eitaa logo
کانال امیررضا رشیدی
221 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
2.4هزار ویدیو
3 فایل
به نام خدا * به یاد خدا * و برای خدا اشعار و نوشته ها #امیررضا_رشیدی #افتخارات #مرور_خاطرات #کلیپ_های_صوتی_و_تصویری #اطلاع_رسانی_برنامه_ها #دوربین_نامحسوس ارتباط: https://eitaa.com/ArR1387
مشاهده در ایتا
دانلود
بازهم حرف فراق است، جدایی سخت است شب آخر شده، ای کاش بیایی، سخت است بند اگر بند تو و گردن اگر گردن من آری آری که از این بند، رهایی سخت است من دو ماه است که سینه زده‌ام، در زده‌ام وای اگر در به روی من نگشایی سخت است پدر سینه زنان! بی تو یتیمیم همه اینکه باشی و ندانیم کجایی، سخت است به همین تاول جامانده ز مشایه قسم گر ز دست تو نگیریم دوایی، سخت است * * * سخت دلتنگ هوای حرم سلطانم دوری نوکر از ایوان طلایی سخت است تو بگو جان جوادش نظری اندازد هر کجا جز در این خانه گدایی، سخت است ✍
همیشه قبل هر حرفی برایت شعر می‌خوانم قبولم کن من آداب زیارت را نمی‌دانم نمی‌دانم چرا این‌قدر با من مهربانی تو نمی‌دانم کنارت میزبانم یا که مهمانم نگاهم روبه‌روی تو بلاتکلیف می‌ماند که از لبخند لبریزم، که از گریه فراوانم به دریا می‌زنم، دریا ضریح توست غرقم کن در این امواج پرشوری که من یک قطره از آنم سکوت هرچه آیینه، نمازم را طمأنینه بریز آرامشی دیرینه در سینه، پریشانم تماشا می‌شوی آیه به آیه در قنوت من تویی شرط و شروط من اگر گاهی مسلمانم اگر سلطان تویی دیگر اِبایی نیست می‌گویم: که من یک شاعر درباری‌ام، مداح سلطانم ✍
دامن آلوده و بار گناه آورده‌ام گر چه آهی در بساطم نیست، آه آورده‌ام هر که بودم، هر که هستم، با کسی مربوط نیست بر امام مهربان خود پناه آورده‌ام هر که آرد تحفه‌ای در محضر مولای خود من دو دست خالی و کوه گناه آورده‌ام بر کبوترهای صحنت هدیه‌ی ناقابلی‌ست گندم اشکی که در این بارگاه آورده‌ام ناله‌ام در سینه، اشکم در بصر، سوزم به دل نامه‌ای چون دودِ آه خود، سیاه آورده‌ام ذرّه بودم، زائر شمس الشّموسم کرده‌اند قطره‌ای بودم به این دریا پناه آورده‌ام گر چه هستم قطره‌ای ناچیز، یک دریای اشک، هدیه بر مولای خود روحی فداه آورده‌ام هر فقیری هست دستِ خالی‌اش سرمایه‌اش من فقیرم، دست خالی را گواه آورده‌ام «میثما» مولا اگر پُرسد چه آوردی بگو سر به خاک زائرت از گردِ راه آورده‌ام ✍ ملک الشعرای زمان ، استاد حاج غلامرضا سازگار
🔹تجلیل از برخی مفاخر آیینی مشهد🔹 سلام! اهل خراسان! بهشت مال شماست جهان، فدايي خورشيد بي مثال شماست و روشنايي افلاك از هلال شماست خوشا به حال شما! چون كه حال، حال شماست مجاوران دلآگاه! التماس دعا رسيده ام به قدمگاه، التماس دعا به محض اين كه رسيدم، دلم به شور افتاد گذار تشنه به پيمانه‌اي طهور افتاد نگاه غرق گناهم به كوه نور افتاد و چشم «خواجه» گمانم به اين سطور افتاد به خاكبوسي‌ات اي شاه! آمدم رحمي «فقير و خسته به درگاه آمدم رحمي» براي حضرت سلطان و لطف دربارش، كسي كه شعر بگويد، خدا نگهدارش! «سراج» ماست به عالم، عيون اخبارش فداي مرثيه خوانان ماه رخسارش ! فرشتگان غزلخوان در اين مكان جمعند «حضور مجلس انس است و شاعران جمعند» به يمن شعر «مؤيّد»، غزل، مؤيَّد شد به لطف حضرت سلطان، «شفق» زبانزد شد شُكوه شعر «شكوهي» از آن سرآمد شد كه «رستگار» شد و بيقرار مشهد شد جهان و هر چه در آن است از امام رضاست و نام ديگر «هاشم»، همان «غلامرضا»ست غبار غربت و ماتم كه هست بر تن دوست كشانْد اهل جهان را به سمت مدفن دوست شبي كه سر بگذاريم روي دامن دوست «توان واژه كجا و مديح گفتن دوست؟» به عزّت و شرف «لا اله الّا الله»! گذشت «خسرو» شيرين سخن از اين درگاه گذشتم از در و ديدم چقدر زائر داشت امام، گوشه‌ی چشمي به شعر «فاخر» داشت در اين حريم كسي كه دلي مسافر داشت چه خوب، شعر «نگارنده» را به خاطر داشت: «به ملّتي كه مرامش بُوَد مرام حسين من احترام گزارم به احترام حسين» در اين فضاي بهشتي، نشاني از غم نيست شبيه اين حرم جانفزا به عالم نيست چگونه از تو بخواند كسي كه «محرم» نيست؟ شميم روضه‌ی «قانع» در اين هوا كم نيست به شوق آتش عشقي كه جان «آذر» داشت هميشه صحن، هوايي پُر از كبوتر داشت چگونه می‌شود از اصل ماجرا ننوشت؟ رهين لطف رضا بود و از رضا ننوشت غريب بود و از آن يار آشنا ننوشت كسي شبيه «رسا» مدح را رسا ننوشت به آستان رفيعش دخيل بايد بست به ياد «شاهد» دلخون «آستانه پرست» فداي قامت «سروي» كه محو قامت اوست! وجود پاك «ترابي»، تراب «تربت» اوست ضمير سبز «زرافشان»، پُر از محبّت اوست وفاي هر چه «وفايي» به يُمن طلعت اوست بگو به اهل خراسان كه سخت «بندار»ند به سمت قبله ي هشتم نماز بگزارند رضا به هر كه نظر كرد، شور و حال گرفت «كمالپور» از اين آستان، كمال گرفت درخت طبع «بقا»، رنگ اعتدال گرفت و «قهرمان» غزل‌ها از او مدال گرفت هميشه سير غزل‌هايشان صعودي بود وجود «قدسيِ» «جودي»، عجب وجودي بود خوشا دمي كه به يعقوب، پيرهن برسد! غريب باشي و پيغامي از وطن برسد نسيم از دم «فرّخ» به انجمن برسد غزل به دست كريم اباالحسن برسد لب صبور «صبوري» چقدر صامت بود! و پاي ثابت روضه، هميشه «ثابت» بود شبي كه صحبت انگور هست و پيمانه دوباره بر سرم آوار مي‌شود خانه اماممان كه غريب است، پس غريبانه بيا ز داغ بسوزيم مثل «پروانه» به ياد باب جوادش پُر از «بهار» شويم خدا كند كه از اين باب، «رستگار» شويم! من از قم آمده‌ام، آشيانه‌ام آن‌جاست مقيم ساحل عشقم، كرانه‌ام آن‌جاست رها در اين حرمم، آب و دانه‌ام آن‌جاست دلم هوايي اين‌جا و خانه‌ام آن‌جاست بگو كجا بروم جز حريم حضرت يار كه شعر، كار من است و رضاست «صاحبكار» ✍ احمد علوی
خورشید سر زد از سحرت أیها الرئوف از سمت چشم‌های ترت أیها الرئوف تو ابر رحمتی که به هر گوشه سر زدی باران گرفت دور و برت أیها الرئوف جاری‌ست چشمه چشمه قدم‌گاه تو هنوز جنت شده‌ست رهگذرت أیها الرئوف تو آفتاب رأفتی و کوچه‌کوچه شهر در سایه‌سار بال و پرت أیها الرئوف با این همه، غریبِ غریبان عالمی داغی نشسته بر جگرت أیها الرئوف از کوچه‌های غربت شهر آمدی ولی داری عبا به‌روی سرت أیها الرئوف شکر خدا جواد تو آمد ولی هنوز بارانی است چشم ترت أیها الرئوف یک عمر خواندی از غم آقای تشنه‌لب با اشک‌های شعله‌ورت أیها الرئوف در قتلگاه، لحظهٔ آخر چه می‌کشید؟ جد ز تو غریب‌ترت أیها الغریب!