بسم رب الشهداء و الصدیقین
=========================
اشعار فاطمی
سه بند اول از یک ترکیب بند
؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛
بند اول
ای رسول خدای ، را دختر
مادر مهربان ، برای پدر
آیة محکمه ، عطیّة حق
ای خدایت ستوده در کوثر
ذات سرمد به حضرت احمد
بعدِ چندی شنیدن ابتر
از کرامت تو را عطا فرمود
که سُروری به قلب آن سَروَر
پس به شکرانه ، حکم فرمودش
هان ! «فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَانْحَر»
سورة نور ، روشناییِ طور
هیجده آیة تو روشنگر
بهجه قلبِ سید اسراء
بلکه او را چو روح ، در پیکر
برترینِ زنان به هر دوران
بر نبی جان و بر علی جانان
بند دوم
ختم مرسل به احترام تمام
پیش پای تو می نمود قیام
بوسه بر دست و سینه ات می زد
آن نهاده به فرقِ گردون ، گام
بارها گفت : « بَضْعَهٌ مِنّی »
تا که حجت شود به خلق ، اتمام
پایه های شریعت نبوی
از وجودِ تو یافت استحکام
دوستیّ تو ، نزد ما باشد
در حقیقت ، حقیقتِ اسلام
هیچ کس پی به رتبه ات نَبَرَد
ز این جهت ، فاطمه تو را شد نام
بود از خادمان خانة تو
حضرت جبرئیل علیه سلام
خانه ات بود قبلة حاجات
بر تو و اهل خانه ات صلوات
بند سوم
پدرت عقل کلّ و ختم مآب
شوهر اطهرت ، پدر به تراب
مادرت را ز حق رسیده سلام
بسکه اخلاص داشت در هر باب
پسرانت امام ، بعد امام
دختران تو ، آیه های حجاب
فضّه ات را رسد غذا ز بهشت
مریمِ دیگری است از این باب
در بیابان برای خادمه ات
آبِ جنت رسید و شد سیراب
قسمت می دهم به جان حسین
مادرم ! فاطمه مرا دریاب
آیه هایی که در فضیلت توست
گشت شیرازه ، بهر اُمّ کتاب
ای ولای تو رکن ایمانم
بفدایت جوانی و جانم
ادامه دارد....
_______________________________
برای مشاهده سایر سرودههای فاطمی حاج امیر ایزدی همدانی میتوانید با لمس لینک زیر وبلاگ شخصی ایشان را ببینید.
🆔 http://amirizadihamedani.blogfa.com
یا با لمس لینک زیر به کانال ما بپیوندید:
🆔 http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14
التماس دعای فرج.
بسم الله الرحمن الرحیم
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
اشعار فاطمی
بندهای ۴و۵و۶ از یک ترکیب بند
؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛
بند چهارم
سورة قدر در فضیلت توست
« هَلْ اتی » نقلی از کرامت توست
تا سه شب ، قوتِ خود کنی انفاق
راستی که کرم ، سجیّت توست
رختِ شامِ زفاف ، بذل کنی
چونکه احسان به خلق ، عادت توست
قول لولاک ، شاهدم باشد
کآفرینش ، طفیل خلقت توست
گر کسی طالب رضای خداست
شرط آن بی گمان ، رضایت توست
چه نیازی به این و آن دارم
من که سرمایه ام محبّت توست
سر بلندم از اینکه شکر خدا
گردنم زیر بار منّت توست
بانوی بانوان باغ بهشت
نور لبخندِ تو ، چراغ بهشت
بند پنجم
بی تو هر چار فصل ، پاییز است
دل شیعه ز درد لبریز است
دمِ پاکت بهار ایمان است
سبزی برگِ زردِ پاییز است
بی تو ، ای شادیِ دلِ احمد
باغ فردوس هم غم انگیز است
خانة قلبِ دوستان از تو
نور بگرفته ، عطر آمیز است
گر برای تو ، جان و سر بازم
هدیه هایم دو چیزِ ناچیز است
بوستانِ مدایحت بانو
خاک زر دارد و غزل خیز است
بی ولایِ تو ، غرق تاریکی است
هر کسی گر چه شمس تبریز است
دوستیّ تو مثنویّ من است
بال پروازِ معنویّ من است
بند ششم
به کتاب خدا ، بهاری تو
بینِ عترت ، طلایه داری تو
جمع ثقلین ، مادر حسنین
عقل کل را تو یادگاری تو
بر امام زمان به هر عنوان
پاسداری و جان نثاری تو
شاکی از آن دو ناجوانمردی
چون به محشر ، قدم گذاری تو
با خبر بود آن نمک به حرام
باری از جنسِ شیشه داری تو
آنچه رخ داد را نمی گویم
بی قرارم که بی قراری تو
ناله کردی بیا بیا فضّه
که مرا یار و غمگساری تو
غنچه از لاله شد جدا ، ای وای
گشت شش ماهه ای فدا ، ای وای
___________________________________
برای مشاهده سایر سرودههای فاطمی حاج امیر ایزدی همدانی میتوانید با لمس لینک زیر وبلاگ شخصی ایشان را ببینید.
🆔http://amirizadihamedani.blogfa.com
یا با لمس لینک زیر به کانال ما بپیوندید:
🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14
التماس دعای فرج.
بسم الله الرحمن الرحیم
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
اشعار فاطمی
بندهای۷و۸و۹ از یک ترکیب بند
؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛
بند هفتم
آنکه بیعت شکست بیعت خواست
بیعت از صاحب ولایت خواست
خصمِ هارون ، برای گوساله
بعدِ موسای عصر ، بیعت خواست
مثل خفاش ، پشت بر خورشید
ظلمتِ محض ، بهر اُمّت خواست
جبت را یار گشت آن طاغوت
تکیه بر مسندِ خلافت خواست
آنکه جایش به قعر دوزخ باد
شعله ، در خانة نبوّت خواست
پهلویت را شکست و می دانست
که پیمبر از او مودّت داشت
بر خلاف گواهیِ قرآن
شاهد از اُسوة طهارت خواست
گرچه آگاه بود از این تفسیر
که تویی روح آیة تطهیر
بند هشتم
ای نگین نبی ، نگار علی
بی قرار علی ، قرار علی
گلشنِ وحی را صفا ، زهرا
نوجوان یار و نوبهار علی
مِهرِ مهری در آسمانِ وفا
گردشت بود بر مدار علی
مصطفی جان فداییِ تو و تو
جانِ خود کرده ای نثار علی
ایستادی به پیشِ سیل ستم
همچنان کوه ، در کنار علی
آن زمانی که بسته شد دستش
باز کردی گره ز کار علی
خطبه های تو بود در رتبه
لبة تیز ذوالفقار علی
خطبه ات سوخت خرمن دشمن
زد رگ پر ز خونِ اهریمن
بند نهم
در ز قبله ربودنت خوش بود
کبریا را ستودنت خوش بود
در نماز نشسته ، نیمة شب
فکر همسایه بودنت خوش بود
سینه ، پهلو شکسته ، دل خسته
وا علیّا سرودنت خوش بود
بینِ یک شهر ، دشمنِ بدخواه
دل حیدر به بودنت خوش بود
خسته چون سوی خانه بر می گشت
لحظة در گشودنت خوش بود
با سلامی ز قلبِ پر دردش
گرد غربت زدودنت خوش بود
با نگاهی به چشمِ چشمِ خدا
روشنایی فزودنت خوش بود
رفتی و رکنِ رکنِ دین بشکست
پشت مولی الموحدین بشکست
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
برای مشاهده سایر سرودههای فاطمی حاج امیر ایزدی همدانی میتوانید با لمس لینک زیر وبلاگ شخصی ایشان را ببینید.
🆔http://amirizadihamedani.blogfa.com
یا با لمس لینک زیر به کانال ما بپیوندید:
🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14
التماس دعای فرج.
May 11
May 11
بسم الله الرحمن الرحیم
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
گریه و تبسّم حضرت زهرا (سلام الله علیها)
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
به نام خداوند لوح و قلم
که نامش شده در عوالم، عَلَم
همان کاو بُوَد مؤمنین را ولی
خدای محمد، خدای علی
الا! طالب نکته های لطیف
شنو مطلبی از «بحار» شریف
در آن دم که از زهرِ دو همسرش
نبی داشت ضعفی ز پا تا سرش
به رخسارِ آن سرورِ بی مَثَل
همی سایه انداخت، پیک اجل
دل فاطمه بود از غم کباب
که میداد از دست، ختمیمآب
پیمبر چو احوال صدّیقه دید
وِرا خواند در پیش و در بر کشید
در آن گوشه، در گوش او راز گفت
یکی جمله با مَحرمش باز گفت
ز حرف پدر، باز دختر گریست
کشید آه از دل، فزونتر گریست
پدر چون به دختر، دُوُم جمله گفت
همین راز بشنفت و چون گُل شکفت
نشانهای غم در رُخش گُم شدی
بَدَل، گریهاش بر تبسّم شدی
پیمبر، دمی بعد رفت از جهان
ولی ماند سرّ کلامش نهان
کمی بعدتر عایشه از بتول
بپرسید کای نور چشم رسول!
چه فرمود آن روز خیرالانام
که گریان و خندان شدی زآن کلام؟
به پاسخ بفرمود دخت رسول
نبی چون مرا دید زار و ملول
بفرمود: ز امر خدای جلیل
خلیل وِرا هست وقت رحیل
گُل زندگانی شده برگ برگ
بُوَد چهرهام پُر ز آثار مرگ
از این حرفِ جانسوزِ خیرالبشر
مرا شیون و ناله شد بیشتر
رسول خدا دید دختِ جوان
به رُخ گشته سیلابِ اشکش روان
لذا جملۀ دیگری باز گفت
مرا از ره مرحمت راز گفت
بفرمود: دیگر نباشی ملول
که از زُمرۀ اهلبیت رسول
ز حق، آنکه او پیشتر از همه
به من هست ملحق، تویی فاطمه
مَبَر این کلامِ پیمبر ز یاد
زمان جدایی نباشد زیاد
از این حرف آثار غم، گُم شدند
بَدَل ناله ها بر تبسّم شدند
الا «ایزدی» بعد ختمی مآب
تو گویی شد ارکان عالَم خراب
چنانکه خبر داد ختم رُسُل
شدی عمر زهرا چنان عُمر گل
ز بیداد و نامردی مشرکین
در خانهاش سوخت در نار کین
زکین بین دیوار در شد شهید
همان محسنی که جمالش ندید
شکستند از کینه آئینهاش
بیازرد ضرب لگد سینهاش
به رخسار او رنگ نیلی زدند
بر آن صورت ماه، سیلی زدند
شدش گلشن آرزو برگ برگ
طلب کرد از حیّ دادار مرگ
؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛
همدان شنبه ۰۴/آذر/ ۱۴۰۲هـ ش
11 جمادی الاول 1445 هـ ق فاطمیۀ اول
علی نظری منفرد؛ تنها یادگار ص 127
به نقل از کامل ابن اثیر ج 2 ص 323
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
((باتشکر فراوان از آقای علی وطنی (مدظله) مداح الائمه بخاطر تایپ اشعار))
برای مشاهده سایر سرودههای فاطمی حاج امیر ایزدی همدانی میتوانید با لمس لینک زیر وبلاگ شخصی ایشان را ببینید.
🆔http://amirizadihamedani.blogfa.com
یا با لمس لینک زیر به کانال ما بپیوندید:
🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14
التماس دعای فرج.
بسم الله الرحمن الرحیم
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
شادمانی در اوج غم
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
باز با نام حیّ لَم یزلی
که خدای محمد است و علی
آنکه زهرا بُوَد حبیبۀ او
«وَحـدَهُ لا الهَ الا هـو»
خلق، قائم بر آن خجسته صفات
لیک او قـائم آمــده بر ذات
با تو گویم که«مجلسی»به«بِحار»
نقل کـرد این روایت غمبــار
هان ! ز شرحش غمم به سینه بُوَد
قصّــه مربـوط بـر مدینه بُود
بود سرشار، ز آه و شیون، شهر
داده بودند بر پیمبــر زهـر
آه و افسوس ! رهبری مظلوم
شد ز جورِ دو همسرش مسموم
رو، سوی قبله با تنی بی تاب
بود در حال مرگ ختم مآب
دخترش فاطمه، کنارش بود
گریه می کرد و غمگسارش بود
فاطمه، یاس گلشن او بود
روح او، پارۀ تن او بود
فاطمه، بر پـدر چو مادر بود
شرح تطهیر و قدر و کوثر بود
او که بر قلب، داغ مادر داشت
چشم اُمّیــد، بـر پیمبر داشت
دلش از مصطفی صفایی داشت
دیدهاش نور و روشنایی داشت
حال کـز دستِ او پدر می رفت
نور از آن چشمهای تر می رفت
شیونش دم به دم فزون می شد
قلب محزون و اشک خون می شد
آب می زد به رُخ، رسول الله
روی لب داشت ذکر«وا کرباه»
دید زهرا چو حــال پیغمبر
عرض کرد: ای مرا ضیاء بصر!
حُزن و اندوهِ من ز محنت توست
بهر رنـج و غـم و مشقت توست
کرد با دخترش، رسول بیان:
کای تو بانوی بانوان جهان!
بعد از امروز، بهر پیغمبر
نیست رنج و مشقتی دیگر
پس از این، ای عزیز نیک سرشت
غرق در نور و نعمتم به بهشت
لیک بودی دل بتول، ملول
ناله می کرد پیش چشم رسول
مصطفی از وفا وِرا طلبید
پارۀ پیکرش به بر بکشید
گفت حرفیّ و بر رخش نگریست
زان سخن، باز فاطمه بگریست
بار دیگر به او کلامی گفت
که چو بشنفت همچو گل، بشکفت
کمتر آن شیون و فغان گردید
بلکه یکباره شادمان گردید
هر که این صحنه دید شد حیران
کاو چسان شد در اوج غم، شادان؟
تا که بعد از شهادت طاها
عایشه کرد پرسش از زهرا
کاندر آن لحظه های پایانی
با تو «یس» چه گفت پنهانی؟
که از آن قصه، غصهات گُم شد
گـریـه، تبدیـل بـر تبسُّم شد
گفت صـدیقـه؛ دفعۀ اوّل
گفت بابم: رسیده پیک اَجَل
وقت آن شد کزاین جهان بروم
جـانب مُلک جــاودان بروم
لیک من را چو دید در یم غم
مُـژدهام داد خواجـۀ عالَم
گفت: بر او به حُکم حضرت حق
اوّلین کس که می شود ملحق
آن منم من که دخترش هستم
بضعه اش، روح پیکرش هستم
شاد گشتم که از ارادۀ حق
زود بر مصطفی شوم ملحق
این خبر کرد از غم آزادم
بلکه مسرور کرد و دلشادم
«ایزدی» باز گو رسول الله
کز اشاره دو پاره سازد ماه
لطف، بیش از همه به فاطمه داشت
فـاطمـه نیز فرق بـا همه داشت
آه و افسوس، بعد مرگ رسول
شـادمـانی نشد نصیب بتـول
صورت او هدف به سیلی شد
ضربتی خورد و رنگ نیلی شد
بر تنش ضربه وحشیانه زدند
چنـد نامـرد، تـازیانه زدند
فاش گویم: دل پدر بشکست
چونکه پهـلوی دختـرش بشکست
فـاطمــه پشت در، ز پای نشست
طفل ششماههاش برفت از دست
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
همدان شنبه ۴/آذر/ ۱۴۰۲ هـ ش
11 جمادی الاول 1445 هـ ق فاطمیۀ اول
علی نظری منفرد؛ تنها یادگار ص 127
به نقل از کامل ابن اثیر ج 2 ص 323
(باتشکر فراوان از دوست خوبم ذاکر آل البیت جناب آقای علی وطنی بخاطر تایپ این شعر)
برای مشاهده سایر سرودههای فاطمی حاج امیر ایزدی همدانی میتوانید با لمس لینک زیر وبلاگ شخصی ایشان را ببینید.
🆔http://amirizadihamedani.blogfa.com
یا با لمس لینک زیر به کانال ما بپیوندید:
🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14
التماس دعای فرج.
باسلام
دو مثنوی که امشب به مناسبت شب شهادت حضرت زهرا علیهاالسلام برای اولین بار منتشر شدند یک روایت است که در دو وزن متفاوت به نظم درآمده و از آخرین سرودههای بنده هستند.
از همه دوستان و همراهان در این ایام ملتمس دعا برای خود و خاندانم هستم و دعاگوی همهی دوستان فاطمی هستم.
یاعلی مدد
بسم الله الرحمن الرحیم
**************
اشعار فاطمی
(چادر درخشنده)
؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛
ابن شهرآشوبِ ) فرخنده گهر
در ( مناقب ) نقل کرده این خبر
گفت راوی : خسرو خوبان علی
کاو بُود بعد از نبی ما را ولی
آنکه بر ما طاعتش حق ، فرض کرد
جُو ز یک مرد یهودی ، قرض کرد
پس یهودی بهر یک مقدار جو
خواست چیزی از ولیّ حق گرو
حجت حق ، چادر دخت رسول
بر یهودی داد و او کردی قبول
چادر صدیقه در کاشانه بُرد
بلکه با آن خیر را در خانه بُرد
در میان حجره ای آن نیک زاد
چادر صدیقه ی کبری نهاد
الغرض بگذشت روز و شب رسید
ظلمت شب ، شهر را در بر کشید
در سرای آن یهودی ، تیرگی
داشت بر فانوس منزل ، چیرگی
همسرش کز قصه آگاهی نداشت
از پیِ کاری به حجره پا گذاشت
دید گشته حجره ، اقیانوس نور
نور باران است و دارد شور طور
جانب شویش شتابان باز گشت
گرمِ تشریح و بیان راز گشت
گفت : چیزی در میان حجره بود
مثل قرص ماه ، جلوه می نمود !
داشت انوارش به ظلمت ، چیرگی
دیده را می داد حکمِ خیرگی
مرد که از مشغله های زیاد
بُرده بودی چادر زهرا ز یاد
با تعجب جانب حجره شتافت
روشنش چون روزِ دل افروز یافت
دید کرده حجره اش را منجلی
تار و پودِ چادرِ کفو علی
چادر صدیقه ی والا گهر
در تجلّی بود چون قرص قمر
مرد نزد همسر خود مو به مو
راز چادر را نمودی بازگو
پس یقین کردند این نور از خداست
بهر ایشان مشعل راه هُداست
قلبشان مایل به آیین مبین
گشت و گشتند از شمار مسلمین
مرد و زن ، اقوام خود کردند جمع
همچنان پروانه ها بر گرد شمع
نیمه ی شب از تبار مرد و زن
جمع شد در آن سرا هشتاد تن
جملگی دیدند این اعجاز را
چادر پشمینه ی پُر راز را
نور حق را چون که دیدند آشکار
با یقین کردند اسلام اختیار1
رهنمون گردید بر ایشان همه
چادر خاتون محشر ، فاطمه
( ایزدیّا ) نور پاک پنج تن
هست مشتق از خدای ذوالمنن
در مدینه چادری نوری فشانْد
سوی اسلام مبین ، خلقی کشانْد
یک یهودی ، چادری از جنسِ پشم
بوسه باران کرد و بنهادش به چشم
چونکه چادر بود از آن بتول
کاو بُود ریحانه ی پاک رسول
لیک در کوفه بشد بیدادها
بر عزیزان دل خیر النسا
وای بر من ! چون به یاد آمد مرا
ماجرایی دلخراش و جانگزا
نامسلماني ، پلید و کفر خو
نام او خولی است ، لعن حق بر او
رأس خونین شهید کربلا
در تنور خانه ی خود داد جا
نیمه ی شب همسر خولیّ دون
از میان حجره اش آمد برون
دید کرده مطبخش را رشک طور
یک سر دور از بدن ، کنج تنور
صاحب سر بود شمس مشرقین
نور چشم حیدر و زهرا ، حسین
دید زهرا ز آسمان آمد فرود
بر عزیز خود عزاداری نمود
چون نگاهش بر سرِ بی تن فتاد
بوسه باران کرد و بر سینه نهاد
نوحه خوانی بادلِ غمناک کرد
خاک و خاکستر ز رویش پاک کرد2
پي نوشت ها :
1 ـ ابن شهرآشوب ؛ مناقب آل ابی طالب ؛ ج3 ؛ ص117 ، قطب الدین راوندی ؛ الخرایج و الجرایح ؛ ج2 ؛ ص237 ؛ ح13 ، علامه مجلسی ؛ بحار الانوار ؛ ج43 ؛ ص30 ، ابن حمزه ؛ الثاقب فی المناقب ؛ ص301 ؛ ح2 ، سید احمد مستنبط ؛ القطره (ترجمه) ؛ ج2 ؛ ص424 .
2 ـ عباس اسماعیلی یزدی ؛ سحاب رحمت ؛ ص630 ـ 628 ؛ به نقل از تاریخ طبری ، شیخ عباس قمی ؛ منتهی الآمال و نفس المهموم ، ملا حسین کاشفی ؛ روضه الشهداء ، محمد کاظم قزوینی ؛ ریاض القدس . قضایای خانه ی خولی در کتب متعدّد با اندکی تفاوت نقل گردیده است .
---------------------------------------------
برای مشاهده سایر سرودههای فاطمی حاج امیر ایزدی همدانی میتوانید با لمس لینک زیر وبلاگ شخصی ایشان را ببینید.
🆔http://amirizadihamedani.blogfa.com
یا با لمس لینک زیر به کانال ما بپیوندید:
🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14
التماس دعای فرج.
هدایت شده از سوزقلم
46.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#فاطمیه
نماهنگ داغ جانکاه
با نوای : ذاکر اهلبیت علیهم السلام استاد #حاج_علیرضا_مهرپرور
شاعر : استاد #محمدحسنزاده (راضی)
تنظیم صدا : سید علیرضا جزائری
تصویر : سید عباس جزائری
عضویت در کانال سوزِ قلم در پیامرسان ایتا
📱http://eitaa.com/souzeGhalam
عضویت در کانال سوزِ قلم در پیامرسان تلگرام
📱http://t.me/souzeGhalam
AmirIzadiHamedani14
#فاطمیه نماهنگ داغ جانکاه با نوای : ذاکر اهلبیت علیهم السلام استاد #حاج_علیرضا_مهرپرور شاعر : اس
سلام
این نماهنگ زیبا را در کانال سوز قلم مربوط به شاعر جوان اهل البیت علیهم السلام آقای یونس وصالی (ازشعرای آیینی و آیندهدار استان اصفهان) دیدم و لذت بردم از این جهت که با نوای ملکوتی برادر بزرگترم استاد حاج علیرضا مهرپرور اصفهانی (که الحق و الانصاف از بهترین مداحان استان اصفهان و دست پرورده و یادگار آیت الله حاج آقا احمد و آیت الله حاج آقا حسن فقیه امامی اصفهانی هستند و اخلاص و ادب و علم در فنون مداحی را به معنی کامل کلمه، دارا هستند) و در همین کانال افتخار همراهی هر دو بزرگوار را داریم.
در ضمن سراینده این قطعه برادر عزیزم آقای حسن زاده (راضی اصفهانی) از شاعران مخلص و بیریا و دلسوخته اهل البیت علیهم السلام هستند.
اتحاد و همدلی در بین دوستان اصفهانیام، برای من الگوی خوبی بود و باخودم گفتم ؛ ای کاش شعرا و ذاکرین همه استانها و شهرها هم همیشه باهم دوست و متحد باشند تا در مسیر خدمت به خاندان نبوت، توفیق بیشتری داشته باشند...
به امّیدِ روزی که (من)، (ما) شود
که آنروز (اخلاص) معنا شود
به امّیدِ روزی که این رودها
به هم متصل گشته، دریا شود
فیه تامل....
بسم الله الرحمن اارحیم
(اللهم العن الجبت و الطاغوت)
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
مثنوی فاطمی : خورشید بهشت...
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
صدوق ) آن کاو مقامش هست عالی
نموده ثبت اینسان در ( اَمالی )
حدیثی خوبتر از درّ و الماس
روایت می کند از ( ابن عباس )
کز آن شأن علیّ و قدر زهرا
شود بر اهل معنی آشکارا
زمانی که بهشتی ها به جنّت
همه غرقند در دریای رحمت
بُود از بهرشان نعمت فراوان
شب و روزی نبیند چشمِ ایشان
ولی بینند برقی که درخشید
به کلّ باغ جنّت نور بخشید
تو گویی مهر ، در گردون دمیده
جنان را نورِ آن در بر کشیده
بهشتی ها تمامی لب گشایند
ز ذات حق چنین پرسش نمایند
خدایا در کتابت گشته تأکید
که در جنّت نمی بینند خورشید1
پس این نور و درخشش از کجا بود ؟!
که روشنگر به پیش چشم ما بود
برِ ایشان خداوند یگانه
امین وحی را سازد روانه
بگوید جبرییل از امر سبحان
نبود این نور خورشید ، ای عزیزان
در اینجا طبق قرآن ، نیست خورشید
کنون تار است ، تابان نیست خورشید
شما دیدید نوری جلوه گر شد
صفای جنّت از آن بیشتر شد
دلیلش دو گلِ نیکو سرشتند
که هر یک آبرو بخش بهشتند
بلی فخر همه هستند آنها
علیّ و فاطمه هستند آنها
بدانید آن دو محبوب خداوند
به روی هم زدند از مهر ، لبخند
از آن لبخند این تابش عیان شد
پر از نور خدا باغ جنان شد2
بلی لبخندِ ایشان جان فزاید
دل از پیغمبر اکرم رباید
پس از نقل چنین زیبا روایت
کنم با سینه ای سوزان حکایت
چو رفت از این جهان ختم رسالت
غم آمد روی غم بر قلب عترت
خلافت را ز حیدر غصب کردند
به جایش کافری را نصب کردند
نه تنها دستِ خیبر گیر بستند
دل و پهلوی زهرا را شکستند
اسیر درد هجران بود زهرا
به صبح و شام ، گریان بود زهرا
ز فرطِ ناله ی آن بیقرینه
به تنگ آمد دل اهل مدینه
ز زهرا جای احسان و حمایت
همه بردند بر حیدر شکایت
چنین گفتند بر آن دلشکسته
الا ! مظلومِ در خانه نشسته
به زهرا گو : کند کمتر فغان را
به تنگ آورده او پیر و جوان را
دگر در شهر ، آرامش نداریم
که سر بر بسترِ راحت گذاریم
پس از آن فاطمه با سوز سینه
برون می رفت از شهر مدینه
مکانش بود بهر آه و افغان
گهی کوه اُحد ، گه بیت الاحزان
به شهر از گریه ، او را منع کردند
برون شد ، سایبانش قطع کردند
ز بس آزار دید از کینه توزان
طلب می کرد مرگ خود ز سبحان
بجز یکبار در روز شهادت
نزد لبخند آن روح سعادت
چو روحش پر سوی لاهوت می زد
لبش لبخند بر تابوت می زد3
به حيدر گفت آن محبوبه ي رب
كه تابوت مرا بردار در شب
شبانه كَفْن و دَفْنم كن ، مبادا
كه آيند آن دو ، بر تشييعِ زهرا
بدان ای شیعه ! ناموس خداوند
به تابوتش از این رو داشت لبخند
که وقت حملِ جسمِ پاك زهرا
نهان می کرد حجمِ پیکرش را
خدایا ! حُرمتِ زهرای اطهر
ببخشا ( ایزدی ) را روز محشر
پي نوشت ها :
1 ـ سوره انسان ، آیه 13 .
2 ـ شیخ صدوق ، امالی ، ص333 ، مجلس 44 ، ح11 ؛ علامه مجلسی ، بحار الانوار ، ج35 ، ص 241 و...
3 ـ علامه مجلسی ، بحار الانوار ، ج 43 ، ص 189 .
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
برای مشاهده سایر سرودههای فاطمی حاج امیر ایزدی همدانی میتوانید با لمس لینک زیر وبلاگ شخصی ایشان را ببینید.
🆔http://amirizadihamedani.blogfa.com
یا با لمس لینک زیر به کانال ما بپیوندید:
🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14
التماس دعای فرج.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یاران آسمانی(۲)
#مرثیه_خوانی
⚫️کلیپ قدیمی
نوحهخوانی مرحوم آیت الله حاج شیخ عبدالحسین واعظ زاده خراسانی رضوان الله تعالی علیه. فقیه و عالم عامل و متتبع و محقق و اهل تزکیه و زاهد و بی ریا بود. خودش را وقف ارباب کرده بود.
کلیپ در رثای حضرت فاطمه (سلام الله علیها)
ای رهبرِ مظلومِ در خانه نشسته
بنشین به پهلوی مَنِ پهلو شکسته...
سالها روضهخوان مجالس مراجع تقلید بود، روز بدون روضه نداشت و دستور می داد بر سر همه سفرهها در منازل، روضه خوانده شود
واقعاً با دیدنش به یاد اهل البیت علیهم السلام میافتادم.
🆔https://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14
امیر ایزدی:
بسم الله الرحمن الرحیم
در این کانال به هیچ وجه بنا بر اهانت به مقدسات اهل سنت یا پیروان مذاهب اربعه نداریم، آنچه در این مثنوی، تقدیم حضورتان میشود، اعترافات برگرفته شده از مهمترین منابع حدیثی و کتابهای صحیح (به اعتقاد اهل سنت) و نوشتهجات مشهور اهل سنت است و مقصود ما مباحث تاریخی و علمی و اعتقادی است و اگر توهینی باشد از سوی علمای اهل سنت صورت گرفته است و ما فقط آن را در قالب نظم، نقل قول کردهایم.
امیر ایزدی همدانی
🆔
eitaa.com/AmirIzadiHamedani14
خانه عایشه مرکز فتنه...
بنام خدایی که همتا ندارد
شریک و نظیری به دنیا ندارد
شنو قصهای از ( صحیح بخاری )
ز ( عبدُاللَّه، اِبنِ عمر ) یادگاری
روایت نموده که روزی پیمبر
یکی خطبه میخواند، هر واژه گوهر
چو پروانههایی همه گردِ یک شمع
در آن لحظه بودند اصحاب او جمع
نمودند اصحاب بر او نظاره
در آن خطبه بودش هماره اشاره
سوی مسکن عایشه، همسر خویش
که از جور آن زن، نبی بود دلریش
کسی کاو بُوَد طبق آیات قرآن
همه منطقش وحی و فرمان سبحان
سه نوبت بفرمود: فتنه از اینجاست
زن فتنهگر را همین حجره، ماواست
سپس گفت آن اسوهی اهل ایمان
از این خانه بیرون شود شاخ شیطان
چو این حجره، ابلیس را نیست جایی
از این خانه ظاهر شود فتنههایی
از آن با مسلمان، مسلمان ستیزد!
برادر، برادر کُشد، خون بریزد!
الا! ( ایزدی ) هر چه احمد بگوید
ز لعل دُر افشان، محمد بگوید
بپیوندد این گفتهاش بر حقیقت
شود ظاهر، آثار آن در حقیقت
از آنچه که دربارهی عایشه گفت
و ( عبداللَّه، اِبنِ عمر ) نیز بشنفت
بر این حرف، پوشانده رختِ عمل شد
بپا فتنهای همچو جنگ جمل شد
ز حکم خدا، عایشه سرکشی کرد!
به حُکمش مسلمان، مسلمان کُشی کرد!
بسی فتنه انگیخت با پیروانش
جفا کرد او بر امام زمانش
اگر گویی: او، مادر مومنین بود!
و یا همسر سید المرسلین بود
تو را گویم: ای آگه از ماجرایش
بدین شیوه او کُشت فرزندهایش
فرستاد آن زن به قطع و مُسلّم
هزاران مسلمان به قعر جهنّم
همدان؛ سه شنبه ۱۴۰۲/۸/۲۳
منبع:
شیخ عبدالرضا درایتی؛ چراسکوت؟! ؛ ص۱۵۶ ؛ سوال۱۶
به نقل از : صحیح بخاری ؛ ج۴ ؛ ص۵۰۸ ؛ حدیث۱۲۷۶ ؛ کتاب الخمس ؛ باب ما جاء فی بیوت ازواج النبی صلی الله علیه و آله و سلم.
👈 برای دریافت سایر سرودههای حاج امیر ایزدی همدانی به ما بپیوندید و ما را به دوستان خود و مشتاقان ادبیات آیینی معرفی کنید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم
یاد ایام...
حاج امیر ایزدی همدانی
اول هفته با نام امیرالمومنین علی علیه السلام
قم مقدسه زمستان ۸۳
🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14
بسم الله الرحمن الرحیم
در این کانال به هیچ وجه بنا بر اهانت به مقدسات اهل سنت یا پیروان مذاهب اربعه نداریم، آنچه در این مثنوی، تقدیم حضورتان میشود، اعترافات برگرفته شده از مهمترین منابع حدیثی و کتابهای صحیح (به اعتقاد اهل سنت) و نوشتهجات مشهور اهل سنت است و مقصود ما مباحث تاریخی و علمی و اعتقادی است و اگر توهینی باشد از سوی علمای اهل سنت صورت گرفته است و ما فقط آن را در قالب نظم، نقل قول کردهایم.
امیر ایزدی همدانی
🆔
eitaa.com/AmirIzadiHamedani14
خانه عایشه ریشه کفر...
بسم رب العالمین، حیّ غفور
کآسمانها و زمین را، اوست نور
آن خداوندی که انسان آفرید
روح خود را در تن آدم دمید
آن خدایی که محمد پرور است
آن ولیّی که ولیّش حیدر است
ای که هستی صاحب انصاف و عدل
بشنو این نقل و بسنج آن را به عقل
این روایت در ( صحیح مسلم ) است
خود تفکر کن در آن، ای حق پرست
باز گفته است این خبر ( اِبنِ عُمر )
دیدمی روزی عیان پیغامبر
دلغمین از کردههای عایشه
گشت بیرون از سرای عایشه
آنکه نطقش وحی، از یکتا بُوَد
گفت: ریشهی کفر، از اینجا بُوَد
شاخ شیطان ظاهر از اینجا شود
فتنهها از این سرا، برپا شود
( ایزدی ) از عایشه، بیزار باش
در مسیر احمد مختار باش
کرده خون بر قلب احمد، عایشه
زهر داده بر محمد، عایشه
بارها در پیش چشمان همه
میزده زخم زبان بر فاطمه
ضدّ شیر حق، علیّ بیبدل
کرد شورش، شد بپا جنگ جمل
پیش چشم مردم، آن ناپاک زن
تیر باران کرده تابوت حسن
همدان؛ سه شنبه ۱۴۰۲/۸/۲۳
منبع:
شیخ عبدالرضا درایتی؛ چراسکوت؟! ؛ ص۱۶۰ ؛ سوال۱۷
به نقل از : مسلم نیشابوری؛ صحیح مسلم؛ ج۴ ؛ ص۲۲۲۹ ؛ حدیث۴۸ ؛ کتاب الفتن و اشراط الساعه؛ باب الفتنه من المشرق.
👈 برای دریافت سایر سرودههای حاج امیر ایزدی همدانی به ما بپیوندید و ما را به دوستان خود و مشتاقان ادبیات آیینی معرفی کنید.
بسم الله الرحمن الرحیم
دیروز و امروز در روضه منزل آیت الله حاج آقاسید حجت موحد ابطحی در معیت سروران و دوستان خوبم
آقایان
حاج حسین علامه (فرزند مرحوم حاج محمد علامه)
حاج سیدناصرکهربایی (فرزند مرحوم حاج سیدمحمود کهربایی)
کربلایی محمدرضا مسعودی
کربلایی علی پاکدامن
حاج رضا بخشیان
شاهد حال امام رضایی عجیبی در جلسه بودیم و خیلی از استاد سازگار و مرحوم ژولیده نیشابوری و مرحوم حاج آقارضا انصاریان و حاج حسن جمالی یاد کردیم.
به دلم افتاد یک شعر از حضرت رضا در کانال به اشتراک بگذارم تا دل همه امام رضایی بشود.
یا امام الرئوف ادرکنی
بسم الله الرحمن الرحیم
شکر لله ، شدم بی سر و سامان رضا
فخرم این بس که منم ریزه خور خوان رضا
بستم احرام ، شوم مُحرم حجّ فقرا
لب به لبیک گشایم دَمِ ایوان رضا
حرمش قبلة آمال و بهشت دلهاست
ناز دارد به جنان ، خار گلستان رضا
سفر عرش رود ، زائرِ الله شود
هر که شد بهر زیارت به خراسان رضا
اجر هفتاد حج و عمره نصیبش گردد
آنکه یکبار شود زائر و مهمان رضا
در سه جا زائر خود را به ملاقات آید
این بُود ذرّه ای از لطف فراوان رضا
راه در مملکتِ معرفت الله بَرَد
هر که سیراب شد از زمزم عرفان رضا
قبلة هفتم و هشتم قمر برج ولا
هست خورشید فلک آینه گردان رضا
علّت روشنیِ مهر فلک دانی چیست ؟
وام بگرفته از این گنبد رخشان رضا
قرصِ خورشید اگر بود ز من ، می دادم
تا دهندم ز کرم ، قرصه ای از نان رضا
من همه عمر ، دم از دوستیِ او زده ام
همة هستیِ من باد به قربان رضا
گرچه آلوده بُود دامنم از جرم و گناه
هر چه هستم ، زده ام دست به دامان رضا
بیشتر داده مرا پیشتر از خواستنم
عقل ، مبهوت شد از بخشش شایان رضا
دشمن و دوست ، همه راضی از او گردیدند
کز رضامندیِ حق ، یافته عنوان رضا
عالم آل رسول است و گل باغ بتول
همه ذرّات جهانند به فرمان رضا
علمای همه ادیان به یکی مجلسِ بحث
جمله تسلیم شدند و همه حیران رضا
نتوانست کسی پاسخِ او را بدهد
بود خالی ز خلل ، منطق و برهان رضا
به خدا بهره ز اسلام ندارد هرگز
هر که با صدق نگردید سلمان رضا
مرکز معنویِ میهمن ما ، مشهدِ اوست
وطن ما شده مشهور به ایران رضا
خیز با پای دل اکنون به حریمش برویم
از خدا خواه شوی بی سر و سامان رضا
دست حاجت بگشا در برِ سلطان کریم
بر شهان ، ناز فروشند گدایان رضا
وادیِِ قدس بُود بارگه حضرت دوست
کفش بر کَنْ چو رسیدی به بیابان رضا
جانب پنجره فولاد گذر کن ، بنگر
همه گویند که درد من و درمان رضا
قسمش دِه به جواد آنچه که خواهی بطلب
دست خالی مرو از درگه احسان رضا
بر جهنّم ، بدن زائر او گشته حرام
این بُوَد مرحمتِ خالق منّان رضا
پلک او ، زخم شد از داغ حسین بن علی
بود پر اشک همی دیدة گریان رضا
«ایزدی» آبرو از برکت این گریه گرفت
مرثیه خوان حسین است و ثنا خوان رضا
🆔
https://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14
بسم رب الحسن
یاحسن بن علی علیهماالسلام
دل بُوَد خانه ی ولای حسن
چشمِ من ، فرشِ زیرِ پای حسن
چون کبوتر زدم پر از لانه
هست در سر ، مرا هوای حسن
گر چه قابل به پیشکش نَبُوَد
همه ی هستی ام فدای حسن
درد آورده ام ، به اُمّیدی
که نصیبم شود ، دوای حسن
گر چه قبرش به خاک یکسان است
سینه ام صحن و دل ، سرای حسن
آفتابش به قبر تابد و هست
عرش در سایه ی لوای حسن
کوریِ چشمِ (( قوم وهّابی ))
در تلاشند شیعه های حسن
حرمی چون حریمِ خسرو طوس
شود احداث ، از برای حسن
می شود در بقیع ، روزی دید
جلوه ی گنبد طلای حسن
(( هشتِ شوّال )) و قصّه ی تخریب
نیست پایانِ ماجرای حسن
این ستاره ، همیشه نور دهد
دین بقا دارد ، از بقای حسن
آفتابِ فضائل است و بُوَد
علم ، چون سایه در قفای حسن
گه به (( تطهیر )) و گاه (( الرّحمان ))
حق به قرآن کند ، ثنای حسن
هر که از او حسن بُوَد راضی
شود از او رضا ، خدای حسن
گاه دامانِ زهره ی زهرا
گاه دوش نبی است ، جای حسن
سیّد و سرورِ شبابِ بهشت
بِه ز جنّت بُوَد ، لقای حسن
مشعر و مروه ، بیت و حِجر و مقام
هر یکی محوِ رَبَّنای حسن
کعبه مشتاقِ مقدمِ او بود
باصفا گشته ، از صفای حسن
لقبی چون (( کریم اهل البیت ))
بود از ابتدا ، سزای حسن
هستی اش را سه بار ، بخشیده
هست ضرب المثل ، سخای حسن
شیوه اش ، جود و عادتش ، احسان
بیکرانه ، یمِ عطای حسن
فخر دارد به قیصر و کسری
هر که با صدق شد گدای حسن
گره از کارِ شیعه بگشاید
دست های گره گشای حسن
دستِ او ، دستِ حیدرِ کرّار
چون ولای علی ، ولای حسن
شترِ سرخ مویِ عایشه را
پی نکرده کسی سوای حسن
گریه ی ماهیانِ دریایی
گشته مشهور ، در عزای حسن
هست خندان به عرصه ی محشر
هر که گریان بُوَد ، برای حسن
خسته بود از جفا و زخمِ زبان
دلِ با درد آشنای حسن
زهر دادش ز راهِ جور و ستم
همسرِ پست و بی وفای حسن
جگرش پاره پاره شد ، از زهر
وای بر من ، ز ابتلای حسن
تیرباران ، تنِ شریفش شد
در برِ چشمِ اَقربای حسن
بهرِ این شعر (( ایزدی )) خواهد
از خدای حسن ، جزای حسن
برای دریافت و اطلاع از اشعار حاج امیر ایزدی همدانی به ما بپیوندید.
🆔https://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14
May 11
بسم الله الرحمن الرحیم
نصایح حضرت خضر به امام علی (ع)
؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛
باز با نام خدای راستان
دوستان را بازگویم داستان
در «مناقب» «ابن شهر آشوب» راد (1)
آن که در جنّت روانش شاد باد
کرده است این ماجرای ناب نَقل
تا شود ما را چراغ راهِ عقل
در خبر باشد که یکشب بوتراب
چهرۀ خضر نبی دیدی به خواب
آن کز او اسلام پابرجاستی
از رسول حق، نصیحت خواستی
خضر خوش سیما که هستش عزّ و شان
داد دستش را بدست حق نشان
چشم حق بینِ علیّ حق پرست
دید متنی با خط سبزش به دست
دید بنوشته بر آن دو بیت نغز
که بُوَد هربیت را صد بطن و مغز
ترجمان آن دو بیتش این بُوَد
نوش جان کن که بسی شیرین بُوَد:
هان ! تو بودی مرده ای، زنده شدی
خالق بخشنده را بنده شدی
بعد اندک وقتی ای جویای راز
باز کردی سوی اصل خویش باز
پس بیا دل را بِکَن از این جهان
روی دل کن سوی مُلکِ جاودان
خانۀ دار فنا را واگذار
خانه در دارالبقا کن اختیار
«ایزدی» دل کَن از این دنیای دون
یاد کن «اِنّا اِلیه راجعون»
؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛
پی نوشت:
1ـ به نقل از کتاب مناقب آل ابیطالب (ع) از ابن شهرآشوب
مازندرانی ج 1 ص 409
🆔
https://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14
با لمس کردن لینک بالا به کانال ما بپیوندید.
التماس دعای فرج
بسم الله الرحمن الرحیم
خواب حضرت امام علیبن ابیطالب (ع)
؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛
با نام و یاد کردگار دانا
هست آفرین بخشنده ی توانا
آن کاو به امرِ «کُن» بپا جهان کرد
آن آشکارا که رُخش نهان کرد
رازی برای دوستان بگویم
با راستان این داستان بگویم
کاندر «مناقب» «ابن شهر آشوب» (1)
با اعتماد آن را نموده مکتوب
در خواب خوش یکشب علیّ عالی
کز حکم حق مولاست بر موالی
با چشم حق بین چهر خضر را دید
از او نصیحت خواست راز پرسید
آن پیر دانا سالخوردۀ راد
آن کاو به موسی درس صبر می داد
آرام بودی قلب حق پرستش
در پیش دست حق گشود دستش
چشم خدا دیدی که با خطِ سبز
بنوشته این ابیاتِ نغز، پرمغز
تو مرده ای بودی که زنده گشتی
بر خالق بخشنده بنده گشتی
هان بعد چندی مرده می شوی تو
در وادی اموات می روی تو
دنیای فانی را دگر رها کن
یک خانه در مُلک بقا بنا کن
روی سخن این بیتهای زیبا
دارند با دلدادگان دنیا
ای «ایزدی» دلبسته ی خدا باش
از قید و بند این جهان رها باش
؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛
پی نوشت:
1ـ به نقل از کتاب مناقب آل ابیطالب (ع) از ابن شهرآشوب
مازندرانی ج 1 ص 409
🆔
https://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14
با لمس کردن لینک بالا به کانال ما بپیوندید.
التماس دعای فرج
بسم رب الحسین علیه السلام
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
حضرت علی اصغر علیه السلام
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
روزی که در دیار بلا ، انقلاب بود
قحطیّ آب در حرمِ بوتراب بود
در گاهواره ، کودکِ بی شیر ، ناله داشت
از کف ، قرار داده و در پیچ و تاب بود
هَلْ مِنْ مُعینِ خون خدا را شنید او
شیون بلند کرد و همینش جواب بود
یعنی منم فدایی ات ، ای سبط مصطفی
از داغ بی کسیّ تو ، قلبم کباب بود
می کرد حس ، امام زمانش بُوَد غریب
بر یاری اش مجاهد پا در رکاب بود
وقتی حسین نالة ششماهه را شنید
آمد به سوی خیمه ، دو چشمش پر آب بود
گفتا : بیاورید برم شیر خواره را
در انتظارِ طفل خود ، آن مستطاب بود
دست خدا گرفت قماطش به روی دست
بر دشمنان سنگدل ، او را خطاب بود
گر رحم بر حسین نکردید و از جفا
بر کشتنش یکایتان را شتاب بود
رحمی کنید بر پسرِ شیر خواره ام
کاند مَثَل چو ماهیِ بیرون ز آب بود
در سنّتِ رسول خدا، جدّ اطهرم
بر کامِ تشنه ، آب رساندن ، ثواب بود
این طفلِ شیر خواره ندارد توان جنگ
گرچه وِرا به شیر خدا انتساب بود
دیدند در سپاه ستم پیشه گانِ شام
زاین صحنه و کلامِ حسین ، انقلاب بود
گفتند عدّهای که به طفلش دهید آب
برخی مخالفِ سخنِ آن جناب بود
ترسید ابن سعد ، سپاهش رود ز دست
در دل وِرا ز آخرِ کار ، اضطراب بود
در فکر گندم ری و حُکمِ امارتش
غافل ز قهرِ خالقِ مالک رقاب بود
گفتا به حرمله که کند کار را تمام
آن تیره دل ، شگفت زده ، زاین عتاب بود
پرسید : زاین دو ، تیرِ سه شعبه ، که را زنم ؟
در چلّه داشت تیر و گهِ انتخاب بود
گفتا : ببین سپیدیِ حلقومِ کودکش
رخشد چنان که در نظرت زرّ ناب بود
یک کامِ خشک ، شد هدف تیرِ آبدار
خورشید سوخت زین غم و گویی مذاب بود
تیر از کمان پرید و به حلقِ علی نشست
و آن صیدِ غرقِ خون شده در پیچ و تاب بود
در منطق یزید و سپاهِ پلیدِ او
شش ماهه را ، سه شعبة سمّی ، جواب بود
لبخند زد به روی پدر ، شد فدای دوست
خاموش شد ز گریه، تو گویی به خواب بود
جاری شد از گلوی علی، خونِ خونِ حق
در غنچة خزان زده ، قدری گلاب بود
پاشید چند قطره از آن بر رخِ حسین
روی عزیز فاطمه از خون خضاب بود
بابش حسین ، خونِ وِرا بر فلک فشاند
هر قطره اش به سرخیِ یاقوت ناب بود
گر قطره ای بخاک از آن خون چکیده بود
ارکانِ نُه فلک ، همه از بُن ، خراب بود
آن تیر سوخت جان حسین و دل رباب
بر خرمنِ وجود ، چو برقِ شهاب بود
یارب ! مباد مرد ، خجل گردد از عیال
دارم گمان ، امام ، خجل از رباب بود
وقتی رباب بوسه ز حلقومِ او گرفت
در عرش و فرش ، شورشِ یوم الحساب بود
بابا نماز خوانْد و سپردش به مهدِ گور
آن خاکِ تیره، بر رخِ اصغر، نقاب بود
خاکم به سر، شراره به دل، عقده در گلوست
کاین تلخْ قصّه، ثبت به چندین کتاب بود
برخی نوشتهاند: مزارش شکافتند [1]
شاهد بر این قضیّه، دو چشم رباب بود
نَبْوَد عجب اگر که بگویم: به راه شام
بر نی سرش به جلوه، چنان آفتاب بود
می خواست مادرش که در آغوش گیردش
افسوس! دستِ خستة او در طناب بود
زینب به گریه گفت: امان از دل رباب
هر چشم، چشمه سار و دلِ او کباب بود
گاهی به یاد اصغرِ شیرین لبش، به شور
کنج خرابه، ذکر شبش، ذکر خواب بود
هر کس گریست بهرِ علی، او دعاش کرد
دانم، دعای خسته دلان، مستجاب بود
باب الحوائج است علی اصغرِ حسین
یادش به شهرِ فیض، مرا فتحِ باب بود
شکر خدا که «ایزدی» از صدق و اعتقاد
مدحتسرای عترتِ ختمی مآب بود
[1] ریاض القدس – محمد قزوینی – ج 2 – ص 103 * شیخ سبزواری – جامع النورین – مجلس ۲۸
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
برای مشاهده سایر سرودههای حاج امیر ایزدی همدانی میتوانید با لمس لینک زیر وبلاگ شخصی ایشان را ببینید.
🆔http://amirizadihamedani.blogfa.com
یا با لمس لینک زیر به کانال ما بپیوندید:
🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14
التماس دعای فرج.
سلام
اطلاع رسانی جلسات
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
سخنران اول:
حاج شیخ مرتضی اعتمادیان
سخنران دوم:
حاج شیخ طحان آل یاسین
مداح:
حاج امیر ایزدی همدانی
مراسم سینه زنی:
کربلایی حسین عینی فرد
زمان:
پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۲
از اذان مغرب تا ۲۲:۳۰
مکان:
تهران
خیابان ولیعصر علیه السلام
امیریه بالاتر از مهدیه تهران چهارراه معزالسلطان
خیابان مدرس
انتهای کوچه مازندرانی
پلاک ۱۴
حسینیه آقای حاج سیدمحمد توکل (حفظه الله)