد.... در همین زمینه امیرمومنان علی(ع) میفرماید: آغاز شهوت، لذت است و پایانش نابودی... أوَّلُ الشَّهوَةِ طَرَبٌ ، وآخِرُها عَطَبٌ 🔹 غررالحکم، ح۳۱۳۳ 🔶 نکته بعدی در مورد رابطه با نامحرم اینه که این "یه امتحان عمومی" هست. در واقع هر کسی در هر سن و جایگاهی باشه حتما با شهوت امتحان خواهد شد. 🚫 شما چه آدم مذهبی باشی چه نباشی، چه زن یا مرد باشی، چه مسن باشی یا جوان و.... در هر صورت دنیا برات شرایطی رو پیش میاره که با امتحان بشی. 🔵 بنابراین هییییچ کسی نباید خودش رو از این امتحان در امان بدونه. اگه بسیجی هستی یا طلبه یا سپاهی یا امام جمعه یا آیت الله و.... بالاتر یا پایین تر در هر صورت باید خودت رو برای امتحان شهوت آماده کنی. 🚸 امتحانی که بسیااااار ریز و پنهان و آروم سراغ انسان میاد... ┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄ 💟 @sahebzaman14 💟 🍃🍂🍃🍂🌹🍂🍃🍂🍃
علیرضا امیدی‌¦ آموزش ازدواج💞
#رهایی_از_رابطه_حرام 5 ☢️ گفته شد که شهوترانی در ابتدا لذت داره ولی هر کسی گرفتارش بشه واقعا بدبخت
6 ⭕️ شیطان و هوای نفس برای اینکه آدم رو در دام رابطه حرام بندازه معمولا از روش ها و فنون مختلفی استفاده میکنه و حیله های متنوعی برای تسلیم کردن انسان داره! 💢 مثلا به یه نفر میگه: ببین شوهرت بهت کم محلی میکنه! تو باید این کمبود عاطفی رو از جای دیگه تامین کنی. حالا اشکالی هم نداره که دو تا پیام هم به یه آقای دیگه بدی تا آروم بشی!😈 ☢️ این حربه بیشتر مال هوای نفس خانم هاست و البته گاهی ممکنه آقایی هم برای جبران کمبود عاطفی خودش این مدلی فریب بخوره. 💢 هوای نفس به یه نفر دیگه میگه: ببین حالا اگه به یه نامحرم یه پیام صبح بخیر یا شب بخیر دادی که چیزی نمیشه! مگه مثلا میخوای چیکار کنی؟! تو که قصد گناه نداری!😈 کلا شهوت طوری هست که آدم باید همیشه مراقبش باشه و هر نوع ارتباط عاطفی حتما کار رو به جاهای باریک میکشونه... 🔹 بله یه موقع هست که یه ارتباط کاری و اداری صرف هست. اینم در همون حد خودش و در حد نیاز باید پیام داده بشه. مراقب حیله های پنهان هوای نفس باشیم... ┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄ 💟 @sahebzaman14 💟 🍃🍂🍃🍂🌹🍂🍃🍂🍃
علیرضا امیدی‌¦ آموزش ازدواج💞
یه لحظه صبر کن: ❌❌❌ در فضای مجازی گرفتار #ارتباط_با_نامحرم شدی؟ 😳 ❌ نمیتونی این رابطه رو تموم کنی؟
سلام دوستان خوبم🌷 👈دوستان فقط یه نکته کوچیک تبلیغ کانال آقا صاحب الزمان یادتون نره👌☺️ ✅در ضمن اگه پیشنهاد یا نظری درباره کانال داشتین میتونین با ما در میان بزارید😊🌹 👇👇👇👇👇👇 @yaazahra110 شب و روزتون امام زمانی
A Behbhani: 💠موسسه قرآنی فرهنگی بیت الاحزان حضرت زهرا (س) با همکاری اداره تبلیغات شهرستان امیدیه مسابقه ی کتابخوانی برگزار می نماید 🎉🎊 ویژه به مناسبت میلاد با سعادت امام زمان (عج)🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 📚📚📚کلا محدوده مسابقه فقط*20*صفحه هست📚📚📚 👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆 🌟 همراه با 9جایزه نفیس ونقدی💵💵 هزار تومانی به ۳ نفر اول هزار تومان به سه نفر دوم هزارتومان به سه نفرسوم 🌷 دوستان خود را به این مسابقه دعوت کنید ... 💌 برای شرکت در این مسابقه به کانال موسسه قرآنی فرهنگی بیت الاحزان حضرت زهرا(س).شعبه امیدیه بپیوندید 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 آدرس کانال ایتا: https://eitaa.com/joinchat/3475243052C0d6e475f4f
پویش جهانی استغاثه به امام عصر ارواحنا فداه.mp3
498.1K
پویش جهانی استغاثه به امام عصر ارواحنا فداه حجت الاسلام پناهیان 1399/1/15 ┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄ 💟 @sahebzaman14 💟 🍃🍂🍃🍂🌹🍂🍃🍂🍃
⭕️ توی ایران تا الان به طور متوسط روزی ۷۲ نفر رو کشته ولی کشور مون هر سال توی تصادفات جاده ای به طور متوسط روزی ۷۶ نفر رو می کشه امیدوارم بعد از کرونا مجلس تازه نفس با کرونای مافیای خودروسازی ایران خودرو و سایپا مبارزه کنه! "دکتر کُد" ┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄ 💟 @sahebzaman14 💟 🍃🍂🍃🍂🌹🍂🍃🍂🍃
علیرضا امیدی‌¦ آموزش ازدواج💞
#خانواده_ولایی ۱۰۵ استاد پناهیان: ➖🔺🔻➖ 🔹این معنویت سرشار از عقلانیت و درایت 🔹این معنویت سرشار از
۱۰۶ استاد پناهیان: 🔸🔹🔸 ❓باید چه کارایی رو تو خونه بکنیم؟؟؟ ↪️ قبلا نصایحی رو از اولیاء خدا ،نسبت به پدرها مطرح کردیم... 🔻همین کلمه ی ( دوستت دارم )👌 که بعضی از پدرها اعتقاد دارن،حالا ما بگیم یا نگیم، چه تاثیری در عالم داره⁉️ ✅ همین نصایح خیلی ساده .... ⚠️ شما فکر میکنید، آدم ها چجوری میرن جهنم❓🔥 🔰امام صادق(ع) میفرماید: ↓ ریشه ضلالت و گمراهی غفلته⚠️ معنیش چیه👇 یعنی همین، اهمیت ندادن به چیزهای کوچیک💯✔️ 🔴 شیطون میاد در گوشِت میگه ، حالا این چیزه مهمی نیست، چاقو که نزدی گلوی کسی رو ببری♨️❌ ⁉️آخه تو دنیا فقط گلوی کسی رو ببری، مهمه ؟ دزدی مهمه ؟ ⚠️اگه مهم نبود،نمیگفت خانومت رو خوشحال کنی, روز قیامت خدا تو رو خوشحال خواهد کرد... 🔹ما برای اهداف مهمی باید برگردیم، توی { خـــونه } رو درست کنیم . 🤔شما که اینقدر اصرار نداری از طریق خانواده بهشت بری، چجوری میخوای بری بهشت⁉️ 🔻از طریق شهادت میشه❓❓ بله دیگه... شهادت ، میانبر بهشته مقامی بالاتر از شهادت نیست دیگه... 🔻همه میدونیم شهدا مقام خاصی دارن و بهشت جایزه این مقامشونه...✅↓ ⚠️حالا یه روایت میگم هم آقا هم خانم خیلی دقت کنید؛ ادامه دارد...
علیرضا امیدی‌¦ آموزش ازدواج💞
#او_را....105 یکی دیگشون گفت -اره عالیه.منم یه پیشنهاد دارم.میتونیم روزهای جلسات ورودی های جدید رو
.... 106 اتفاقاتی که افتاده بود رو مرور کردیم و من غش غش و زهرا خیلی آروم و درحالیکه سعی داشت من رو هم آروم کنه،میخندیدیم. خیلی برام جالب بود که جوری رفتار میکردن که انگار نه انگار با هم فرقی داریم. اینقدر حواسم پرت خوشی های اون چندساعت بود که تا وقتی دوباره تو فشار عجیب داخل واگن قرار نگرفته بودم،نفهمیدم که باز برگشتم تو مترو! - این چه کاری بود آخه؟!خب با تاکسی میرفتیم دیگه! -وای این دوباره شروع کرد! ترنم نمیدونی وقتی لب هات روی همه چقدر خوشگل تر به نظر میای! خندیدم و تو همون شلوغی با کیفم کوبیدم تو سر زهرا که باعث شد خانوم سن بالایی که کنارم بود و از تکون های من احتمالا داشت له میشد،اعتراض کنه! نخودی خندیدم و به زهرا که داشت با لبخند به جای من معذرت خواهی میکرد نگاه کردم. دوباره وسط جمعی قرار گرفته بودم که بوی لوازم آرایش و اسپری هاشون،فضا رو پر کرده بود.دوست نداشتم بازهم اعصابم خورد بشه اما اون جو راه دیگه ای جلوی پام نمیذاشت! تو فکر و خیالات غرق بودم که زهرا مثل یه غریق نجات،به دادم رسید! -بهت خوش گذشت؟ خودم رو جمع و جور کردم و لبخند زدم -خب راستش آره!دوستای جالبی داری! -آره خیلی بچه های خوبی هستن.تنها جمعی که خیلی دوستشون دارم،همین جمعه! -چطور؟مگه دوست دیگه ای نداری؟ -خب چرا.اما بچه های هیئت منتظران با همه فرق دارن! -چرا؟! -خب میدونی...همه کسایی که تو این جمع هستن،یه هدف دارن و با هم عهد بستن که برای این هدف تا پای جون،جلو برن.برای همین روی خودشون کار کردن. اخلاقشون،برخوردشون،تفکرشون،کاراشون،با همه متفاوته!بخاطر همون هدف،همدیگه رو خیلی دوست دارن .به هم احترام میذارن. برای هم مهم هستن. خلاصه خیلی ماهن!اگر بازم دلت بخواد که باهام بیای،کم کم خودت میفهمی! -جالبه!اتفاقا چندنفرشون شمارم رو گرفتن که بیشتر با هم در ارتباط باشیم. چشم هاش از خوشحالی درخشید. -واقعا؟!میگم که خیلی ماهن! اینقدر با زهرا گرم صحبت شدیم که نفهمیدم کی رسیدیم خونه. وارد حیاط خوشگلشون که شدیم وایسادم تا ازش خداحافظی کنم .اصرارش رو برای موندن قبول نکردم و با بغل محکمی،بخاطر روز خوبی که گذرونده بودم،ازش تشکر کردم. ماشین رو از پارکینگ خارج کردم و به طرف خونه به راه افتادم. طبق معمول،آهنگی که گذاشته بودم به مغزم اجازه ی فعالیت درست رو نمیداد. خاموشش کردم. تفاوت بین آدم ها،فکرم رو مشغول کرده بود. اینکه چقدر دغدغه هاشون با هم فرق داره،فکرهاشون،رفتارهاشون،مدل زندگیشون و... یاد دورهمی هایی افتادم که بعد از بی وفایی سعید و سارا،دیگه توشون شرکت نکرده بودم .توی اون جمع ها هم کم شوخی و بگو بخند نداشتیم اما یه چیزی تو دورهمی امروز بود که هیچ جای دیگه شاهدش نبودم !نمیدونم. شاید به قول زهرا، هدفشون بود که اینقدر دوست داشتنی ترشون میکرد! به خیابون شلوغ و پر سروصدای رو به روم نگاه کردم و زیر لب زمزمه کردم "هدف...!" "محدثه افشاری"