eitaa logo
علیرضا امیدی‌¦ آموزش ازدواج💞
3.5هزار دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
3هزار ویدیو
93 فایل
🔸اینجا بهت مهارت قشنگ زندگی رو آموزش میدم. 🔹ازدواج موفق💍🔹همسرداری💑 🔹موفقیت✌️🔹ترک رابطه حرام💔 💌 آیدی پاسخگویی وثبت نام دوره : @omidi_admin 💌آنچہ گذشت: @Alireza_omidi_1
مشاهده در ایتا
دانلود
علیرضا امیدی‌¦ آموزش ازدواج💞
🔹 #او_را ... ۶۵ بازم برگشتم اینجا! همون مکان امنی که برام مثل یه قرص آرامبخش عمل میکنه! حتی بهتر از
🔹 ... ۶۶ ترجیح دادم به مرجان زنگ بزنم! هرچند این وقت صبح ،حتما خواب بود طول کشید تا جواب بده... -الو؟؟😴 -مرجان😢 این دفعه مثل برق گرفته ها جواب داد! شاید فکرکرد اشتباه شنیده!! -الو؟؟؟؟😳 زدم زیر گریه -ترنم😳 تویی؟؟؟؟ -اره 😭 -تو زنده ای؟؟😳 هیچ معلومه کجایی؟؟ -میبینی که زنده ام...😭 -خب چرا گریه میکنی؟؟ خوبی تو؟؟ الان کجایی میگم؟؟ -نگران نباش،خوبم... -بگو کجایی پاشم بیام! -نه لازم نیست! فقط بخاطر یچیز زنگ زدم! مامان بابام...😢 خوبن؟؟ -خوبن؟؟ بنظرت میتونن خوب باشن؟؟😒 داغونن ترنم... داغونشون کردی!! هرجا که هستی برگرد بیا... -نمیتونم مرجان😭 نمیتونم!! -چرا نمیتونی؟ میفهمی میگم حالشون بده؟؟ همه جا رو دنبالت گشتن! میترسیدن خودتو کشته باشی!! -من از دست اونا فرار کردم! حالا برگردم پیششون؟؟؟ -ترنم پشیمونن!! باور کن پشیمونن!! مطمئن باش برگردی جبران میکنن!! -نه...😭 دروغ میگی دروغ میگن اونا اخلاقشون همینه! عوض نمیشن! -ترنم حرفمو باور کن! خیلی ناراحتن! اولش فکر میکردن خونه ی ما قایم شدی، اومدن اینجا رو به هم ریختن وقتی دیدن نیستی،حالشون بدتر شد! به جون ترنم عوض شدن! بیا ترنم... لطفا😢 دل منم برات تنگ شده😢 -تو یکی حرف نزن😠 من حتی اندازه یک پارتی شبانه برای تو ارزش نداشتم!😭 -ترنم اشتباه میکنی!! اصلا من غلط کردم... تو بیا هممون عوض میشیم! -نمیتونم... نه...اصرار نکن! -خب اخه میخوای کجا بمونی؟ میخوای تا اخر عمرت فراری باشی؟؟ چیزی نگفتم و فقط گریه کردم...😭 -ترنم... جون مرجان😢 چندساعت دیگه سال تحویله! پاشو بیا... -نمیدونم بهش فکر میکنم... -ترنم...خواهش میکنم... -فکرمیکنم مرجان... فکرمیکنم... و گوشی رو گذاشتم! انگار غم دنیا تو دلم ریخته بود سرمو گذاشتم رو زانوهام و زار زار گریه کردم....💔 صدای در ،یادم انداخت که اون منتظرمه! با چشمای قرمز در رو باز کردم و سعی کردم مثل خودش زمینو نگاه کنم! -اتفاقی افتاده؟؟ راستش صدای گریه میومد! نگران شدم! زیر چشمی نگاهش کردم، هنوز نگاهش پایین بود! منم پایینو نگاه کردم! -چیزی نیست! کارم داشتید؟؟ -بله! میشه بریم تو ماشین؟؟ سرمو تکون دادم و رفتم سمت ماشین! مثل همیشه رو به رو ،رو نگاه کرد و شروع کرد به صحبت! -چرا نمیخواید برید خونه؟؟ میدونید الان چقدر دل نگرانتونن؟؟ لبام قصد تکون خوردن نداشتن! به بازی با انگشتام ادامه دادم...! -حتما دلشون براتون تنگ شده... شما دلتون تنگ نشده؟؟ یه قطره اشک،از گوشه ی چشمم تا پایین چونم رو خیس کرد و تو روسری زشت و سفید بیمارستان فرو رفت... -میشه ببرمتون پیش خانوادتون؟؟ اشک بعدی هم از مسیر خیس قبلی سر خورد و سرم تکون ملایمی به نشونه ی تایید خورد...! لبخند ملایمی زد و ماشینو روشن کرد. تو طول مسیر،تنها حرفی که زدیم راجع به آدرس خونه بود! چنددقیقه ای بود رسیده بودیم، اما از هیچ‌کس صدایی در نمیومد! غرق تو فکر بودم، فکر مقایسه ی این ویلای بزرگ و بدون روح با اون اتاق ۳۰متری دوست داشتنی...❣ فکر مقایسه ماشین ۳۰۰میلیونی و سردم با این پراید قدیمی اما... تا اینکه اون سکوت رو شکست! -وقت زیادی نمونده! دوست نداشتم برم! اما در ماشینو باز کردم! -شمارمو دارید دیگه؟ سرمو تکون دادم! -من دوست دارم کمکتون کنم، ولی حیف که بد موقعه! امیدوارم سال خوبی داشته باشید! با لبخند گفتم "همچنین" و پیاده شدم! به خونه نگاه کردم، با پایی که نمیومد رفتم جلو! و زنگ رو زدم... اما برگشتم و پشتم رو نگاه کردم! هنوز اونجا بود! دستشو تکون داد و آروم راه افتاد! -بله...؟ صدای مامان بود! رفتنشو نگاه میکردم! دوباره استرسم داشت برمیگشت! -ترنم...تویی؟؟😳😢 "محدثه افشاری" ┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄ 💟 @sahebzaman14 💟
1_1803634.mp3
3.72M
46 فقط یه قلب رقیق و نرم میتونه خوبی های دیگرانُ ببینه و به پاشون عشـ💞ـق بریزه! تکرارگناهان کوچک لطافت قلبتُ نابود میکنه! 🔹ودیگه چشمات زیبایی دیگرانُ نمی بینن ┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄ 💟 @sahebzaman14 💟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 معیار امتحان‌های الهی 👈🏻 چرا امتحان بعضی از آدم‌ها آسان و برای بعضی سخت‌تر است؟ پناهیان ┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄ 💟 @sahebzaman14 💟
📛ایا میدانستید 67 درصد از ها بخاطر دوستی افراد متاهل با جنس مخالف است😳 📛ایا میدانستید 85درصد از اینترنت ها صرف نگاه کردن های شبکه های مجازی میشود😳
ای آرزوترین بهار.mp3
2.47M
😔😢 | 💔🎧 | بیابرگرد ای مسافر خسته از غم تو گسسته تارو پود دلِ این دل شکسته .... اللهم عجل لولیک الفرج ┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄ 💟 @sahebzaman14 💟
علیرضا امیدی‌¦ آموزش ازدواج💞
#چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم 66 🔶🔷🔶🔷 استاد پناهیان : رسانه هایی در عالم میخوان فساد رو منتشر کنن ک
67 🔶🔷🔶🔷 استاد پناهیان؛ 🔴چرا خانواده ها از هم پاشیده شده ؟ ❗بهشون یاد دادند که اگر بابات جلوت رو گرفت ، وایسا محکم جلوش . ❌⭕😤 تو کشورهای اروپایی یه خط تلفن هست که اسمش هست خط تلفن کودک آزاری ، مثل 110 که وقتی جنایتی میشه زود به پلیس خبر میدن ، 🔺یه خط هست برای بچه ها ، یعنی چی؟ یعنی اگه یه بابایی اومد به بچه ش گفت : پسرم این چه فیلمیه داری نگاه میکنی ؟ ⭕یه دفعه بچه گوشی تلفن و برمیداره ، آقای پلیس ، بابام داره اذیتم میکنه بیاید ببریدش . ❗ پلیس به خاطر همین حرف آقا پسر، میاد فعلا پدره رو میبره تا قاضی رسیدگی بکنه ، پسره حق میگفته یا نه ؟ ❌🔺❌ بی ادبی رو قانونیش کردن ، اما بهتون بگم همین یهودیا که بی ادبی رو نهادینه کردند، در دل خانواده واینجوری اینها رو زیر ستم کشیدند . 🔺❗❗ هرچی بمبم تو خاور میانه بندازند ، مسیحی تحت تعلیمات یهود وجدانش بیدار نمیشه ، همین یهودیا تو دل امریکا چه جوری زندگی میکنند ؟ 🔴⭕ هر جا میخان حرکت کنند اول اقا ، پشت سرشون خانوم . 😏 بچه ها بیست سالشونم بشه به بابا که برسند تو خانواده یهودی ، خم میشن دست بابا رو میبوسند . ❗❗❗😒 انگار پسر نوکر باباست . بهشون میگی اقا این پدر سالاریه، این ادب بچه ها نسبت به باباها تو خانواده های یهودی چرا انقدر بالاست ؟ 🔴 میگه ما خانواده های یهودی میخایم دنیا رو اداره بکنیم ، بچه هامون بی ادب باشند که نمیشه . 🔴 اونوقت تو فیلماشون به بچه های مایاد میدن ، هرچی دلت میخاد بگو ، هرچی دلت خواست فحش بده ، جلو بابا ننه ت وایسا ، خانوم جلوی آقا وایسه ، آقا جلوی بچه ها وایسه ، آقا به مادر بی احترامی کنه ، وای امان از بی ادبی ... ❌⭕❌ یه مدت ادب رو در همه موارد رعایت کن تا بتونی نماز مودبانه بخونی امتحان کن ✅🌺
علیرضا امیدی‌¦ آموزش ازدواج💞
#خانواده_ولایی ۶۶ "قله های ولایتمداری" 🌺🔹🌺🔹🌺 استاد پناهیان: ⭕️حاج آقا! میگم بچمون باید تا چه حدی
۶۷ آیاتی که خوندیم در قرآن خاطرتون هست❓ چهارتا آیه بود مشرک نشو, ملحد نشو, توحید داشته باش👌✅ بعد بلافاصله میفرماید و بالوالدین احسانا بحث خانوادگی در جامعه ولایی نقش کلیدی داره💢💢💯💯 این تمرین باید در احترام به پدر مادر و در همه شرایط باشه😊👌👏 تو شرایط عادی کاری نداره اون شرایط سخته که محل اصلی تمرینی✅👏💯 این به قسمت دلیل ضرورت رعایت این احترام ❓✅👇 و اینکه چه رابطه ای داره با ظهور حضرت میپردازیم💯💯 حالا تو خانواده ولایت مداری کجا درست میشه❓🤔 پدر و مادر چجوری ولایت مداریشون تو خانواده درست میشه❓🤔 فعلا فقط به بچه ها میپردازیم ان شاءالله جلسات بعد درمورد پدرومادرها صحبت میکنیم😊👌👇 بعضی از دوستان الان میگن قبول احترام میذاریم بهشون👌❓👇 ولی یه چیزی هم باید به این پدر و مادرهایی که اذیت میکنن بگید❌⛔️ قبول میگیم ولی👇 ولایت مداری راهش تمرین پدر و مادر داریه👏👏👌👌👌
علیرضا امیدی‌¦ آموزش ازدواج💞
🔹 #او_را ... ۶۶ ترجیح دادم به مرجان زنگ بزنم! هرچند این وقت صبح ،حتما خواب بود طول کشید تا جواب بده
🔹 ... ۶۷ تا چنددقیقه،مثل چوب خشک ایستاده بودم و مامان بابا نوبتی بغلم میکردن و گریه میکردن! از اینکه نزدن توی گوشم و حرفی بهم نزدن واقعا تعجب کرده بودم!! تعجبم با دیدن ماشینم که یه گوشه ی حیاط پارک شده بود ، بیشتر هم شد! دیگه هیچ حسی به این خونه نداشتم! قبل سال تحویل،رفتم حموم و دوش گرفتم🛁 گوشی و کیفم،روی تختم بودن! اولین کاری که کردم،شماره ی اون رو تو گوشیم سیو کردم...! اون سال مزخرف ترین سال تحویلی بود که داشتیم! هممون میدونستیم ولی به روی خودمون نمیاوردیم! حداقل مامان و بابا سعی میکردن لبخند روی لبشونو فراموش نکنن! و در سکوت کامل وارد سال جدید شدیم... اولین کسی که بعد از مامان و بابا بهم تبریک گفت، مرجان بود! و این کارش باعث شد با وجود انکار و سعی در پنهان کاریش، بفهمم که حتما با مامان و بابا هماهنگ کرده و بهشون گفته که من دارم میام، و بهتره فعلا کاری به کارم نداشته باشن!! و اوناهم بهش خبر داده بودن که من برگشتم!! وگرنه با گوشی موبایلم تماس نمیگرفت😒 صبح زود،پرواز داشتیم! به پاریس... ‌همون جایی که یه روزی جزو زیباترین رویاهای من بود! اما بدون مامان و بابا! و حداقل نه توی این حال و روز....! با دیدن تلاش مامان و بابا،که سعی داشتن نشون بدن هیچ اتفاقی نیفتاده دلم براشون میسوخت!! خیلی مهربون شده بودن و حتی مجبورم نمیکردن که باهاشون تو اون مهمونیای مسخره و لوسی که با دوستاشون داشتن حاضر بشم...! و این، شاید بهترین کاری بود که میتونست حالمو بدتر نکنه!! البته فقط تا وقتی که فهمیدم علتش اینه که نمیخوان کسی زخم صورتم رو ببینه!😒 پنجمین روزی بود که تو یکی از بهترین هتل های پاریس مثلا داشتیم تعطیلات عید!!😒 رو سپری میکردیم! معمولا از صبح تا غروب تنها بودم، ولی اون روز در کمال تعجب ،بعد بیدار شدنم مامان و بابا هنوز تو هتل بودن!! داشتن با صدای آروم حرف میزدن اما با دیدن من هردوشون ساکت شدن و لبخندی مصنوعی رو لب هاشون ظاهر شد!!🙂 چند لقمه صبحونه خورده بودم که مامان شروع به صحبت کرد! -خوبی گلم؟😊 با تعجب نگاهش کردم!! -بله...!ممنون🙂 انگار میخواست چیزی بگه، اما از گوشه ی چشمش بابا رو نگاه کرد و فقط یه لبخند بهم زد😊 بعد صبحونه خواستم به اتاق برگردم که با صدای مامان سر جام ایستادم!! -امممم... راستش من فکرمیکنم زخم صورتت رو بهتره به یه دکتر زیبایی نشون بدیم تا اگر بشه... اما بابا اجازه نداد حرفشو ادامه بده!! -باز شروع کردی؟؟😠 مگه نگفتم دیگه راجع بهش حرف نزن؟؟😡 -خب آخرش که چی آرش؟؟ نمیتونیم بذاریم با این قیافه بمونه که!! صدای بابا بلند تر از حالت عادی شده بود! -بس کن😠 قبلا هم بهت گفتم! من تا نفهمم اون زخم برای چی رو صورتشه، اجازه ی این کارو نمیدم!!😡 -آرش😠 تا چندروز دیگه باید برگردیم ایران و ترنم بره دانشگاه لجبازی نکن😠 -همین که گفتم!😡 اصرار مامان باعث میشد هرلحظه ،صدای بابا بالاتر بره!! و من شبیه یه مترسک فقط اون وسط وایساده بودم و نگاهشون میکردم! مقصر این دعوا من بودم!! بابا هیچ جوره راضی نمیشد و میخواست بفهمه علت تمام اتفاق های اون چندروز چی بوده!! و در نهایت مامان هم ادامه نداد و در مقابل این خواسته ی بابا تسلیم شد و هر دو به من نگاه کردن!! فقط سرمو تکون دادم و با ریختن اشک هایی که تو چشمم جمع شده بود،رفتم تو اتاق و در رو بستم! اما مامان بلافاصله دنبالم اومد... -ترنم! گریه هیچ چی رو درست نمیکنه! تو باید به من و بابات بگی چه اتفاقی برات افتاده! -خواهش میکنم تنهام بذارید! اصلا چرا شما هنوز نرفتید؟؟ اون جلسه ها و مهمونی های مسخرتون دیر میشه! برید بذارید تنها باشم... -تو واقعا عوض شدی!!😳 باورم نمیشه تو دختر منی!! -باورتون بشه خانوم روانشناس! شما اینقدر سرگرم خوب کردن حال مریضاتون بودین که هیچوقت از حال دخترتون باخبر نشدین!! -ترنمممم😳 این چه مزخرفاتیه که میگی؟! ما برای تو کم گذاشتیم؟؟؟😳 -نه!! هیچی کم نذاشتید! من دیوونه شدم! من نمک نشناسم! من بی لیاقتم! همینو میخواستید بگید دیگه! نه؟؟😭 بابا که تو چارچوب در وایساده بود، با چشمای پر از تاسف نگاهم میکرد و سرشو تکون میداد! "محدثه افشاری"
1_1804105.mp3
5.25M
47 خدا منتظر نَنِشسته، تا تو پاتُ کج بذاری؛ گوشاتو بگیره و بندازتت توی آتیش❗️ ✴️مظاهر جهنم و بهشت؛همین جاست! تویی که با رفتارت یکی از این مظاهِـرُ، انتخاب میکنی
علیرضا امیدی‌¦ آموزش ازدواج💞
#چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم 67 🔶🔷🔶🔷 استاد پناهیان؛ 🔴چرا خانواده ها از هم پاشیده شده ؟ ❗بهشون یاد د
. 68 ▪◾◼◾▪ استاد پناهیان: 💠تو نقلا هست که وقتی در شام اسیرا رو آوردند پیش یزید ، یکیشون گزارش داد ، صدا زد یزید هر چی این بچه های حسین و زدیم ، 🔹🔷 ▪هیچکدومشون یه حرف ناسزا به ما نزدند ، یه بی ادبی نکردند ، 😭😔 ✅ ادب مال ماست ، ادب مال وقتیه که انسان کم میاره ، با ادب قشنگ برخورد میکنه ، مگه هر کی هر چی دلش خواست باید انجام بده ؟ ✅🌺 💠اگر بچه من از دبیرستان اومد بیرون ، از راهنمایی اومد بیرون ، یه دفعه ای جلوی ننه باباش وایساد، 🔴 گفت : دلم میخواد ، معلومه که آموزش و پرورش ما کارش خرابه ، بچه رو چرا بی ادب کردی ؟ ❓❗❓ ❌من به مسئولین آموزش و پرورش عرض کردم . شما نمیخاد به بچه من نماز خوندن یاد بدین . ⭕شما نمیخواد خدا و پیغمبر به بچه یاد بدین ، ✅به بچه من ادب یاد بدین . بگید انسان است و مخالفت با هوای نفس کردن . 🔶برای اینکه انسان رفتاری رو انجام بده همیشه نباید دل به خواهی هاشو وسط بیاره . ❌⭕ ادب کنترل کننده هوای نفسه 🌺 یه مدت ادب و رعایت کن تا بتونی نماز مودبانه بخونی ☝️✅ امتحان کن✅🌺
علیرضا امیدی‌¦ آموزش ازدواج💞
#خانواده_ولایی ۶۷ آیاتی که خوندیم در قرآن خاطرتون هست❓ چهارتا آیه بود مشرک نشو, ملحد نشو, توحید
۶۸ استاد پناهیان: 🔸آیاتی که خوندیم در قرآن خاطرتون هست؟! چهارتا آیه بود: 🔸مشرک نشو 🔸 ملحد نشو 🔸 توحید داشته باش بعد بلافاصله میفرماید: ✅ و بالوالدین احسانا 🌹 ❤️بحث خانوادگی در جامعه ولایی نقش کلیدی داره. ✔️این تمرین باید در "احترام به پدر مادر" و در همه شرایط باشه. ✅ تو شرایط عادی کاری نداره.☺️ 🔺اون شرایط سخته که برای انسان محل اصلی تمرینه.... 🌹هنر اینه که توی شرایط سخت بتونی به پدر و مادرت احترام بذاری. مخصوصا مواقعی که عصبانیت میکنن...
علیرضا امیدی‌¦ آموزش ازدواج💞
🔹 #او_را ... ۶۷ تا چنددقیقه،مثل چوب خشک ایستاده بودم و مامان بابا نوبتی بغلم میکردن و گریه میکردن!
🔹 ...۶۸ و این استارتی بود برای برگشتن به حالت همیشگیشون!! معلوم بود واقعا شیش،هفت روز سعی در عادی نشون دادن شرایط،براشون خیلی سخت گذشته...! فضای سردی که به یکباره حاکم بر روابطمون شد،اینو میگفت...! خوبیش این بود که دیگه هیچ‌کس مجبور به تظاهر نبود!! تمام اون چندروز،تو هتل حبس بودم که نکنه کسی منو ببینه و آبروی خانم و آقای دکتر به خطر بیفته...!! اکثر وقتا رو خواب بودم و بقیش رو هم به گوش دادن آهنگ میگذروندم! جوری که تمام آهنگ های رپ رو از بر شده بودم...! چند بار دیگه هم مامان و بابا بخاطر صورتم بحثشون شد! که باعث میشد غرورم از قبل هم خورد تر بشه...😢 باورم نمیشد اینقدر آدم بی ارزشی شده باشم که بدون در نظر گرفتنم،راجع بهم صحبت و دعوا کنن...💔 تو اون ده روز ،تنها چندبار از هتل خارج شدم که اون هم برای خریدن سیگار بود! و یک اسپری! برای از بین بردن بوی سیگار... کم حرف میزدم! یعنی حرفی نداشتم که بزنم! در حد سلام و خداحافظ که اون هم اونقدری زیرلبی بود که خودم به زور صداشو میشنیدم!😕 مامان راست میگفت! زخم روی صورتم وحشتناک تو چشم بود! کاش میشد از عرشیا شکایت کنم اما با کدوم شاهد؟؟ اصلا اگر هم مشکلی از این جهت نبود، چجوری باید از رابطم با چنین آدم مزخرفی برای بابا، که جز هم کیشای خودشو آدم حساب نمیکرد، توضیح میدادم!؟😣 در آخر هم مامان برای جراحی صورتم حریف بابا نشد...! حتی دیگه موافق پیشنهاد مامان، برای ادامه تحصیل من، تو خارج از کشور نبود! و میگفت "جلوی چشممونه نمیدونیم داره چه غلطی میکنه! فکرکن بفرستمش جایی که هیچ کنترلی روش ندارم!! نمیدونم این بچه به کی رفته! همش تقصیر توعه😠 من از همون اولشم میگفتم بچه نمیخوام!" نمیدونم! فکرمیکرد نمیشنوم یا از قصد بلند میگفت تا بیشتر از این بشکنم...! هیچی بیشتر از اینکه فکر میکردم یه موجود اضافی ام،اذیتم نمیکرد...😣 بالاخره اون روزای مسخره، هرجور که بود،تموم شدن و برگشتیم تهران... اما با حالی که هرروز بدتر و بدتر میشد و منو تا مرز جنون میبرد! تا یک هفته تونستم دانشگاه رو به بهونه ی لق و تق بودن بپیچونم! روزایی که با کمک مرجان،سیگار،مشروب و هدست به شب میرسید و با کمک قرص آرامبخش به صبح!! هیچکس باورش نمیشد این مرده ی متحرک،ترنم سمیعیه!! مامان سعی داشت با استفاده از روش هایی که برای بقیه مریض هاش به کار میبرد، حال داغون من رو هم خوب کنه! اما هربار به یه بهونه از سرم بازش میکردم و در اتاق رو قفل میکردم!! با شروع دانشگاه،هرروز یه چسب زخم به صورتم میزدم و سعی میکردم فاصلم رو با همه حفظ کنم، تا کسی چیزی از علت زخمم نپرسه😒 یک ماهی به همون صورت میگذشت و فقط کلاس های دانشگاه رو اونم نه به طور منظم ، و نه به اختیار خودم ، شرکت میکردم! و سعی میکردم معمولی باشم به جز وقتایی که گیر دادن مامان و بابا شروع میشد! اون شب بعد از شام،طبق معمول بابا صحبت رو کشوند به بی لیاقتی های من و اینکه اون دوشب رو کجا سپری کرده بودم و زخم صورتم و خودکشیم برای چی بود! دیگه حال دعوا کردن نداشتم! فقط بشقاب رو انداختم زمین و خورد کردم و بدو بدو رفتم تو اتاق و درو بستم...! اما آروم نشدم! ناخودآگاه شروع به داد زدن کردم "چرا ولم نمیکنید😠 چرا راحتم نمیذارید😖 چیکار به کارم دارید😫 من که حرفی با شما ندارم... خستم کردید😭😭" بلند بلند جیغ میکشیدم و خودمو میزدم! موهامو میکشیدم و گریه میکردم! شاید واقعا دیوونه شده بودم! به قدری جیغ زدم که گلوم شروع به سوختن کرد! بی حال روی زمین افتادم و چشمامو بستم.... "محدثه افشاری"
1_1805371.mp3
5.05M
48 یه چاقو بردار؛ بکش روی پوستِت: حتماً خراشِش میده! 🔥دستتُ، روی آتیش نگه دار: حتماً می سوزه! ❌عِقاب الهی؛گوشمالیِ خدا نیستا! پیامد خطای خودته،که بهت برمیگرده
4-1.mp3
2.46M
به بچه هاتون بازی هایی رو یاد بدید که قدرت مدیریتشون بالا میره این کلیپ خیلی عااالیه! استاد پناهیان
علیرضا امیدی‌¦ آموزش ازدواج💞
. #چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم 68 ▪◾◼◾▪ استاد پناهیان: 💠تو نقلا هست که وقتی در شام اسیرا رو آوردند
. 69 نماز باعث میشه انسان با ادب بشه، 🔷🔶🔷🔶 استاد پناهیان؛ 🔶ادب کنترل کننده ی هوای نفسه . تو مدارس این و به بچه ی من یاد بدهند ، بسه ✅🌺 تا بتونه سر نماز ادب رو رعایت کنه . ⭕ از صد تا فحش بدتره که برگرده بگه👈 دلم میخواد !!!! مگه آدم هر کاری دلش میخواد باید بکنه ؟ ❌❌ تو فیلما ادب یاد بدن ، نمیخواد خدا پیغمبرو نماز یاد بدن، ما بساط کفر و به هم خواهیم ریخت . ✅🌺 روایت بگم برات ؟ میفرماید بهترین چیزی که پدرها برای بچه ها به ارث میگذارند ، ادبه . 💠 من مودب بارش آوردم ، حالا بچه ی من هر کاری دلش بخواد نمیکنه ، سر نماز هم ادب رو رعایت میکنه. ✅🔶 طبق مقررات بلده عمل کنه ، نماز مودب شدن انسان است در خانه خدا . ⭕ نه عشق بازی با خدا ... بعد که مدتی مودب بود ،این عشق تولید میشه . پس ادب وقتی که شد ، نماز بناست حال ما رو بگیره ... دقیقه ای یه بار موذن بالای ماذنه ، میگه الله اکبر ...، وقتی که مشغولی . 💠🔶 میخوای حرف بزنی ... صدات درنیادها ، برو وضو بگیر ، ⭕آخه الان حال ندارم ، اتفاقا نماز یه جوری طراحی شده ، که حالت و بگیره . 🔶✅ برای اینکه با ادب باشی باید یه خورده ضد حال به خودت بزنی .😣 ✅🌺 یه مدت ادب و رعایت کن تا بتونی نماز مودبانه بخونی 😊 ✅🔰 امتحان کن 👌👌 ┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄ 💟 @sahebzaman14 💟
علیرضا امیدی‌¦ آموزش ازدواج💞
#خانواده_ولایی ۶۸ استاد پناهیان: 🔸آیاتی که خوندیم در قرآن خاطرتون هست؟! چهارتا آیه بود: 🔸مشرک ن
۶۹ "اخلاق خوب" 🔹🔶🔺🔹🔶 استاد پناهیان: حالا ولایت مداری چطوری توی خونه درست میشه؟! 🔺پدر و مادر چجوری ولایت مداریشون تو خانواده درست میشه❓🤔 🔹فعلا فقط به بچه ها میپردازیم! ان شاءالله جلسات بعد درمورد پدرومادرها صحبت میکنیم😊👌👇 ⭕️بعضی از دوستان الان میگن باشه قبول! احترام میذاریم بهشون 👈ولی یه چیزی هم باید به این پدر و مادرهایی که اذیت میکنن بگید🤐 ✅باشه عزیزم قبول! میگیم!😊 ولی ولایت مداری راهش "تمرین پدر و مادر داریه..." ♦️تو اگه الان پدر و مادرتو نتونی تحمل کنی 🚫قطعا ولی خدا رو نمی تونی تحمل کنی. 🔹حاج آقا آخه اخلاق پدر و مادر من بد هست.😒 اما اولیای خدا که اخلاقشون بد نیست که🤔❓ ✔️خیلی راحت میشه باهاشون کنار اومد ┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄ 💟 @sahebzaman14 💟
علیرضا امیدی‌¦ آموزش ازدواج💞
🔹 #او_را ...۶۸ و این استارتی بود برای برگشتن به حالت همیشگیشون!! معلوم بود واقعا شیش،هفت روز سعی د
🔹 ... ۶۹ با صدای آلارم گوشی، غلطی زدم و دستمو روی گوشم گذاشتم اما انگار قصد نداشت بیخیال بشه!! چشمامو به زور باز کردم، میتونستم حس کنم که بخاطر گریه های دیشبم هنوز، قرمز و متورمن! جوری سرم تیر میکشید که انگار یه سیخ رو رد میکنن تو مغزم و درش میارن!!😣 دستمو گذاشتم رو سرم و تکیمو دادم به تخت... بدنم به شدت خشک شده بود و صدای قار و قور شکمم باعث میشد که احساس تنهایی نکنم! از لای چشمای بادکنکیم که مثل یه کوه سنگین شده بود ساعتو نگاه کردم! اه... باید میرفتم دانشگاه😒 میخواستم دوش بگیرم ولی همین الان هم دیرم شده بود! بیخیال به استاد سختگیر و نچسب ساعت اولم، رفتم سمت حموم!🛁 احساس میکردم این مفیدتر از اون کلاس های مسخرست!! حداقل کمی حس سبکی بهم میداد! بعد از حموم، رفتم توی تراس. یاد روزی افتادم که میخواستم از اینجا خودمو پرت کنم پایین! اونموقع شاید بدبختیام نصف الانم بود... نفس عمیقی کشیدم و چشمامو بستم. سعی کردم به روزای خوشم فکرکنم اما هیچی به خاطرم نیومد! به تموم روزایی که تو این چندماه گذشته گذرونده بودم فکرکردم. چقدر دلم آرامش میخواست❣ تو تمام این مدت هیچی نتونسته بود آرومم کنه! بجز... خونه ی اون! و حتی ماشین اون! یا.... نه! خودش نه😣 با تصور اینکه الان تو گوشیم شماره ی یه آخوند سیوه خندم گرفت🙂!! ولی کاش میشد یه بار دیگه برم تو اون خونه! نمیدونم چرا ولی اونجا با همه جا فرق داشت! دیوونگی بود اما چاره ای نداشتم! رفتم تو مخاطبین گوشیم، تا رسیدم به شمارش که با اسم "اون" سیو شده بود!!! یه لحظه انگشتم میرفت رو شمارش و یه لحظه عقب میومد! آخه زنگ میزدم چی میگفتم؟!! میگفتم ببخشید میشه بیام خونت آروم شم؟😒 من حتی اسمشو نمیدونم!! با دیدن ساعت،مثل فنر از جا پریدم!! اگر بازم میخواستم وقتمو تلف کنم، دیگه به هیچکدوم از کلاس ها نمیرسیدم! و دیگه حوصله جنگ و دعوا با بابا رو نداشتم...! بعد از کلاس،با مرجان قرار داشتم. بخاطر اینکه میترسیدم هنوز با مامان،در ارتباط باشه، پیشش هیچ صحبتی راجع به "اون" نکرده بودم. و خواهش کرده بودم چیزی راجع به اون دو روز،ازم نپرسه! رسیدم جلوی در خونشون و ماشینو پارک کردم. هنوز از دست مرجان دلخور بودم، هرچند سعی کرده بود از دلم در بیاره اما تازگیا به شدت کینه ای شده بودم! اما وسوسه ی خوردن مشروب، نمیذاشت خیلی به کینه و ناراحتیم فکر کنم!! ماشینو قفل کردم و رفتم بالا. اما ضدحالی که خوردم ، این دلخوشی رو هم ازم گرفت! وقتی که مرجان تازه داشت از خود بی خود میشد و از ته دل شروع کرده بود به خندیدن، هرچی که خورده بودم رو بالا آوردم!😣 معدم داشت میسوخت و دلم درد گرفته بود! قار و قور شکمم یادم انداخت که از صبح چیزی نخوردم! بی حال روی یکی از مبل‌ها ولو شدم و مرجان رو که کاملا شبیه خل و چلا شده بود نگاه میکردم! اینقدر این صحنه برام چندش آور بود که نمیتونستم باور کنم منم با خوردنش، یه چیزی شبیه مرجان میشم!!😣 بدون حرفی کیفمو برداشتم و از خونه زدم بیرون! سوار ماشین شدم و با سرعت از اونجا دور شدم. "محدثه افشاری" ┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄ 💟 @sahebzaman14 💟
1_1805922.mp3
5.83M
49 قَبری در کار نیست❗️ 👈قبر تو؛ نَفْـــسِ توست! از فشار قبر نترس! اگه بتونی نَفْسِت رو پاک کنی، تا خودت و دیگران از وجودت در امنیت باشند؛ تولد اَمنی به برزخ داری ┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄ 💟 @sahebzaman14 💟
13980910_35325_128k.mp3
5.17M
🎙 بشنوید | بیانات حضرت آیت الله خامنه‌ای پیش از آغاز جلسه درس خارج فقه درباره ثبت‌نام افراد در ┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄ 💟 @sahebzaman14 💟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⛔️زمانی که از ایمان جزء نامش نمی‌ماند..... 🎬کلیپی بسیار تکان دهنده باموضوع جاهلیت مدرن جاهلیتی بدترازمردم زمان پیامبر (ص)❗️ 🍃🍂🍃🍂🌹🍂🍃🍂🍃 ┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄ 💟 @sahebzaman14 💟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♻️ هشدار! مراقب جنگ روانی دشمن باشید ♨️ این روزها و پس از فعال شدن اینترنت، فیلم‌ها و صوت‌های ساختگی مثل حمله نیروی انتظامی به خانه مردم و کلیپ سخنان تحریف شده رهبر انقلاب در حال انتشار است. با دیدن این کلیپ به خباثت و رذالت دشمنان و منافقین و معاندین بیشتر پی‌ ببرید و مراقب جنگ روانی دشمن باشید! 🔺 تحریف سخنان مقام معظم رهبری و ایجاد جنگ روانی و شبهه برای تخریب رهبر انقلاب، نیروهای نظامی و انتظامی و فریب مردم... 🔹حتما تا انتها ببینید ┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄ 💟 @sahebzaman14 💟