Panahian- MonajateShabaniye.mp3
6.05M
🔸پیام صوتی علیرضا پناهیان به مناسبت آغاز ماه شعبان
👈🏻 در این ماه چگونه تفکر کنیم و چطور با خدا حرف بزنیم؟
#ماه_شعبان
#جهش_تولید
#کرونا
#کرونا_را_شکست_میدهیم
#درخانه_بمانیم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄
💟 @sahebzaman14 💟
🍃🍂🍃🍂🌹🍂🍃🍂🍃
مداحی آنلاین - خدمت کردن به پدر - دارستانی.mp3
2.5M
♨️خدمت کردن به پدر
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎤حجت الاسلام #دارستانی
📡حداقل برای یک☝️نفر ارسال کنید.
#ماه_شعبان
#جهش_تولید
#کرونا
#کرونا_را_شکست_میدهیم
#درخانه_بمانیم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄
💟 @sahebzaman14 💟
🍃🍂🍃🍂🌹🍂🍃🍂🍃
مداحی آنلاین - سر ميذارم رو خاك قدماش - کریمی.mp3
5.92M
🌸 #میلاد_امام_حسین(ع)
💐سر ميذارم رو خاك قدماش
💐میمیرم صدها بار از یه نگاش
🎤 #محمودکریمی
👏 #سرود
👌فوق زیبا
#روز_پاسدار
#جهش_تولید
#کرونا
#کرونا_را_شکست_میدهیم
#درخانه_بمانیم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄
💟 @sahebzaman14 💟
🍃🍂🍃🍂🌹🍂🍃🍂🍃
9.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 اجرای خارق العاده شرکتکننده #عصر_جدید و نقاشی متفاوت چهره سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی در #روز_پاسدار
👌فوق العاده زیبا
5.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ در آخرالزمان فتنه ها خیلی طول نمیکشه...
فتنه های آخرالزمان بسیار سنگین ولی دارای
نتیجه سریع هستند...
استاد پناهیان
علیرضا امیدی¦ آموزش ازدواج💞
┄┅─✵🍃🌸﷽🌼🍃✵─┅┄ ✅ ادامه مباحث 👇 #چگونه_یک_نماز_خوب_بخونیم #خانواده_ولایی #اینکه_گناه_نیست ✅ادامه رم
┄┅─✵🍃🌸﷽🌼🍃✵─┅┄
✅ ادامه مباحث 👇
#چگونه_یک_نماز_خوب_بخونیم
#خانواده_ولایی
#اینکه_گناه_نیست
✅ادامه رمان مذهبی👇
#رمان_اورا
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄
💟 @sahebzaman14 💟
علیرضا امیدی¦ آموزش ازدواج💞
┄┅─✵🍃🌸﷽🌼🍃✵─┅┄ ✅ ادامه مباحث 👇 #چگونه_یک_نماز_خوب_بخونیم #خانواده_ولایی #اینکه_گناه_نیست ✅ادامه رم
سلام دوستان وقتتون بخیر صبور باشید
انشاءالله از امشب یا فردا مبحث قبلا خودمون رو ادامه خواهیم داد.
پس خواهشا کانال آقا امام زمان رو ترک نکنید❤️
اجرتون با بی بی زهرا🤷♂
هدیه سیزده در خانه 😉
“بر روی لینک زیر بزنید "
انگشتتان را روى هر پرنده بزاريد
صداي آن پرنده را خواهيد شنيد.
خيلي زيباست 🙏🏻 🌿
https://coneixelriu.museudelter.cat/ocells.php
علیرضا امیدی¦ آموزش ازدواج💞
┄┅─✵🍃🌸﷽🌼🍃✵─┅┄ ✅ ادامه مباحث 👇 #چگونه_یک_نماز_خوب_بخونیم #خانواده_ولایی #اینکه_گناه_نیست ✅ادامه رم
سلام دوستان با یاری آقا امام زمان عج الله مبحث اینکه گناه نیست و مبحث چگونه یک نماز خوب بخوانیم رو خدمتتون بیان کردیم و این دو مبحث به پایان رسیدند.
انشاء ادامه مبحث #خانواده_ولایی و #رمان_اورا رو از امشب خدمتتون بیان میکنم.
و با یاری خدا یه مبحث جدید به نام #ارتباط_بانامحرم رو هم خدمتون بیان خواهیم کرد🤷♂
┄┅─✵🍃🌸﷽🌼🍃✵─┅┄
✅ ادامه مباحث 👇
#خانواده_ولایی
✅ادامه رمان مذهبی👇
#رمان_اورا
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄
💟 @sahebzaman14 💟
علیرضا امیدی¦ آموزش ازدواج💞
#خانواده_ولایی ۱۰۲ استاد پناهیان: 🔹➖💥🔹 ⚠️نباید فقط از کلمه ی خانواده موفق، استفاده کنیم، و بگیم خ
#خانواده_ولایی ۱۰۳
"خانواده ولایی"
🔹🔺🔸🔷
استاد پناهیان:
🔻چرا بگیم خانواده ی معنوی!!؟؟
[ یه مقدار بالاتر صحبت کنیم☺️ ]
⚠️معنویتی که با چاشنی"ولایت" همراه نباشه،↓
⭕️معنویت کاذبه ، خودش یه فریب دیگه س.
( بریم سراغ کلمات اصیل )
🔹یه خانواده ولایی چطور خانواده ای هست❓
🔸من که تصور نمیکنم موضوع خانواده ،
حتی بین خانوداه های خوب ما
اونطوری که باید و شاید جا افتاده باشه.
⚠️( یه بابا ) یا ( یه مامان )
راحت میتونه عصبانی بشه تو خونه
و یه اخلاقی از خودش نشون بده
که رفتار خوبی نباشه♨️⭕️
🔰 ولی اگه بدونه ،این رفتارش داره
بچشو " ضد امام زمان " میکنه,👇
← حتما خودشو کنترل میکنه✔️
← حتما متفاوت میشه👌💯
🔹ما هیچ وقت حاضر نیستیم، برای خانواده موفق بمیریم.
🔻ولی حاضریم برای امام حسین'ع' بمیریم 🌷
🔻ما حاضریم برای امام زمان'عج' بمیریم 🌷
🔻حاضریم هزینه کنیم👌
🔹آقا من میگذرم، حاضرم از اخلاق بدم دست بردارم....
😌😊
⚠️اگه مادرهای ما تو این جامعه بدونن که اخلاق خوبشون، چه تاثیری رو این بچه داره.!!👇
🔸باور کنید، بداخلاق ترین شوهر هم داشته باشن میگن،
من شوهرم بداخلاق هست، چیکار کنم بچم بد نشه؟!
🔰 بگو شوهرت رو ببخش...
{ میگه میبخشم...., به خاطر آقا میبخشم...☺️ }👌✔️
#جهش_تولید
#کرونا
#کرونا_را_شکست_میدهیم
#درخانه_بمانیم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄
💟 @sahebzaman14 💟
🍃🍂🍃🍂🌹🍂🍃🍂🍃
علیرضا امیدی¦ آموزش ازدواج💞
#او_را .... 102 دستم رو زدم زیر چونم و سعی کردم با یادآوری نوشته های سجاد، دلم رو آروم کنم. اما فای
#او_را.... 103
برای حاضر شدن،به اتاق زهرا برگشتیم.آماده شدم و رو تختش نشستم و حاضر شدنش رو نگاه میکردم و خوشگلی لباس های خونگیش رو با سادگی لباس های بیرونش مقایسه میکردم.هرچند که در عین سادگی،خیلی تمیز و شیک و مرتب بود.
از مامانش خداحافظی کردیم و بیرون اومدیم.زهرا بدون توجه به ماشین هردومون که توی پارکینگ بودن،به طرف در رفت.
-عه!کجا میری؟؟ماشینا تو پارکینگنا!
دستم رو گرفت واز در بیرون برد.
-میدونم.مگه قراره آدم همه جا با ماشین بره؟
با تعجب،سرجام میخ شدم و غر زدم:
-وا!میخوای پیاده بری؟
دوباره دستم رو گرفت و کشید
-مگه من گفتم پیاده بریم؟
چشم هام گرد شد و صدام از حد معمول بلندتر...
-مترو؟؟؟وای زهرا بیخیال!من اصلا عادت به اینجور کارا ندارم.
مصمم رو به روم ایستاد و یه ابروش رو انداخت بالا!
-تنبل خانوم! بیا بریم.مگه باید عادت داشته باشی؟
-زهرا جون ترنم ول کن!این یکی رو دیگه نمیتونم. بیا عین آدم سوار ماشین بشیم بریم.
-ترنم به جون خودت من از تو تنبل تر و راحت طلب ترم. ولی تا این تنبلی رو کنار نذارم بیخیال نمیشم. بیا بریم تا منم بیشتر از این وسوسه نشدم.
دستم رو گرفت و من رو که هنوز در حال غر زدن بودم، کشون کشون به دنبال خودش برد!
از شلوغی مترو طاقتم تموم شده بود و دلم میخواست بشینم و گریه کنم ولی حتی جایی برای نشستن هم نبود.
-آخه من از دست تو چیکارکنم؟عجب غلطی کردم با تو دوست شدما!
-هیسسس...دلتم بخواد! وایسا غر نزن!
تن صدام رو پایین آوردم و تو چشماش که ده سانت بیشتر از چشمای خودم فاصله نداشت زل زدم
-غر نزنم؟؟زهرااااا...غر نزنم؟؟ کلَت تو حلق منه! بعد میگی غر نزن؟!
لبخند دلنشینی رو لب هاش ظاهر شد.
-اولشه! درست میشی...منم اوایلش همین احساسو داشتم.کلی از خودم فحش خوردم تا تونستم!
چشمام رو ریز کردم و با حرص نفسم رو بیرون دادم.
صدای دست فروشی که از وسط اون جمعیت چمدون بزرگش رو میکشید و گوشاش سعی میکرد بد و بیراه مردم رو نشنیده بگیره، حتی از لبخند زهرا هم برام زجرآورتر بود!
نگاهم رو تو واگن چرخوندم. به جز زهرا و یه پیرزن، هیچکس چادری نبود! هرکسی با تیپ و قیافش سعی داشت بهتر از بغل دستیش به نظر بیاد. این رو از نگاه های چپ چپشون به همدیگه یا سلفی های چند دقیقه یه بار و بررسی تمیزی زیرچشمشون تو آینه میشد فهمید!
ناخودآگاه دستی به بافت موهام کشیدم و از تو آینه به صورتی که حالا چندوقتی میشد سعی میکرد رو پای زیبایی خودش وایسه و به لوازم آرایش متوسل نشه، نگاه کردم. دلم میخواست لوازم آرایشم پیشم بود تا به همشون ثابت کنم هیچکدوم نمیتونن حتی به گرد پام برسن! و با این فکر شدیدا حرصم گرفت.
اعصابم خیلی خورد شده بود.نگاهم رو صورت هاشون میچرخید و خودم رو واسه ظاهری که برای خودم درست کرده بودم، سرزنش میکردم.
تو اون لحظه اصلا دلم نمیخواست یاد آموخته ها و هدف جدیدم بیفتم. فقط دلم میخواست منم مثل بقیه تو این دور رقابتی شرکت کنم و دست همه رو از پشت ببندم!
تو همین فکرا بودم که زهرا دستم رو گرفت و به سمت در کشید.از قطار که پیاده شدم با غرغر رفتم یه گوشه ی خلوت و مشغول مرتب کردن شالم شدم. زهرا با لبخند ملایمی،نگاهم میکرد و چیزی نمیگفت.
" محدثه افشاری"
#جهش_تولید
#کرونا
#کرونا_را_شکست_میدهیم
#درخانه_بمانیم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄
💟 @sahebzaman14 💟
🍃🍂🍃🍂🌹🍂🍃🍂🍃