اینجا ایران است، کشور امام حسین علیه السلام
کشور ما، کشور امام حسین است
اینجا مادرانش، شیر را با عشق به کربلا به فرزندان خود می دهند،
مردمش با نام حسین قد کشیده،
با اشک بر مظلومیت او جان گرفته،
و با یاد کربلا نفس میکشند.
سرزمینی که خون پاک شهیدانش با نام حسین جوشیده،
دلهای مردمش با روضهی حسین آرام گرفته،
و غیرتش را از کربلا وام گرفته است.
اینجا ایران است،
سرزمین عاشقان، دیار علمدارها،
و وطن مردانی که با نام حسین(ع)
به میدان رفتند و جاودانه شدند...
غزه، رو به آسمانِ ظهور
دنیای سختی است
سایهی ظلم هر روز گستردهتر میشود
و زمین از فریاد بی صدای مظلومان لبریز است.
کودکان غزه با چشمانی پر از وحشت و دستانی خالی،
در مقابل وحشیانهترین جنایات تاریخ ایستادهاند.
جهان، کر و کور شده است.
انسانیت، به تاراج رفته
و دردی جانکاه در قلب مؤمنان زبانه میکشد.
ما ماندهایم با قلبهایی شکسته
و اشکهایی که خشک نمیشوند...
و اگر نبود وعدهی ظهور منجی،
اگر نبود نوید آن صبح روشن،
چگونه میشد در این شب تاریک،
حتی یک روز بیشتر زنده ماند؟
تنها امید ما، نجاتبخشی است که خواهد آمد...
تا عدالت را جاری کند،
تا حق را از دل خاک بیرون کشد،
تا پرچم صلح و حقیقت را بر بلندای عالم برافرازد.
و ما تا آن روز، درد را به دعا میسپاریم
و اشک را با انتظار گره میزنیم
اللهم عجل لولیک الفرج
غزه در آغوش انتظار
چه روزهای سنگینی است
غزه زیر آوار درد نفس می کشد،
و ما فقط میتوانیم نگاه کنیم و اشک بریزیم.
نه دستمان میرسد، نه زبانمان کارگر است،
و قلبمان جریحه دار میشود در تماشای این همه بیعدالتی
دل ما تنگ است،
برای صلح و برای آغوشی آسمانی،
برای دستی که بیاید و تمام این کابوسها را تمام کند.
اگر امیدی به آمدنت نبود،
به کدام دلخوشی، صبح را آغاز میکردیم؟
اگر نوید ظهورت در دل نبود،
این دنیا چیزی نبود جز جهنمی بیانتها
آقای خوبیها!
درد زیاد است، داغ زیادتر،
اما دل ما هنوز به تو بند است
تو بیایی، غزه لبخند خواهد زد،
کودکان خواهند خندید،
مادران، آرام خواهند گرفت،
و ما نفس خواهیم کشید، بیگریه، بیدلهره،
در آغوش عدالت و در سایهی نگاهت
اللهم عجل لولیک الفرج
غزه، قصهی عاشقی در عصر بیعدالتی
در گوشهای از این جهان پرهیاهو،
جایی هست که شبها صدای لالایی مادر،
با غرش موشکها در هم میآمیزد
جایی که کودکان با لبخند به دنیا میآیند،
اما با اشک و زخم و گرسنگی بزرگ میشوند
غزه، نامش کوتاه است، اما دردهایش بیانتها
اینجا نان نیست، آب نیست، دارو نیست، اما ایمان هست
مردم، با شکمهای گرسنه و دلهایی لبریز از عشق،
قامت ایستادگی بستهاند
قصهی غزه، قصهی دلدادگی است،
به وطن، به خدا، به حقیقت
در میان ویرانهها هنوز بوی یاس میآید،
هنوز کسی نماز عشق میخواند روی خاکی که با خون گلگون شده
غزه، سرزمین عاشقانههایی است که در عصر بیعدالتی فریاد میشوند
و چه کسی میداند؟
شاید همین مظلومیت،
همین مقاومت،
همین اشکها
و همین نانِ نایافته،
روزی عدالت را به جهان بازگرداند
اللهم عجل لولیک الفرج