بسم الله الرحمن الرحیم
************
اشعار فاطمی
نبض این عالم بُود ، در دستهای فاطمه
مِهر را بر سر بُود ، ظلّ لوای فاطمه
غرق می شد نوح با کشتی در آن طوفان یقین
گر نمی بودش به دل مهر و ولای فاطمه
مصطفی دادش سلام و بوسه زد بر دست او
گفت : می باشد رضای حق ، رضای فاطمه
هست او روح و روان خاتم پیغمبران
جان فدایش ، گفت احمد : من فدای فاطمه
مرتضی او را برای خویش « نِعْمَ العَوْن » خواند
بُد علی هم یارِ خوب و مقتدای فاطمه
یک زن امّا حیدر آمد، محو و مات علم او
در فضیلت کِی زنی آید به جای فاطمه
رحمه للعالمین را ، رحمت پروردگار
قدر و کوثر هست در قرآن ثنای فاطمه
زندگی بی او ندارد ، خیر از بهر علی
نیست کس خیر کثیر حق، سوای فاطمه
از حدیث قدسی لولاک دانستم که کرد
ذات حق افلاک را خلقت برای فاطمه
یازده گوهر از این دریا به گیتی عرضه گشت
مخزن گنج خدا باشد ، سرای فاطمه
یازده خورشید تابان در سپهر معرفت
یازده آیینة احمد نمای فاطمه
سرور خیل شهیدان خون حق یعنی حسین
با ادب بگذاشته صورت به پای فاطمه
روح او در قالب زینب تجلّی می کند
چونکه زینب خطبه خوانَد هم صدای فاطمه
وقت خطبه بر ولایت هر دو یاری داده اند
رفته از این راه زینب در قفای فاطمه
رمزِ این نوحه سرایی « ایزدی » خواهی اگر
عقده دارم ، در کف عقده گشای فاطمه
🆔
https://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14
با لمس کردن لینک بالا به کانال ما بپیوندید.
التماس دعای فرج
بسم رب الشهداء و الصدیقین
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
اشعار فاطمی
( آسمان گرفت )
؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛
آنکس که راهِ دوستی ات در جهان گرفت
از یُمنِ پیرویّ تو جا در جنان گرفت
هر کاو چشید جرعه ای از جامِ کوثرت
شد خضرِ راه و زندگیِ جاودان گرفت
هر کس خلیل وار ز جان شیعه ی تو گشت
از نار ، بار بسته به گلشن مکان گرفت
نور وجود پاک تو ، ای مظهر خدای
از طور جلوه کرد و کران تا کران گرفت
تو در مَثَل سفینهی نوحی، که راکبش
تا ساحل نجات ز طوفان ، امان گرفت
در پیشِ پات ، خواجهی عالم قیام کرد
گلبوسهها ز دست و رُخَت ، شادمان گرفت
گویایِ وحی گفت که جانم فدات باد
ای روحِ من ز فیضِ تو هستی روان گرفت
ای ( هَل أتی ) حدیث تو ، قرآن به سینهاش
این سوره را ز دادنِ سه قرصِ نان گرفت
پنهان ز کور ، حُسنِ خدا داد کرده ای
صد نکته درس باید از این داستان گرفت
در خانه ی تو لطف خدا موج می زند
چشمِ امید از درِ آن چون توان گرفت ؟
میکال برده دست به دستاسِ مطبخت
جبریل نیز اذن بر این آستان گرفت
نازل برای فضّه غذا از بهشت شد
عیسی نزاده ، رتبهی مریم ز شأن گرفت
بعد از تو در کویر ، عطش داشت ، ناگهان
آب زلال کوثرت از آسمان گرفت
ایّام فاطمیه شد و سوز سینهام
با هُرمِ آه ، سبقت از آتش فشان گرفت
بار دگر بهانهی شهر مدینه را
مرغ دلم که نیست وِرا آشیان گرفت
یا فاطمه ! غلام درت را قبول کن
هر چند نمرهی بدی از امتحان گرفت
با یاد غربت تو ، سرشکم روانه گشت
راه کلام را به گلویم فغان گرفت
پیش از شهادتش پدرت گر چه بارها
بیعت برایتان ز همه مردمان گرفت
منبر به بوتراب سپرد و فدک، تو را
دشمن ز راه کینه هم این و هم آن گرفت
پیری نشست بر سرِ منبر پس از نبی
ارثِ پدر ، به ظلم ، ز دُختِ جوان گرفت
جای گل وفا ، شرر هیزم جفا
اجر رسول بود که این خاندان گرفت !
گلچین بدمرام به گلشن چو پا گذاشت
از غنچه هم گلاب در این بوستان گرفت
چون دید مانده دُور و برت خالی از کسان
دیوار و در ، چه گرم ، تو را در میان گرفت
مادر ز پا فتاده و طفلش ز دست رفت
آن دم ز دودِ آهِ پدر ، آسمان گرفت
تا فتنه را به اوج رسانَد، میان خلق
باطل به دُورِ بازوی حق، ریسمان گرفت
کردی تلاش بهر دفاع از امام خود
دامان او گرفتی و خصمت امان گرفت
با جُرمِ دوستیّ علی بس تو را زدند
پهلو، شکسته گشته و بازو، نشان گرفت
کوته چو گشت دست تو از دامن امام
دست شکسته ، دامن اشک روان گرفت
چون تیر دشمنان خدا بر هدف نشست
شد سروِ قامتت خَم و شکل کمان گرفت
سخت است درک این که بگوییم بانویی
در خانه رخ ز همسر و از کودکان گرفت
مرهم پذیر ، زخمِ دل دوستان شود
وقتی که انتقامِ تو ، صاحب زمان گرفت
چون ( ایزدی ) به خلق ، حدیث غم تو گفت
از بس گریست در دهنِ او زبان گرفت
*******************************
برای مشاهده سایر سرودههای فاطمی حاج امیر ایزدی همدانی میتوانید با لمس لینک زیر وبلاگ شخصی ایشان را ببینید.
🆔
http://amirizadihamedani.blogfa.com
یا با لمس لینک زیر به کانال ما بپیوندید:
🆔
http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14
التماس دعای فرج.
هدایت شده از امیر ایزدی
بسم الله الرحمن الرحیم
___________________
اشعار فاطمی
(رکن کعبه)
؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛
علی جان محمد راحت جانش بُود زهرا
ولایت قلعه ی امن است و بنیانش بُود زهرا
نباشد جز جلال الله ، ما فوق جلال او
مبارک مظهری از حیّ سبحانش بُود زهرا
قبولِ توبه ی آدم ز یمن نام او باشد
امید نوح ، در امواج طوفانش بُود زهرا
به جسم آفرینش ، جان شیرین است پیغمبر
خدا داند ، خدا داند که جانانش بُود زهرا
سحاب رحمت بی منتهای حق بُود احمد
صفای قطره های پاک بارانش بُود زهرا
ز رتبت عصمت سرمد ، به معنی بضعه ی احمد
خدیجه فخر دارد ، زیب دامانش بُود زهرا
برایش مصحفی آورده جبریل امین از حق
کتاب معرفت ، آغاز و پایانش بُود زهرا
زکیّه ، راضیه ، مرضیّه ، صدیقه لقب هایش
به جمع عرشیان ، منصوره عنوانش بُود زهرا
کتاب خویش را داور به مدح او دهد زیور
که قدر و کوثر و تطهیر قرآنش بُود زهرا
قسم بر ظاهر و بر باطن قرآن که این مصحف
مراد از بَعضُها در آلِ عمرانش بُود زهرا
رسول راست قامت ، خم شود بوسد ز دست او
فداها گویدش چون روح و ریحانش بُود زهرا
محمد عطر جان بخش جنان از سینه اش جوید
گل خوشبوی و زیبای گلستانش بُود زهرا
علی در کشتیِ ایمان بُود چون نوح کشتیبان
یقین فُلکِ نجات خلق ، سکّانش بُود زهرا
مهی که ردّ شمسِ او شده مشهور در عالم
درون خانه خورشید درخشانش بُود زهرا
امیر المومنین میزان اعمال است از سبحان
شفیع شیعیان در پای میزانش بُود زهرا
سوار ناقه ای از نور باشد در صف محشر
چنین عزّت خدا را در خورِ شأنش بُود زهرا
بُود اسباب او بهر شفاعت دست عباسش
چه عباسی ؟! که خود از دوستدارانش بُود زهرا
حسین آید به دیدارش ولی با پیکری بی سر
در آن هنگامه ی حسّاس ، گریانش بُود زهرا
طلب از رب کند آن دم قصاص قاتلینِ او
غمین بر حنجر مذبوح و عطشانش بُود زهرا
رضای حضرت حق در رضای فاطمه باشد
که در دریای خلقت ، درّ غلطانش بُود زهرا
بدون دوستان خود نگردد داخل جنّت
چه در شادی ، چه در غم فکر یارانش بُود زهرا
بهشت دادگر از نور لبخندش شود روشن
خدا خواهد صفای باغ رضوانش بُود زهرا
یهودی ها ز نور چادرش اسلام آوردند
خوشا آنکس که رهبر سوی ایمانش بُود زهرا
ائمه حجت حقّند بر مردم در این عالم
ولی حجت بر ایشان ز امر رحمانش بُود زهرا
حسین بن علی صورت نهاده بر کف پایش
که مهمان در شب شام غریبانش بُود زهرا
به استقبال وی ، از جای خیزد خواجه ی بطحا
به هر منزل ، به هر محفل که مهمانش بُود زهرا
به بام شوهرش آید فرود از آسمان زهره
عَلَم از مرتبت بر بام کیهانش بُود زهرا
از او نسل نبی جاوید شد ، آفاق را پُر کرد
ولایت ماند از او بر جا ، نگهبانش بُود زهرا
بنای ظلم دشمن گر شود چون کوه مستحکم
کسی کاو می کند از پایه ویرانش بُود زهرا
به قرآن و زبور ، انجیل و تورات و صحف سوگند
که تا کون و مکان برجاست ، دورانش بُود زهرا
چه شبها پشت دیوار بقیعش ناله سر دادم
که آن وادیّ ویران ، گنج پنهانش بُود زهرا
من از آغاز عمرِ خود محبّ فاطمه بودم
دل من کشوری باشد که سلطانش بُود زهرا
به هر جا رفتم از او دم زدم ، تکریم گردیدم
که گسترده همه جا خوان احسانش بُود زهرا
بُود باب الحوائج حضرت صدّیقه ی کبری
خوشا دردی که دارو بخش و درمانش بُود زهرا
پس از پیغمبر اکرم ، هجوم آورد بر او غم
از این ماتم شب و روز آه و افغانش بُود زهرا
به قتل محسنش آورد دشمن از عزا بیرون
نگفت از داغِ احمد ، قلب سوزانش بُود زهرا
به زیر تازیانه کرد ثابت بر همه عالم
که تا سر حدّ جان در پای پیمانش بُود زهرا
الا اهل سقیفه ! ابرهه خویانِ کین گستر
امیر المؤمنین کعبه است و ارکانش بُود زهرا
ز نفرین کردنِ دشمن گذشت از امرِ مولایش
علی باشد امام و تحت فرمانش بُود زهرا
هنوز از غاصبینِ حقّ حیدر ، شیعه می پرسد :
چرا در نوجوانی ، سیر از جانش بُود زهرا ؟!
مگر در شهر یثرب ، گریه کردن جُرم می باشد ؟!
که بهر گریه کنج بیت الاحزانش بُود زهرا
ز جور خصم بر پهلو و بازو ، سینه و صورت
کبودیّ و جراحات فراوانش بُود زهرا
به جنگ دشمنان رُو ( ایزدی ) با منطق و برهان
علیه خصم ، تیغش نطق و برهانش بُود زهرا
_____________________
برای مشاهده سایر سرودههای فاطمی حاج امیر ایزدی همدانی میتوانید با لمس لینک زیر وبلاگ شخصی ایشان را ببینید.
🆔
http://amirizadihamedani.blogfa.com
یا با لمس لینک زیر به کانال ما بپیوندید:
🆔
http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14
التماس دعای فرج.
بسم رب الشهداء و الصدیقین
=========================
اشعار فاطمی
سه بند اول از یک ترکیب بند
؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛
بند اول
ای رسول خدای ، را دختر
مادر مهربان ، برای پدر
آیة محکمه ، عطیّة حق
ای خدایت ستوده در کوثر
ذات سرمد به حضرت احمد
بعدِ چندی شنیدن ابتر
از کرامت تو را عطا فرمود
که سُروری به قلب آن سَروَر
پس به شکرانه ، حکم فرمودش
هان ! «فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَانْحَر»
سورة نور ، روشناییِ طور
هیجده آیة تو روشنگر
بهجه قلبِ سید اسراء
بلکه او را چو روح ، در پیکر
برترینِ زنان به هر دوران
بر نبی جان و بر علی جانان
بند دوم
ختم مرسل به احترام تمام
پیش پای تو می نمود قیام
بوسه بر دست و سینه ات می زد
آن نهاده به فرقِ گردون ، گام
بارها گفت : « بَضْعَهٌ مِنّی »
تا که حجت شود به خلق ، اتمام
پایه های شریعت نبوی
از وجودِ تو یافت استحکام
دوستیّ تو ، نزد ما باشد
در حقیقت ، حقیقتِ اسلام
هیچ کس پی به رتبه ات نَبَرَد
ز این جهت ، فاطمه تو را شد نام
بود از خادمان خانة تو
حضرت جبرئیل علیه سلام
خانه ات بود قبلة حاجات
بر تو و اهل خانه ات صلوات
بند سوم
پدرت عقل کلّ و ختم مآب
شوهر اطهرت ، پدر به تراب
مادرت را ز حق رسیده سلام
بسکه اخلاص داشت در هر باب
پسرانت امام ، بعد امام
دختران تو ، آیه های حجاب
فضّه ات را رسد غذا ز بهشت
مریمِ دیگری است از این باب
در بیابان برای خادمه ات
آبِ جنت رسید و شد سیراب
قسمت می دهم به جان حسین
مادرم ! فاطمه مرا دریاب
آیه هایی که در فضیلت توست
گشت شیرازه ، بهر اُمّ کتاب
ای ولای تو رکن ایمانم
بفدایت جوانی و جانم
ادامه دارد....
_______________________________
برای مشاهده سایر سرودههای فاطمی حاج امیر ایزدی همدانی میتوانید با لمس لینک زیر وبلاگ شخصی ایشان را ببینید.
🆔 http://amirizadihamedani.blogfa.com
یا با لمس لینک زیر به کانال ما بپیوندید:
🆔 http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14
التماس دعای فرج.
بسم الله الرحمن الرحیم
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
اشعار فاطمی
بندهای ۴و۵و۶ از یک ترکیب بند
؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛
بند چهارم
سورة قدر در فضیلت توست
« هَلْ اتی » نقلی از کرامت توست
تا سه شب ، قوتِ خود کنی انفاق
راستی که کرم ، سجیّت توست
رختِ شامِ زفاف ، بذل کنی
چونکه احسان به خلق ، عادت توست
قول لولاک ، شاهدم باشد
کآفرینش ، طفیل خلقت توست
گر کسی طالب رضای خداست
شرط آن بی گمان ، رضایت توست
چه نیازی به این و آن دارم
من که سرمایه ام محبّت توست
سر بلندم از اینکه شکر خدا
گردنم زیر بار منّت توست
بانوی بانوان باغ بهشت
نور لبخندِ تو ، چراغ بهشت
بند پنجم
بی تو هر چار فصل ، پاییز است
دل شیعه ز درد لبریز است
دمِ پاکت بهار ایمان است
سبزی برگِ زردِ پاییز است
بی تو ، ای شادیِ دلِ احمد
باغ فردوس هم غم انگیز است
خانة قلبِ دوستان از تو
نور بگرفته ، عطر آمیز است
گر برای تو ، جان و سر بازم
هدیه هایم دو چیزِ ناچیز است
بوستانِ مدایحت بانو
خاک زر دارد و غزل خیز است
بی ولایِ تو ، غرق تاریکی است
هر کسی گر چه شمس تبریز است
دوستیّ تو مثنویّ من است
بال پروازِ معنویّ من است
بند ششم
به کتاب خدا ، بهاری تو
بینِ عترت ، طلایه داری تو
جمع ثقلین ، مادر حسنین
عقل کل را تو یادگاری تو
بر امام زمان به هر عنوان
پاسداری و جان نثاری تو
شاکی از آن دو ناجوانمردی
چون به محشر ، قدم گذاری تو
با خبر بود آن نمک به حرام
باری از جنسِ شیشه داری تو
آنچه رخ داد را نمی گویم
بی قرارم که بی قراری تو
ناله کردی بیا بیا فضّه
که مرا یار و غمگساری تو
غنچه از لاله شد جدا ، ای وای
گشت شش ماهه ای فدا ، ای وای
___________________________________
برای مشاهده سایر سرودههای فاطمی حاج امیر ایزدی همدانی میتوانید با لمس لینک زیر وبلاگ شخصی ایشان را ببینید.
🆔http://amirizadihamedani.blogfa.com
یا با لمس لینک زیر به کانال ما بپیوندید:
🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14
التماس دعای فرج.
بسم الله الرحمن الرحیم
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
اشعار فاطمی
بندهای۷و۸و۹ از یک ترکیب بند
؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛
بند هفتم
آنکه بیعت شکست بیعت خواست
بیعت از صاحب ولایت خواست
خصمِ هارون ، برای گوساله
بعدِ موسای عصر ، بیعت خواست
مثل خفاش ، پشت بر خورشید
ظلمتِ محض ، بهر اُمّت خواست
جبت را یار گشت آن طاغوت
تکیه بر مسندِ خلافت خواست
آنکه جایش به قعر دوزخ باد
شعله ، در خانة نبوّت خواست
پهلویت را شکست و می دانست
که پیمبر از او مودّت داشت
بر خلاف گواهیِ قرآن
شاهد از اُسوة طهارت خواست
گرچه آگاه بود از این تفسیر
که تویی روح آیة تطهیر
بند هشتم
ای نگین نبی ، نگار علی
بی قرار علی ، قرار علی
گلشنِ وحی را صفا ، زهرا
نوجوان یار و نوبهار علی
مِهرِ مهری در آسمانِ وفا
گردشت بود بر مدار علی
مصطفی جان فداییِ تو و تو
جانِ خود کرده ای نثار علی
ایستادی به پیشِ سیل ستم
همچنان کوه ، در کنار علی
آن زمانی که بسته شد دستش
باز کردی گره ز کار علی
خطبه های تو بود در رتبه
لبة تیز ذوالفقار علی
خطبه ات سوخت خرمن دشمن
زد رگ پر ز خونِ اهریمن
بند نهم
در ز قبله ربودنت خوش بود
کبریا را ستودنت خوش بود
در نماز نشسته ، نیمة شب
فکر همسایه بودنت خوش بود
سینه ، پهلو شکسته ، دل خسته
وا علیّا سرودنت خوش بود
بینِ یک شهر ، دشمنِ بدخواه
دل حیدر به بودنت خوش بود
خسته چون سوی خانه بر می گشت
لحظة در گشودنت خوش بود
با سلامی ز قلبِ پر دردش
گرد غربت زدودنت خوش بود
با نگاهی به چشمِ چشمِ خدا
روشنایی فزودنت خوش بود
رفتی و رکنِ رکنِ دین بشکست
پشت مولی الموحدین بشکست
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
برای مشاهده سایر سرودههای فاطمی حاج امیر ایزدی همدانی میتوانید با لمس لینک زیر وبلاگ شخصی ایشان را ببینید.
🆔http://amirizadihamedani.blogfa.com
یا با لمس لینک زیر به کانال ما بپیوندید:
🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14
التماس دعای فرج.
بسم الله الرحمن الرحیم
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
گریه و تبسّم حضرت زهرا (سلام الله علیها)
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
به نام خداوند لوح و قلم
که نامش شده در عوالم، عَلَم
همان کاو بُوَد مؤمنین را ولی
خدای محمد، خدای علی
الا! طالب نکته های لطیف
شنو مطلبی از «بحار» شریف
در آن دم که از زهرِ دو همسرش
نبی داشت ضعفی ز پا تا سرش
به رخسارِ آن سرورِ بی مَثَل
همی سایه انداخت، پیک اجل
دل فاطمه بود از غم کباب
که میداد از دست، ختمیمآب
پیمبر چو احوال صدّیقه دید
وِرا خواند در پیش و در بر کشید
در آن گوشه، در گوش او راز گفت
یکی جمله با مَحرمش باز گفت
ز حرف پدر، باز دختر گریست
کشید آه از دل، فزونتر گریست
پدر چون به دختر، دُوُم جمله گفت
همین راز بشنفت و چون گُل شکفت
نشانهای غم در رُخش گُم شدی
بَدَل، گریهاش بر تبسّم شدی
پیمبر، دمی بعد رفت از جهان
ولی ماند سرّ کلامش نهان
کمی بعدتر عایشه از بتول
بپرسید کای نور چشم رسول!
چه فرمود آن روز خیرالانام
که گریان و خندان شدی زآن کلام؟
به پاسخ بفرمود دخت رسول
نبی چون مرا دید زار و ملول
بفرمود: ز امر خدای جلیل
خلیل وِرا هست وقت رحیل
گُل زندگانی شده برگ برگ
بُوَد چهرهام پُر ز آثار مرگ
از این حرفِ جانسوزِ خیرالبشر
مرا شیون و ناله شد بیشتر
رسول خدا دید دختِ جوان
به رُخ گشته سیلابِ اشکش روان
لذا جملۀ دیگری باز گفت
مرا از ره مرحمت راز گفت
بفرمود: دیگر نباشی ملول
که از زُمرۀ اهلبیت رسول
ز حق، آنکه او پیشتر از همه
به من هست ملحق، تویی فاطمه
مَبَر این کلامِ پیمبر ز یاد
زمان جدایی نباشد زیاد
از این حرف آثار غم، گُم شدند
بَدَل ناله ها بر تبسّم شدند
الا «ایزدی» بعد ختمی مآب
تو گویی شد ارکان عالَم خراب
چنانکه خبر داد ختم رُسُل
شدی عمر زهرا چنان عُمر گل
ز بیداد و نامردی مشرکین
در خانهاش سوخت در نار کین
زکین بین دیوار در شد شهید
همان محسنی که جمالش ندید
شکستند از کینه آئینهاش
بیازرد ضرب لگد سینهاش
به رخسار او رنگ نیلی زدند
بر آن صورت ماه، سیلی زدند
شدش گلشن آرزو برگ برگ
طلب کرد از حیّ دادار مرگ
؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛
همدان شنبه ۰۴/آذر/ ۱۴۰۲هـ ش
11 جمادی الاول 1445 هـ ق فاطمیۀ اول
علی نظری منفرد؛ تنها یادگار ص 127
به نقل از کامل ابن اثیر ج 2 ص 323
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
((باتشکر فراوان از آقای علی وطنی (مدظله) مداح الائمه بخاطر تایپ اشعار))
برای مشاهده سایر سرودههای فاطمی حاج امیر ایزدی همدانی میتوانید با لمس لینک زیر وبلاگ شخصی ایشان را ببینید.
🆔http://amirizadihamedani.blogfa.com
یا با لمس لینک زیر به کانال ما بپیوندید:
🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14
التماس دعای فرج.
بسم الله الرحمن الرحیم
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
شادمانی در اوج غم
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
باز با نام حیّ لَم یزلی
که خدای محمد است و علی
آنکه زهرا بُوَد حبیبۀ او
«وَحـدَهُ لا الهَ الا هـو»
خلق، قائم بر آن خجسته صفات
لیک او قـائم آمــده بر ذات
با تو گویم که«مجلسی»به«بِحار»
نقل کـرد این روایت غمبــار
هان ! ز شرحش غمم به سینه بُوَد
قصّــه مربـوط بـر مدینه بُود
بود سرشار، ز آه و شیون، شهر
داده بودند بر پیمبــر زهـر
آه و افسوس ! رهبری مظلوم
شد ز جورِ دو همسرش مسموم
رو، سوی قبله با تنی بی تاب
بود در حال مرگ ختم مآب
دخترش فاطمه، کنارش بود
گریه می کرد و غمگسارش بود
فاطمه، یاس گلشن او بود
روح او، پارۀ تن او بود
فاطمه، بر پـدر چو مادر بود
شرح تطهیر و قدر و کوثر بود
او که بر قلب، داغ مادر داشت
چشم اُمّیــد، بـر پیمبر داشت
دلش از مصطفی صفایی داشت
دیدهاش نور و روشنایی داشت
حال کـز دستِ او پدر می رفت
نور از آن چشمهای تر می رفت
شیونش دم به دم فزون می شد
قلب محزون و اشک خون می شد
آب می زد به رُخ، رسول الله
روی لب داشت ذکر«وا کرباه»
دید زهرا چو حــال پیغمبر
عرض کرد: ای مرا ضیاء بصر!
حُزن و اندوهِ من ز محنت توست
بهر رنـج و غـم و مشقت توست
کرد با دخترش، رسول بیان:
کای تو بانوی بانوان جهان!
بعد از امروز، بهر پیغمبر
نیست رنج و مشقتی دیگر
پس از این، ای عزیز نیک سرشت
غرق در نور و نعمتم به بهشت
لیک بودی دل بتول، ملول
ناله می کرد پیش چشم رسول
مصطفی از وفا وِرا طلبید
پارۀ پیکرش به بر بکشید
گفت حرفیّ و بر رخش نگریست
زان سخن، باز فاطمه بگریست
بار دیگر به او کلامی گفت
که چو بشنفت همچو گل، بشکفت
کمتر آن شیون و فغان گردید
بلکه یکباره شادمان گردید
هر که این صحنه دید شد حیران
کاو چسان شد در اوج غم، شادان؟
تا که بعد از شهادت طاها
عایشه کرد پرسش از زهرا
کاندر آن لحظه های پایانی
با تو «یس» چه گفت پنهانی؟
که از آن قصه، غصهات گُم شد
گـریـه، تبدیـل بـر تبسُّم شد
گفت صـدیقـه؛ دفعۀ اوّل
گفت بابم: رسیده پیک اَجَل
وقت آن شد کزاین جهان بروم
جـانب مُلک جــاودان بروم
لیک من را چو دید در یم غم
مُـژدهام داد خواجـۀ عالَم
گفت: بر او به حُکم حضرت حق
اوّلین کس که می شود ملحق
آن منم من که دخترش هستم
بضعه اش، روح پیکرش هستم
شاد گشتم که از ارادۀ حق
زود بر مصطفی شوم ملحق
این خبر کرد از غم آزادم
بلکه مسرور کرد و دلشادم
«ایزدی» باز گو رسول الله
کز اشاره دو پاره سازد ماه
لطف، بیش از همه به فاطمه داشت
فـاطمـه نیز فرق بـا همه داشت
آه و افسوس، بعد مرگ رسول
شـادمـانی نشد نصیب بتـول
صورت او هدف به سیلی شد
ضربتی خورد و رنگ نیلی شد
بر تنش ضربه وحشیانه زدند
چنـد نامـرد، تـازیانه زدند
فاش گویم: دل پدر بشکست
چونکه پهـلوی دختـرش بشکست
فـاطمــه پشت در، ز پای نشست
طفل ششماههاش برفت از دست
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
همدان شنبه ۴/آذر/ ۱۴۰۲ هـ ش
11 جمادی الاول 1445 هـ ق فاطمیۀ اول
علی نظری منفرد؛ تنها یادگار ص 127
به نقل از کامل ابن اثیر ج 2 ص 323
(باتشکر فراوان از دوست خوبم ذاکر آل البیت جناب آقای علی وطنی بخاطر تایپ این شعر)
برای مشاهده سایر سرودههای فاطمی حاج امیر ایزدی همدانی میتوانید با لمس لینک زیر وبلاگ شخصی ایشان را ببینید.
🆔http://amirizadihamedani.blogfa.com
یا با لمس لینک زیر به کانال ما بپیوندید:
🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14
التماس دعای فرج.
باسلام
دو مثنوی که امشب به مناسبت شب شهادت حضرت زهرا علیهاالسلام برای اولین بار منتشر شدند یک روایت است که در دو وزن متفاوت به نظم درآمده و از آخرین سرودههای بنده هستند.
از همه دوستان و همراهان در این ایام ملتمس دعا برای خود و خاندانم هستم و دعاگوی همهی دوستان فاطمی هستم.
یاعلی مدد