علیرضا امیدی¦ آموزش ازدواج💞
┄┅─✵🍃🌸﷽🌼🍃✵─┅┄ ✅ ادامه مباحث 👇 #چگونه_یک_نماز_خوب_بخونیم #خانواده_ولایی #اینکه_گناه_نیست ✅ادامه رم
┄┅─✵🍃🌸﷽🌼🍃✵─┅┄
✅ ادامه مباحث 👇
#چگونه_یک_نماز_خوب_بخونیم
#خانواده_ولایی
#اینکه_گناه_نیست
✅ادامه رمان مذهبی👇
#رمان_اورا
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄
💟 @sahebzaman14 💟
علیرضا امیدی¦ آموزش ازدواج💞
#چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم 66 🔶🔷🔶🔷 استاد پناهیان : رسانه هایی در عالم میخوان فساد رو منتشر کنن ک
#چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم 67
🔶🔷🔶🔷
استاد پناهیان؛
🔴چرا خانواده ها از هم پاشیده شده ؟
❗بهشون یاد دادند که اگر بابات جلوت رو گرفت ، وایسا محکم جلوش .
❌⭕😤
تو کشورهای اروپایی یه خط تلفن هست که اسمش هست خط تلفن کودک آزاری ،
مثل 110 که وقتی جنایتی میشه زود به پلیس خبر میدن ،
🔺یه خط هست برای بچه ها ، یعنی چی؟
یعنی اگه یه بابایی اومد به بچه ش گفت :
پسرم این چه فیلمیه داری نگاه میکنی ؟
⭕یه دفعه بچه گوشی تلفن و برمیداره ، آقای پلیس ،
بابام داره اذیتم میکنه بیاید ببریدش .
❗ پلیس به خاطر همین حرف آقا پسر، میاد فعلا پدره رو میبره تا قاضی رسیدگی بکنه ،
پسره حق میگفته یا نه ؟
❌🔺❌
بی ادبی رو قانونیش کردن ،
اما بهتون بگم همین یهودیا که بی ادبی رو نهادینه کردند،
در دل خانواده واینجوری اینها رو زیر ستم کشیدند .
🔺❗❗
هرچی بمبم تو خاور میانه بندازند ، مسیحی تحت تعلیمات یهود وجدانش بیدار نمیشه ،
همین یهودیا تو دل امریکا چه جوری زندگی میکنند ؟
🔴⭕
هر جا میخان حرکت کنند اول اقا ، پشت سرشون خانوم .
😏
بچه ها بیست سالشونم بشه به بابا که برسند تو خانواده یهودی ،
خم میشن دست بابا رو میبوسند .
❗❗❗😒
انگار پسر نوکر باباست .
بهشون میگی اقا این پدر سالاریه،
این ادب بچه ها نسبت به باباها تو خانواده های یهودی چرا انقدر بالاست ؟
🔴 میگه ما خانواده های یهودی میخایم دنیا رو اداره بکنیم ،
بچه هامون بی ادب باشند که نمیشه .
🔴 اونوقت تو فیلماشون به بچه های مایاد میدن ، هرچی دلت میخاد بگو ،
هرچی دلت خواست فحش بده ، جلو بابا ننه ت وایسا ،
خانوم جلوی آقا وایسه ، آقا جلوی بچه ها وایسه ، آقا به مادر بی احترامی کنه ، وای امان از بی ادبی ...
❌⭕❌
یه مدت ادب رو در همه موارد رعایت کن
تا بتونی نماز مودبانه بخونی
امتحان کن ✅🌺
علیرضا امیدی¦ آموزش ازدواج💞
#خانواده_ولایی ۶۶ "قله های ولایتمداری" 🌺🔹🌺🔹🌺 استاد پناهیان: ⭕️حاج آقا! میگم بچمون باید تا چه حدی
#خانواده_ولایی ۶۷
آیاتی که خوندیم در قرآن خاطرتون هست❓
چهارتا آیه بود
مشرک نشو, ملحد نشو, توحید داشته باش👌✅
بعد بلافاصله میفرماید
و بالوالدین احسانا
بحث خانوادگی در جامعه ولایی نقش کلیدی داره💢💢💯💯
این تمرین باید در احترام به پدر مادر و در
همه شرایط باشه😊👌👏
تو شرایط عادی کاری نداره
اون شرایط سخته که محل اصلی تمرینی✅👏💯
این به قسمت دلیل ضرورت رعایت این احترام ❓✅👇
و اینکه چه رابطه ای داره با ظهور حضرت میپردازیم💯💯
حالا تو خانواده ولایت مداری کجا درست میشه❓🤔
پدر و مادر چجوری ولایت مداریشون تو خانواده درست میشه❓🤔
فعلا فقط به بچه ها میپردازیم
ان شاءالله جلسات بعد درمورد پدرومادرها صحبت میکنیم😊👌👇
بعضی از دوستان الان میگن قبول احترام میذاریم بهشون👌❓👇
ولی یه چیزی هم باید به این پدر و مادرهایی که اذیت میکنن بگید❌⛔️
قبول میگیم ولی👇
ولایت مداری راهش تمرین پدر و مادر داریه👏👏👌👌👌
علیرضا امیدی¦ آموزش ازدواج💞
🔹 #او_را ... ۶۶ ترجیح دادم به مرجان زنگ بزنم! هرچند این وقت صبح ،حتما خواب بود طول کشید تا جواب بده
🔹 #او_را ... ۶۷
تا چنددقیقه،مثل چوب خشک ایستاده بودم و مامان بابا نوبتی بغلم میکردن
و گریه میکردن!
از اینکه نزدن توی گوشم
و حرفی بهم نزدن واقعا تعجب کرده بودم!!
تعجبم با دیدن ماشینم که یه گوشه ی حیاط پارک شده بود ، بیشتر هم شد!
دیگه هیچ حسی به این خونه
نداشتم!
قبل سال تحویل،رفتم حموم و دوش گرفتم🛁
گوشی و کیفم،روی تختم بودن!
اولین کاری که کردم،شماره ی اون رو تو گوشیم سیو کردم...!
اون سال مزخرف ترین سال تحویلی بود که داشتیم!
هممون میدونستیم ولی به روی خودمون نمیاوردیم!
حداقل مامان و بابا سعی میکردن لبخند روی لبشونو فراموش نکنن!
و در سکوت کامل وارد سال جدید شدیم...
اولین کسی که بعد از مامان و بابا بهم تبریک گفت،
مرجان بود!
و این کارش باعث شد با وجود انکار و سعی در پنهان کاریش،
بفهمم که حتما با مامان و بابا هماهنگ کرده
و بهشون گفته که من دارم میام،
و بهتره فعلا کاری به کارم نداشته باشن!!
و اوناهم بهش خبر داده بودن که من برگشتم!!
وگرنه با گوشی موبایلم تماس نمیگرفت😒
صبح زود،پرواز داشتیم!
به پاریس...
همون جایی که یه روزی جزو زیباترین رویاهای من بود!
اما بدون مامان و بابا!
و حداقل نه توی این حال و روز....!
با دیدن تلاش مامان و بابا،که سعی داشتن نشون بدن هیچ اتفاقی نیفتاده
دلم براشون میسوخت!!
خیلی مهربون شده بودن
و حتی مجبورم نمیکردن که باهاشون تو اون مهمونیای مسخره و لوسی که با دوستاشون داشتن حاضر بشم...!
و این، شاید بهترین کاری بود که میتونست حالمو بدتر نکنه!!
البته فقط تا وقتی که فهمیدم علتش اینه که نمیخوان کسی زخم صورتم رو ببینه!😒
پنجمین روزی بود که تو یکی از بهترین هتل های پاریس مثلا داشتیم تعطیلات عید!!😒 رو سپری میکردیم!
معمولا از صبح تا غروب تنها بودم،
ولی اون روز در کمال تعجب ،بعد بیدار شدنم مامان و بابا هنوز تو هتل بودن!!
داشتن با صدای آروم حرف میزدن اما با دیدن من هردوشون ساکت شدن و لبخندی مصنوعی رو لب هاشون ظاهر شد!!🙂
چند لقمه صبحونه خورده بودم که مامان شروع به صحبت کرد!
-خوبی گلم؟😊
با تعجب نگاهش کردم!!
-بله...!ممنون🙂
انگار میخواست چیزی بگه،
اما از گوشه ی چشمش بابا رو نگاه کرد
و فقط یه لبخند بهم زد😊
بعد صبحونه خواستم به اتاق برگردم که با صدای مامان سر جام ایستادم!!
-امممم...
راستش من فکرمیکنم زخم صورتت رو بهتره به یه دکتر زیبایی نشون بدیم تا اگر بشه...
اما بابا اجازه نداد حرفشو ادامه بده!!
-باز شروع کردی؟؟😠
مگه نگفتم دیگه راجع بهش حرف نزن؟؟😡
-خب آخرش که چی آرش؟؟
نمیتونیم بذاریم با این قیافه بمونه که!!
صدای بابا بلند تر از حالت عادی شده بود!
-بس کن😠
قبلا هم بهت گفتم!
من تا نفهمم اون زخم برای چی رو صورتشه،
اجازه ی این کارو نمیدم!!😡
-آرش😠
تا چندروز دیگه باید برگردیم ایران و ترنم بره دانشگاه
لجبازی نکن😠
-همین که گفتم!😡
اصرار مامان باعث میشد هرلحظه ،صدای بابا بالاتر بره!!
و من شبیه یه مترسک فقط اون وسط وایساده بودم و نگاهشون میکردم!
مقصر این دعوا من بودم!!
بابا هیچ جوره راضی نمیشد
و میخواست بفهمه
علت تمام اتفاق های اون چندروز چی بوده!!
و در نهایت مامان هم ادامه نداد و در مقابل این خواسته ی بابا تسلیم شد
و هر دو به من نگاه کردن!!
فقط سرمو تکون دادم و با ریختن اشک هایی که تو چشمم جمع شده بود،رفتم تو اتاق و در رو بستم!
اما مامان بلافاصله دنبالم اومد...
-ترنم!
گریه هیچ چی رو درست نمیکنه!
تو باید به من و بابات بگی چه اتفاقی برات افتاده!
-خواهش میکنم تنهام بذارید!
اصلا چرا شما هنوز نرفتید؟؟
اون جلسه ها و مهمونی های مسخرتون دیر میشه!
برید بذارید تنها باشم...
-تو واقعا عوض شدی!!😳
باورم نمیشه تو دختر منی!!
-باورتون بشه خانوم روانشناس!
شما اینقدر سرگرم خوب کردن حال مریضاتون بودین که هیچوقت از حال دخترتون باخبر نشدین!!
-ترنمممم😳
این چه مزخرفاتیه که میگی؟!
ما برای تو کم گذاشتیم؟؟؟😳
-نه!!
هیچی کم نذاشتید!
من دیوونه شدم!
من نمک نشناسم!
من بی لیاقتم!
همینو میخواستید بگید دیگه!
نه؟؟😭
بابا که تو چارچوب در وایساده بود، با چشمای پر از تاسف نگاهم میکرد و سرشو تکون میداد!
"محدثه افشاری"
1_1804105.mp3
5.25M
#این_که_گناه_نیست 47
خدا منتظر نَنِشسته،
تا تو پاتُ کج بذاری؛
گوشاتو بگیره و بندازتت توی آتیش❗️
✴️مظاهر جهنم و بهشت؛همین جاست!
تویی که با رفتارت
یکی از این مظاهِـرُ، انتخاب میکنی
علیرضا امیدی¦ آموزش ازدواج💞
┄┅─✵🍃🌸﷽🌼🍃✵─┅┄ ✅ ادامه مباحث 👇 #چگونه_یک_نماز_خوب_بخونیم #خانواده_ولایی #اینکه_گناه_نیست ✅ادامه رم
┄┅─✵🍃🌸﷽🌼🍃✵─┅┄
✅ ادامه مباحث 👇
#چگونه_یک_نماز_خوب_بخونیم
#خانواده_ولایی
#اینکه_گناه_نیست
✅ادامه رمان مذهبی👇
#رمان_اورا
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄
💟 @sahebzaman14 💟
علیرضا امیدی¦ آموزش ازدواج💞
#چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم 67 🔶🔷🔶🔷 استاد پناهیان؛ 🔴چرا خانواده ها از هم پاشیده شده ؟ ❗بهشون یاد د
.
#چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم 68
▪◾◼◾▪
استاد پناهیان:
💠تو نقلا هست که وقتی در شام اسیرا رو آوردند پیش یزید ،
یکیشون گزارش داد ، صدا زد یزید هر چی این بچه های حسین و زدیم ،
🔹🔷
▪هیچکدومشون یه حرف ناسزا به ما نزدند ، یه بی ادبی نکردند ،
😭😔
✅ ادب مال ماست ، ادب مال وقتیه که انسان کم میاره ،
با ادب قشنگ برخورد میکنه ، مگه هر کی هر چی دلش خواست باید انجام بده ؟
✅🌺
💠اگر بچه من از دبیرستان اومد بیرون ،
از راهنمایی اومد بیرون ، یه دفعه ای جلوی ننه باباش وایساد،
🔴 گفت : دلم میخواد ،
معلومه که آموزش و پرورش ما کارش خرابه ،
بچه رو چرا بی ادب کردی ؟
❓❗❓
❌من به مسئولین آموزش و پرورش عرض کردم .
شما نمیخاد به بچه من نماز خوندن یاد بدین .
⭕شما نمیخواد خدا و پیغمبر به بچه یاد بدین ،
✅به بچه من ادب یاد بدین .
بگید انسان است و مخالفت با هوای نفس کردن .
🔶برای اینکه انسان رفتاری رو انجام بده همیشه نباید دل به خواهی هاشو وسط بیاره .
❌⭕
ادب کنترل کننده هوای نفسه 🌺
یه مدت ادب و رعایت کن تا بتونی نماز مودبانه بخونی ☝️✅
امتحان کن✅🌺
علیرضا امیدی¦ آموزش ازدواج💞
#خانواده_ولایی ۶۷ آیاتی که خوندیم در قرآن خاطرتون هست❓ چهارتا آیه بود مشرک نشو, ملحد نشو, توحید
#خانواده_ولایی ۶۸
استاد پناهیان:
🔸آیاتی که خوندیم در قرآن خاطرتون هست؟!
چهارتا آیه بود:
🔸مشرک نشو
🔸 ملحد نشو
🔸 توحید داشته باش
بعد بلافاصله میفرماید:
✅ و بالوالدین احسانا 🌹
❤️بحث خانوادگی در جامعه ولایی نقش کلیدی داره.
✔️این تمرین باید در "احترام به پدر مادر" و در همه شرایط باشه.
✅ تو شرایط عادی کاری نداره.☺️
🔺اون شرایط سخته که برای انسان محل اصلی تمرینه....
🌹هنر اینه که توی شرایط سخت بتونی به پدر و مادرت احترام بذاری.
مخصوصا مواقعی که عصبانیت میکنن...
علیرضا امیدی¦ آموزش ازدواج💞
🔹 #او_را ... ۶۷ تا چنددقیقه،مثل چوب خشک ایستاده بودم و مامان بابا نوبتی بغلم میکردن و گریه میکردن!
🔹 #او_را ...۶۸
و این استارتی بود برای برگشتن به حالت همیشگیشون!!
معلوم بود واقعا شیش،هفت روز سعی در عادی نشون دادن شرایط،براشون خیلی سخت گذشته...!
فضای سردی که به یکباره حاکم بر روابطمون شد،اینو میگفت...!
خوبیش این بود که دیگه هیچکس مجبور به تظاهر نبود!!
تمام اون چندروز،تو هتل حبس بودم که نکنه کسی منو ببینه و آبروی خانم و آقای دکتر به خطر بیفته...!!
اکثر وقتا رو خواب بودم و بقیش رو هم به گوش دادن آهنگ میگذروندم!
جوری که تمام آهنگ های رپ رو از بر شده بودم...!
چند بار دیگه هم مامان و بابا بخاطر صورتم بحثشون شد!
که باعث میشد غرورم از قبل هم خورد تر بشه...😢
باورم نمیشد اینقدر آدم بی ارزشی شده باشم که بدون در نظر گرفتنم،راجع بهم صحبت و دعوا کنن...💔
تو اون ده روز ،تنها چندبار از هتل خارج شدم که اون هم برای خریدن سیگار بود!
و یک اسپری!
برای از بین بردن بوی سیگار...
کم حرف میزدم!
یعنی حرفی نداشتم که بزنم!
در حد سلام و خداحافظ
که اون هم اونقدری زیرلبی بود که خودم به زور صداشو میشنیدم!😕
مامان راست میگفت!
زخم روی صورتم وحشتناک تو چشم بود!
کاش میشد از عرشیا شکایت کنم
اما با کدوم شاهد؟؟
اصلا اگر هم مشکلی از این جهت نبود،
چجوری باید از رابطم با چنین آدم مزخرفی برای بابا،
که جز هم کیشای خودشو آدم حساب نمیکرد،
توضیح میدادم!؟😣
در آخر هم مامان برای جراحی صورتم حریف بابا نشد...!
حتی دیگه موافق پیشنهاد مامان،
برای ادامه تحصیل من،
تو خارج از کشور نبود!
و میگفت "جلوی چشممونه نمیدونیم داره چه غلطی میکنه!
فکرکن بفرستمش جایی که هیچ کنترلی روش ندارم!!
نمیدونم این بچه به کی رفته!
همش تقصیر توعه😠
من از همون اولشم میگفتم بچه نمیخوام!"
نمیدونم!
فکرمیکرد نمیشنوم یا از قصد بلند میگفت تا بیشتر از این بشکنم...!
هیچی بیشتر از اینکه فکر میکردم یه موجود اضافی ام،اذیتم نمیکرد...😣
بالاخره اون روزای مسخره،
هرجور که بود،تموم شدن
و برگشتیم تهران...
اما با حالی که هرروز بدتر و بدتر میشد و منو تا مرز جنون میبرد!
تا یک هفته تونستم دانشگاه رو به بهونه ی لق و تق بودن بپیچونم!
روزایی که با کمک مرجان،سیگار،مشروب و هدست به شب میرسید
و با کمک قرص آرامبخش به صبح!!
هیچکس باورش نمیشد این مرده ی متحرک،ترنم سمیعیه!!
مامان سعی داشت با استفاده از روش هایی که برای بقیه مریض هاش به کار میبرد،
حال داغون من رو هم خوب کنه!
اما هربار به یه بهونه از سرم بازش میکردم و
در اتاق رو قفل میکردم!!
با شروع دانشگاه،هرروز یه چسب زخم به صورتم میزدم و سعی میکردم فاصلم رو با همه حفظ کنم،
تا کسی چیزی از علت زخمم نپرسه😒
یک ماهی به همون صورت میگذشت
و فقط کلاس های دانشگاه رو
اونم نه به طور منظم ،
و نه به اختیار خودم ،
شرکت میکردم!
و سعی میکردم معمولی باشم
به جز وقتایی که گیر دادن مامان و بابا شروع میشد!
اون شب بعد از شام،طبق معمول بابا صحبت رو کشوند به بی لیاقتی های من
و اینکه اون دوشب رو کجا سپری کرده بودم
و زخم صورتم و خودکشیم برای چی بود!
دیگه حال دعوا کردن نداشتم!
فقط بشقاب رو انداختم زمین و خورد کردم و بدو بدو رفتم تو اتاق و درو بستم...!
اما آروم نشدم!
ناخودآگاه شروع به داد زدن کردم
"چرا ولم نمیکنید😠
چرا راحتم نمیذارید😖
چیکار به کارم دارید😫
من که حرفی با شما ندارم...
خستم کردید😭😭"
بلند بلند جیغ میکشیدم و خودمو میزدم!
موهامو میکشیدم و گریه میکردم!
شاید واقعا دیوونه شده بودم!
به قدری جیغ زدم که گلوم شروع به سوختن کرد!
بی حال روی زمین افتادم و چشمامو بستم....
"محدثه افشاری"
1_1805371.mp3
5.05M
#این_که_گناه_نیست 48
یه چاقو بردار؛ بکش روی پوستِت:
حتماً خراشِش میده!
🔥دستتُ، روی آتیش نگه دار:
حتماً می سوزه!
❌عِقاب الهی؛گوشمالیِ خدا نیستا!
پیامد خطای خودته،که بهت برمیگرده
4-1.mp3
2.46M
به بچه هاتون بازی هایی رو یاد بدید که قدرت مدیریتشون بالا میره
این کلیپ خیلی عااالیه!
استاد پناهیان
علیرضا امیدی¦ آموزش ازدواج💞
┄┅─✵🍃🌸﷽🌼🍃✵─┅┄ ✅ ادامه مباحث 👇 #چگونه_یک_نماز_خوب_بخونیم #خانواده_ولایی #اینکه_گناه_نیست ✅ادامه رم
┄┅─✵🍃🌸﷽🌼🍃✵─┅┄
✅ ادامه مباحث 👇
#چگونه_یک_نماز_خوب_بخونیم
#خانواده_ولایی
#اینکه_گناه_نیست
✅ادامه رمان مذهبی👇
#رمان_اورا
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄
💟 @sahebzaman14 💟