#تلنگرانه
ازخدآپرسیدم:
چرآفآسدهآخوشگلترن؟
چراآدمآۍالڪۍوسیگآرۍبآحآلترن؟
چرآاونآیۍڪهدیگرآنرومسخرهمیڪنن...
بیشترتودلمردممیرن؟
چرآاونآییکهخیآنتمیکنن،
تهمتمیزنن،غیبتمیکنن،
دروغمیگنموفقترن؟
چرآهمیشهبدآبهترن؟
پرسید:
#پیشمنیآمردم؟
دیگهچیزینگفتم
#بـدونتـعـارف!
♥️|@Amir_Hossein13|♥️
مـُنـتَظِرٰانِمـَــهـدٖۍ'عـج'(:
🔹#او_را ... (۵۷) بارون شدید و شدیدتر میشد هوا بہ سمت گرگ و میش میرفت ... دلم داشت میترڪید !
🔹 #او_را ... (۵۸)
هرچے ڪه بود
آرامش عجیبے داشت
با همہ ڪوچیڪیش ، دلنشین و دوست داشتنےبود ...
بازم سرم گیج رفت !
دستمو گرفتم بہ دیوار !
ساعت روے دیوارو نگاه ڪردم
حوالے ساعت نُہ بود .
رفتم سمت گوشہ اۍڪه پتو ها چیده شده بود
نشستم و تڪیہ دادم بہشون .
ڪلـافہ پاهامو دراز ڪردم و نفسمو دادم بیرون !
باید چیڪار میڪردم ؟
با این لباسا ڪجا میتونستم برم ؟؟
باید لباس میخریدم ...
امّا ...
با ڪدوم پوݪ !!؟؟
میتونستم امشب همہ چیو تموم ڪنم ...
امّا ...
براے اون....
راستے اون ڪیہ ؟؟
اصݪـا من چرا بہش اعتماد ڪردم ؟؟
اون چرا بہ من اعتماد ڪرد ؟؟
منو آورد تو خونش !
من حتےٰ اسمشم نمیدونستم !!
هرڪے بود انگار خیلے مہربون بود !
باݪـاخره اگر امشب ڪارے میڪردم
براے اون دردسر میشد !
یعنے اݪـان مامان و بابا چہ فڪرے درباره من میڪردن !!
سرمو آوردم باݪـا
یہ آیینہ ڪوچیڪ رو دیوار بود
رفتم سمتش
صورتمو نگاه ڪردم .
نخ هاۍ بخیہ نماۍ زشتے بہ صورت قشنگم داده بودن !
چشمام گود رفتہ بودن و زیرشون ڪبود شده بود .
سرم هنوز گیج میرفت
چشمام پر از اشڪ شد و تڪیہ دادم بہ دیوار
و فقط گریہ ڪردم ...
انقدر دلم پر بود ڪه نمیدونستم براے ڪدومشون گریہ ڪنم ...
همونجا ڪه ایستاده بودم نشستم
و سرمو گذاشتم رو زانوهام !
تو سَرم پر از فڪر و خیاݪ بود ...
پر از تنہایۍ
پر از بدبختۍ
پر از نامردۍ ...
نامردۍ!!
هہ !
یعنےاݪـان مرجان ڪجاست ؟!
مہمونے دیشب بہش خوش گذشتہ بود؟
نورۍڪه تو چشمم افتاد
باعث شد چشمامو باز ڪنم
صبح شده بود !!
حتےٰ نفہمیده بودم ڪے خوابم برده !!
اطرافمو نگاه ڪردم !
یاد اتفاقات دیروز افتادم .
شڪمم صدا داد
تازه فہمیدم از دیروز عصر چیزے نخوردم !
البتہ همچنان معدم میسوخت و مانع میلم بہ خوردن میشد
ساعت ھفت بود
بلند شدم ،
آبۍ بہ صورتم زدم و
رفتم سمت در ...
یدفعہ یاد اون افتادم
شمارش هنوز تو جیبم بود ...
باید حداقݪ یہ تشڪرے ازش میڪردم
رفتم سمت تلفن
امّا با فڪر این ڪه ممڪنه خواب باشہ ،
دوباره برگشتم سمت در .
یہ بار دیگہ ڪݪ خونہ رو از زیر نگاهم گذروندم و رفتم بیرون
حتےٰڪفش هم نداشتم !!
همون دمپایۍ آبۍ و زشت بیمارستان رو پوشیدم
دیگہ هیچے واسم مہم نیست !
در خونہ رو باز ڪردم
هنوز هوا سرد بود .
یہ نفس عمیق ڪشیدم و
خواستم برم بیرون ڪه ...
ماشینش رو بہ روۍ در پارڪ شده بود !
اولش مطمئن نبودم،
با شڪ و دودلے رفتم جلو
امّا با دیدن خودش ڪه توے ماشین خوابیده بود و از سرما جمع شده بود،
مطمئن شدم !
هاج و واج نگاهش ڪردم !
یعنے از ڪے اینجا بود ؟؟!!
با انگشتم تقہ اے بہ شیشہ زدم ڪه یدفعہ از خواب پرید و هول شیشہ رو داد پایین !
- سݪـام! بیدار شدین؟؟
- سݪـام !
بلہ !
شما از ڪے اینجایید؟؟
- مہم نیست
خوب خوابیدین؟
حالتون بہتره؟؟
- بلہ ولے انگار حاݪ شما اصݪـا خوب نیست !
رنگتون پریده !
فڪر ڪنم سرما خوردین !!
- نہ نہ !! چیزۍنیست !
خوبم !
- باشہ ...
فقط خواستم تشڪر ڪنم و بگم ڪه من دارم میرم !
- میرید؟؟
ڪجا؟؟
- مہم نیست !
ببخشید ڪه مزاحمتون شدم !
خداحافظ !!
چند قدم از ماشینش دور شده بودم ڪه صدام ڪرد.
- خانوم !!؟؟
♥️|@Amir_Hossein13|♥️
🔹#او_را ... (۵۹)
برگشتم سمتش .
نصف بدنشو از ماشین آورده بود بیرون و ڪامݪـاازقیافش معلوم بود یخ ڪرده !
خودمم داشتم میلرزیدم از سرما .
نگاهش ڪردم ...
بازم سرشو انداخت پایین
- آخہ با این لباسا ڪجا میخواید برید
بعدم شما ڪه جایۍ ...
بۍرمق نگاهش ڪردم
- مہم نیست ...!
یہ ڪاریش میڪنم!
- چرا مہمه !
یہ چند لحظہ بیاید تو ماشین لطفاً !
ڪارتون دارم !
یڪم این پا و اون پا ڪردم و نشستم تو ماشین .
دو سه دقیقہ اۍ بہ سڪوت گذشت .
بعد ماشینو روشن ڪرد و راه افتاد
نمیدونستم اݪـان ڪجاۍ تہرانم !
اصݪـاً این خیابونا برام آشنا نبود .
فڪرڪنم بار اولے بود ڪه میدیدمشون !
معلوم بود ڪه خلوت تر از وقت عادیشہ .
آخه دیگہ چیزے بہ عید نمونده بود !
یدفعہ مغزم سوت ڪشید !
فردا عید بود
غرق تو افڪار خودم بودم ڪه ماشین جلوۍ یہ مغازه ایستاد !
- چندلحظہ صبرڪنید ، زود میام !
بعد حدود سہ دقیقہ با دو تا ڪاسہ ی آش ڪه ازشون بخار بلند میشد برگشت !!
عطر آش ڪه تو ماشین پیچید دلم ضعف رفت ...
- دیشب بعد اینڪه رفتین تو یادم افتاد شام نخوردین!!
اما راستش نخواستم مزاحم بشم،
گفتم شاید خودتون چیزے از یخچاݪ بردارین و بخورین !
ولے فڪرنڪنم چیزے خورده باشین !
اینو بخورین ، باز میرم میخرم ...
ترسیدم زیاد بخرم سرد بشہ !
با نگاهم ازش تشڪر ڪردم و آشو ازش گرفتم .
واقعا تو این سرما میچسبید .
تو سڪوت ڪامݪ صبحانشو خورد و از ماشین پیاده شد
و با دو تا ڪاسہ ۍ دیگہ برگشت !
با تعجب نگاهش ڪردم
- من ڪه دیگہ میݪ ندارم !
دستتون درد نڪنہ ...
واقعا خوشمزه بود !
- یہ ڪاسہ ڪه چیزے نیست
آش خوبہ
بخورین یڪم جون بگیرین .
واقعاً هنوز سیر نشده بودم !
روا نبود بیشتر از این مقاومت ڪنم !!
ڪاسه ے بعدۍ رو هم ازش گرفتم و این بار با آرامش بیشترۍ ، خوردم .
بازم ماشینو روشن ڪرد و دور زد ، ولے سمت خونہ نرفت
باورم نمیشد ڪه یہ روز
اینقدر بیخیاݪ
سوار ماشین یہ غریبہ بشم !!
اصݪـاً چرا نمیذاشت برم ؟؟
چہ فڪرۍ تو سرش بود !؟
ڪجا داشت میرفت...؟
چرا بہش اعتماد ڪرده بودم؟
سرمو برگردوندم و صورتشو نگاه ڪردم
میخواستم یہ دلیݪ براۍ بۍاعتمادۍ
تو چہرش پیدا ڪنم !!
ولے هیچے نبود ...!
چہره ۍ جالبے داشت !
ڪامݪـا مردونہ و متشخص !
چشم و موهاۍ مشڪے
پوست سبزه
و ...
حدود دوسانت ریش و سبیݪ !!
با اینڪه از این مورد آخرے خیلے بدم میومد ، امّا واقعا بہ قیافش میومد !
ترڪیب چہرش دلنشین بود ...!
هینجورے ڪه به رو بہ روش رو نگاه میڪرد
قیافش یجورے شد !
تازه فہمیدم یڪے دو دقیقست زݪ زدم بہش !!!
خجالت زده سرمو برگردوندم و خیابونو نگاه ڪردم .
خورشید اومده بود تا خیسے بارونےڪه از دیشب ڪݪ شہرو شستہ بود ، خشڪ ڪنه .
همہ جا خلوت خلوت بود !
شایدم همہ دیشب مثـݪ بارون
مشغوݪ شستن و تمیز ڪردن بودن و اݪـان خواب بودن...
حتما مامان هم چندنفرے رو آورده بود تا خونہ رو تمیز ڪنن !
خونہ اۍ ڪه دیگہ من توش جایۍ نداشتم ...
یعنے عرشیا میدونست چہ بلـایۍ سر من آورده؟!
با صداۍ سرفہ های اون ، بہ خودم اومدم !!
- فڪرڪنم سرما خوردین ...!
- بہ قوݪ خودتون ، مہم نیست
- چرا بہ من دروغ گفتین؟؟
- دروغ !!!
چہ دروغے؟؟
- دیشب گفتین میرین پیش دوستاتون !
وگرنہ من قبول نمیڪردم برم خونتون ڪه خودتون بمونین بیرون و سرما بخورین!!
- از ڪجا میدونین نرفتم؟؟
- از گرفتگے صدا و شدت سرفہ هاتون مشخصہ ڪݪ دیشبو تو ماشین خوابیدین !!
- خب آره
ولے ...
دروغ نگفتم !
رفتم امّا نشد برم تو !
در حوزه بستہ بود و نگہبان هم گفت دیر وقتہ و ساعت ورود و خروج گذشتہ !
منم مجبور شدم برگردم !
- حوزه؟؟
حوزه ڪجاست ؟؟!!
- نمیدونین؟؟
- نہ . نمیدونم ...
شایدم اسمشو قبݪـا شنیدم ولےاݪـان یادم نمیاد ...!
لبخند زد و چیزے نگفت !
- خب میومدین خونہ !
منم یہ جایۍ میرفتم !
باݪـاخره خونہ ۍ شما بود !
چہرش جدۍ شد و صداشو صاف ڪرد !
- یعنے منِ مرد میومدم تو خونہ
و شما رو میفرستادم تو ڪوچہ خیابون؟؟
بعدم من بہ شما اطمینان دادم ڪه تو این خونہ ڪسے مزاحمتون نمیشہ
حتےٰ خودم !
نمیدونستم چے بگم
بازم چند دقیقہ اۍ تو سڪوت طے شد !
♥️|@Amir_Hossein13|♥️
🔹#او_را ... (۶۰)
احساس میڪردم داره بۍهدف رانندگے میڪنہ
انگار فقط میخواست وقت بگذرونہ !
یہ حس بدۍ بہم دست داد ...
فڪرڪردم دیگہ زیادۍ دارم مزاحمش میشم !!
- ممنون میشم نگہ دارید.
دیگہ باید رفع زحمت ڪنم !
- ممنون میشم ڪه فڪرنڪنید مزاحمید !!
با تعجب نگاهش ڪردم
- من از دیروز شما رو عݪـاف خودم ڪردم !
- اینطور نیست !
من دیروز داشتم میومدم پیش شما !
چشمام گرد شد !
- پیش من؟
- بلہ
- میشہ یڪم واضح حرف بزنید ، منم بفہمم چے بہ چیہ ؟!!
- خب ...
راستش ...
بنده تو اون بیمارستان ،
بہ ڪسانےڪه نیاز بہ مشاوره دارن ،
ڪمڪ میڪنم !
مثݪ ...
مثݪ ڪسایۍڪه اقدام بہ خودڪشے میڪنن !
با این حرفش بہ شدت عصبانے شدم
- نگہ دار
با تعجب نگاهم ڪرد
- چرا؟؟
- گفتم نگہ دار
من نیاز بہ مشاوره ندارم !
از همہ دڪترا و روانشناسا حالم بہم میخوره !
چون دقیقا همین خانواده اۍ ڪه ازشون فراریم ، یڪیشون دڪتره ، یڪیشون روانشناس !!
- ولے من نہ دڪترم و نہ روانشناس !
- چے؟؟ پس چجورۍ میخواستے بہ من مشاوره بدۍ ؟؟
نڪنہ روانپزشڪے ؟!
- خیر
- منو مسخره ڪردۍ ؟؟
پس چے؟ دامپزشڪے؟
سرشو برگردوند سمت خیابون ، معلوم بود ڪه داره میخنده و میخواد من خندشو نبینم !
- چیز خنده دارۍ گفتم؟؟
- نہ ...
اخہ دامپزشڪ ...!!
ببخشید معذرت میخوام ...
و تو یہ لحظہ ڪامݪـا جدۍ شد !
- هیچڪدوم اینایۍڪه گفتین نیستم !
من طلبہ ام !
- ها؟؟
چے؟؟؟؟؟
آخوند؟؟
از عصبانیت میخواستم بترڪم ...
- نگہ دار
بہت میگم نگہ دار
داشتم داد و بیداد میڪردم
و سعے داشت آرومم ڪنه !
وقتے دید دستمو بردم سمت در ،
سریع نگہ داشت
از ماشین پیاده شدم و دویدم اون سمت خیابون و تو ڪوچہ پس ڪوچہ ها خودمو گم ڪردم !
نمیخواستم حتےٰ بتونہ پیدام ڪنه !
من احمقو بگو ڪه سوار ماشینش شدم و دیشبو تو خونہ ۍ یہ آخوند گذروندم
از عصبانیت نفس نفس میزدم و میرفتم .
چہ خوب بود ڪه خیابونا خلوت بود ...!
وگرنہ با این لباس مزخرف ....
یہ لباس صورتے گشاد ڪه تا زیر زانوهام بود
با یہ شلوار گشاد تر از اون ڪه یہ خانواده میتونستن باهاش چادر بزنن و توش زندگے ڪنن !!
یہ دمپایۍ آبۍ بیریخت پݪـاستیڪے
با یہ روسرے سفید بدقواره
واۍ آخہ این چہ زندگے مزخرفے بود ڪه توش افتاده بودم
انتہاۍڪوچہ میخورد بہ یہ خیابون دیگہ
یہ ربعۍ مستقیم رفتم تا رسیدم بہ یہ پارڪ !
ڪلـافہ بودم
حتےٰ نمیدونستم اینجا ڪجاست !!
فقط از مدݪ محلش مشخص بود ڪه اصݪـاً نزدیڪ خونمون نیست !!
داغون داغون بودم ...
هنوزم هوا سرد بود
حتےٰ خورشید هم رنگ بہ روش نمونده بود و داشت خودشو پشت ابرها قایم میڪرد !
بارون نم نم شرو؏ بہ باریدن ڪرد ...
ببار ...
ببار ...
شاید دݪ تو هم مثل دݪ من پره !
شاید تو هم هیچڪسو ندارے ...!
ببار ...
منم باهات همدردۍمیڪنم ...
و اولین قطره ے اشڪ امروزم
رد گرمے روۍ صورتم انداخت ...!
ڪم ڪم داشتم از خلوتے پارڪ میترسیدم !
امروز باید چیڪار میڪردم !؟
تا شب ڪجا میگذروندم ...؟!
اونم تو این سرما ...
مگہ فردا شرو؏ فصݪ بہار نیست؟؟
پس این هوا چے میگہ تو این موقع ساݪ ؟؟
هنوزم فڪر خودڪشے تو سرم باݪـا و پایین میپرید ...
یاد اون شب افتادم ...
ڪاش مرده بودم ...
ولے من فرار ڪردم ڪه خودمو خݪـاص ڪنم ...
پس چرا داشتم دست دست میڪردم ؟!
اون موجود سیاه
مثݪ یہ ڪابوس
هنوز جلو چشمام بود
اون ڪے بود؟؟
چے بود؟؟
شاید تنہا دلیݪ دست دست ڪردنم همین بود .
خمیازه ڪشیدم !
خوابم میومد ...
اصݪـاً چرا صبح اینقدر زود بلند شدم؟؟
بلند شدم تا ببینم جاۍ امنے پیدا میڪنم یڪم بخوابم !
یہ اتاق ڪوچیڪ تو پارڪ بود.
رفتم جلو
سر درش نوشتہ بود "نمازخانہ"
رفتم تو
هیچڪس نبود !
گرمتر از بیرون بود.
رفتم پشت پرده
اونجایۍڪه نوشتہ بود قسمت خواهران
دراز ڪشیدم
و چشمامو بستم ...
خواب ، خیلے سریع منو با خودش برد !
♥️|@Amir_Hossein13|♥️
آقابازشبجمعهشد
نوکرروسیاهتاومد
میشهاینبارمنگامکنی..
مـُنـتَظِرٰانِمـَــهـدٖۍ'عـج'(:
آقابازشبجمعهشد نوکرروسیاهتاومد میشهاینبارمنگامکنی..
اومدمدرخونهت..میشهردمنکنی :)؟
مادرمون؛حواسشبهتکتک
حسینحسینهاییکهمیگیهستا :)💔
نَذرڪردَمڪہاگرڪرببلـٰآقسمتشُد
اربعینجـآۍرقیہبہزیـٰآرٺبِروم:))💔'!
آقاچندوقتدیگهمحرمته((:
شعبان رفت ماھ رمضون رفت…
منهنوزهمونروسیاهیامڪهبودم((:💔
مـُنـتَظِرٰانِمـَــهـدٖۍ'عـج'(:
آقاچندوقتدیگهمحرمته((: شعبان رفت ماھ رمضون رفت… منهنوزهمونروسیاهیامڪهبودم((:💔
پسرفاطمه
مہموننمیخوای؟!(:
آقامنایستادهم...سرجمع
یهڪاشیبیشتراِشغالنمیڪنهتوحرمت((:💔
مـُنـتَظِرٰانِمـَــهـدٖۍ'عـج'(:
پسرفاطمه مہموننمیخوای؟!(: آقامنایستادهم...سرجمع یهڪاشیبیشتراِشغالنمیڪنهتوحرمت((:💔
آقانکنهدیربجنبم..
نکنهیهوقتلیستزائراروببندیوبگیجاموندیبازم((:
آقاجانحلالمڪن
دعوتمکن
قولمیدمپشیمونتنڪنم
فقطیهبار...