هدایت شده از برگی از دفتر معرفت
#مباحثه
#مجاهده
🍃مرحوم آیت الله قزوینی برای موضوعی که از قزوین راهی کاشان شده بود، با مرحوم ملامحسن کاشانی و علامه فیضی، درباره موضوعی بحثشان میشود، #بحث_علمی، [نه جرّ و بحث ما که نفسی و شیطانیست]،
🍃ایشان یک نظری داشتند و طرف مقابل نظر دیگری.پس از اتمام بحث، مرحوم آیتالله قزوینی راهی قزوین میشود.
🍃پس از رسیدن به منزل به فکر فرو میرود، حالا درنماز شبشان بوده، قبل از نماز بوده، یا بعد از آن، خدا به ایشان عنایتی میفرماید. چون آدم حقجو و با انصافی بوده خدا هدایتش میکند.
🍃متوجه میشود که عَجَب حق با ملامحسن بوده، #حق با فیض کاشانی بوده و من اشتباه کردم. نمیگوید خب حالا اشتباه کردیم برایشان نامه مینویسیم، خدا میداند ما که قصدی نداشتیم.
🍃چون خودش را ساخته، تهذیب نفس کرده، درس اخلاق اثر کرده، آن بزرگواران #اهل_عمل بودند،
🍃همین که میفهمد اشتباه کرده، از قزوین، حالا پای پیاده یا با اسب، چهارصد سال پیش را در نظر بگیرید، حال با چه وسیلهای میشد، شاید هم با پای پیاده، خواسته نفس خود را له کند، #خودخواهی را پایمال کند، راهی کاشان میشود.
🍃درب خانۀ مرحوم ملامحسن رو میزند. مرحوم ملامحسن وقتی سوال میکند کیست؟ میگوید: "یا مُحْسِنُ قَدْ اتاکَ الْمُسىءُ"
✅همان عبارتی را که به خدا میگوید. نمیگوید تو خدایی، ولی از این عبارت استفاده میکند چون اسم ایشان محسن بوده میگوید: ای آقای ملامحسن من #گناهکارم، من اشتباه کردم، مرا ببخش، گناهکار آمده، به خانه راهش بده.
🔻نمیگوید برو بابا این کیه خب! او هم مثل ما یک روحانیه! مثل ما یک مُلاست! او هم یک شیخ هست و منم یک شیخ! او هم درس خوانده منم درس خواندم. چون اینها حرف #نَفس هست، حرف #شیطان است.
🍃ملامحسن در را که باز میکند میگوید: آقا مرا ببخش. حق با شما بود من #اشتباه کردم، ایشان میفرماید این حرفها چیست؟! بحث علمی بود تمام شد، حل شد.
🍃ملا محسن ایشان را دعوت میکند برای صرف چایی، ولی مرحوم قزوینی میگوید: نه به اخلاصم ضرر میخورد، من #برای_خدا آمدم.من نیامدم پذیرایی بشم.
در محضر استاد
🍃نشر مطالب استاد، بلامانع است
https://eitaa.com/daftaremarefat
https://sapp.ir/bargiazdaftaremarefat