#حضرت_زینب_س_اربعین
اگرچه پایِ فراقِ تو پیرتر گشتم
مرا ببخش عزیزم که زنده برگشتم
شبیه شعلهیِ شمعی اسیر سوسویم
رسیدهام سرِ خاکت؛ ولی به زانویم
بیا که هر دو بگِرییم جایِ یکدیگر
برای روضهیمان در عزای یکدیگر
من از گلوی تو نالم...؛ تو هم زِ چشم ترم
من از جبین تو گِریم...؛ تو هم به زخم سرم
من از اصابت آن سنگهای بی احساس
و از نگاه یتیمت به نیزهیِ عباس
بر آن صدایِ ضعیفت بر این نفَس زدنم
برای چاکِ لبانت به جای جایِ تنم
من از شکستن آن اَبروی جدا از هم
تو از جسارتِ آن دستهای نامحرم
به زخمِ کاری نیزه که بازیات میداد
به نقشهای کبودی که بر تنم اُفتاد
چهل شب است که با کودکان نخوابیدم
چهل شب است که از خیزران نخوابیدم
چهل شب است نه انگار چهارصد سال است...
...هنوز پیکرِ تو در میانِ گودال است
هنوز گِردِ تنت ازدحام میبینم
به سمتِ خیمه نگاهِ حرام میبینم
هر آن چه بود کشیده زِ پیکرت بُردند
مرا ببخش که دیر آمدم سرت بُردند
مرا ببخش نبودم سرِ تو غارت شد
کنارِ مادرم انگشتر تو غارت شد
✍ #حسن_لطفی
#حضرت_زینب_س_اربعین
باور نمیکنم که رسیدم کنارِ تو
باور نمیکنم من و خاکِ دیارِ تو
یک اربعین گذشته و من پیرتر شدم
یک اربعین گذشت و شدم همجوار تو
یک اربعین اسیرِ بلایَم، اسیرِ عشق
یک اربعین دچارِ فراقم، دچار تو
یک اربعین دویدهام و زخم دیدهام
دنبالِ نالههای یتیمانِ زارِ تو
یک اربعین به گریهی من خنده کردهاند
لبهای قاتلانِ تو و نیزه دارِ تو
مثلِ رُباب، مثلِ همه تارتر شده
چشمان خستهی منِ چشم انتظارِ تو
روز تولدم که زدم خنده بر لبت
باور نداشتم که شوم سوگوار تو
با تیغ و تیر و دشنه تو را بوریا کنند
با سنگ و تازیانه مرا داغدارِ تو
یادم نمیرود به لبت آب آب بود
یادم نمیرود بدنِ نیزه زار تو
مانده صدای حرمله در گوشِ من هنوز
وقتی که نیزه زد به سرِ شیرخوار تو
حالا سرت کجاست که بالای سر روم؟
گریَم برایِ زخمِ تنِ بی شمار تو
من نذر کردهام که بخوانم در علقمه
صد فاتحه برای یَلِ تکسوار تو
یک مُشت خاک رویِ تو و من دعا کنان
شاید شوم نشانِ تو – سنگ مزار تو
✍ #حسن_لطفی
#امام_حسن_عسکری_ع_شهادت
هشت روز است که با درد مدارا دارد
کوهِ صبری که در این بسترِ غم، جا دارد
هشت روز است که از زهر به خود میپیچد
هشت روز است که از مرگ تمنا دارد
هشت روز است که جان کندنِ او را دیده
همسری که به کنارش غم عُظمی دارد
ذره ذره نفسش سوخت، تنش آب شده
هشت روز است که اینگونه تقلا دارد
هشت تَن کشتهی زهرند از اجدادش لیک...
زهر این دفعه چرا شکلِ معما دارد؟!
سرِ او روی زمین مانده در این مدت؟ نه!
پسری هست به دامن سرِ بابا دارد
* *
خانهاش کرببلا حجرهی او گودال است
هشت روز است به لب وای حسینا دارد
هشت روز است که در خلوت خود میخواند:
چقَدَر گودی گودال مگر جا دارد؟!
روضه میخوانْد: چرا آنهمه طولش دادند
یک نفر تشنه مگر آنهمه بلوا دارد
وقت دارند سه ساعت سرِ فرصت بزنند
شمر آنجاست ولی با همه دعوا دارد
آه از آن سینه که سنگینیِ پا را حس کرد
وای از آن تیغ که بد کینه از آقا دارد
شمر مشغولِ حسین است، گَهی هم میزد،
خواهری را که به سر، چادرِ زهرا دارد...
✍ #حسن_لطفی
*حضرت امام حسن عسکری (علیهالسلام) در روز اول ماه ربیع مسموم و در هشتم ماه ربیع مظلومانه به شهادت رسیدند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#طوفان_الاقصی
#مرگ_بر_اسرائیل
آنچه که داریم ما، یک دل طوفانی است
آنچه که مانده کنون، راهِ سلیمانی است
گفت: به صهیون بگو لحظهی پایانی است
وقتِ تماشای ما، وقت پشیمانی است
بر روی نامِ شما، زود قلم میکشیم
✍ #حسن_لطفی
#امام_حسین_ع_مناجات
بگیر بالِ مرا باز در هوای خودت
مرا بِبر به کنارت؛ به کربلایِ خودت
من آشنایِ توأم؛ خانهزادِ مادرتان
نصیبِ دربهدرت کن شبی دعایِ خودت
نفَس بزن که مذابم کنی در این شبها
نفَس بده که بسوزم فقط برایِ خودت
دلم کتیبهیِ اشعار محتشم شده است
بزن به سینهام آتش، به روضههایِ خودت
ببین که نذرِ درِ زینبیهات شدهام
بکِش به دیدهام از گرد و خاک پایِ خودت
از آن زمان که مرا نوکرت خدا خوانده
نشسته بر جگرم داغِ بوریای خودت
وصیتم شده آقا! مرا کفن نکنند
مگر به پیرهن مشکی عزای خودت
✍ #حسن_لطفی
بسم الله الرحمن الرحیم
#ولادت_حضرت_علی_علیهالسلام
در ازل تا کتابِ حق وا شد
رازهای نَهُفته اِفشا شد
در ازل پیشتر زِ لوح و قلم
حُکمِ روز الست انشا شد
کسی آمد که در سرا پایَش
جلوههایِ خدا هُویدا شد
کسی آمد که با ولایتِ او
مرزِ دین ، مرزِ کُفر پیدا شد
خندهای کرد و شد بهشتِ بَرین
مُشتِ خاکی گرفت و دنیا شد
شَه پَری داد و جبرئیلی شد
نَفَسی زد کَسی مسیحا شد
سرِ راهَش نشت دل شدهای
دامنش را گرفت و موسیٰ شد
اَلغَرَض در میانِ آن محشر
بزمِ دلدادگی مُحَیا شد
-
ما در آن دَم سَیَنجَلی گفتیم
صد و ده بار یاعلی گفتیم
ای بزرگِ شگفت نا پیدا
ای غرورِ سه تیغِ بی همتا
آفتابِ عشیرهیِ مجنون
قبلهگاهِ قبیلهیِ لیلا
پادشاهِ حجاز و نان بر دوش
زخمیِ بارِ کیسهی خُرما
ما کجا و کرامتِ خورشید
تو کجا ، کوچههای این دنیا
تُندتَر میزند به نامِ شما
تپشِ قلبِ حضرتِ زهرا
نامِ تو فتحِ بابِ پیغمبر
در هوالیِ لیلَةُ الاَسرا
نام تو میشود رَجَز وقتی...
تیغِ عباس میکند غوغا
نامِ تو نیل میشکافد باز
نامِ تو زَهره میدَرَد هرجا
مادرم گفت جایِ لالایی
تا که خیزم به نامِ تو بر پا
-
ذِکری از والیُ الوَلی گُفتم
راه اُفتادم و علی گفتم
خواست حق آنچه میدَمَد گردد
چهرهات جلوهیِ اَحَد گردد
خواست حق تا که در ظهور آیی
که خدا با تو مُستَنَد گردد
خواست حق تا که طاقِ اَبرویَت
قبلهیِ جان اِلَلْاَبَد گردد
یادِ تو ذکرِ موج دریاهاست
لحظههایی که جذر و مَد گردد
ردِ پایِ تو را نمییابیم
عرش حتی اگر رَصَد گردد
مرتضیٰ مرتضاست در همه حال
گر جهان جمله عَبدُوَد گردد
-
حق اگر از تو گفت و گو کرده
هرچه در چَنته داشت رو کرده
عشق با تو شُکوهِ دیگر داشت
عطرِ صد چشمهی معطر داشت
میهمان زمین شدی چندی
که دلت آرزویِ کوثر داشت
با تو نیمی زِ خویش را میدید
چشم بر تو اگر پیمبر داشت
باز هم میدَرید قلبش را
کعبه صدها هزار اگر دَر داشت
کعبه جایِ خودش که در قَدَمَت
سینهیِ آسمان تَرَک برداشت
هرچه بُت بود در دلش آن شب
سجده بر خاکِ پایِ حیدر داشت
دل به زلفِ تو بست اگر دل بود
سر به راه تو داد اگر سر داشت
آمدی تا خدا نشان بدهد
در پَسِ پرده حرفِ آخر داشت
-
آمدی تا غُرورِمان بدهی
جای حق خویش را نشان بدهی
گَرد و خاکی میان میدان است
رَزمگاهی دوباره حیران است
اَبروانی کمی گره خورده
لحظهها لحظههای طوفان است
ماندن اینجا چقدر نا ممکن
مُردن اما چقدر آسان است
لشکری را به خویش پیچانده
ذوالفقاری که گرمِ جولان است
حولِ روزِ قیامت آمده است
یا که شیرِ خدا رَجَز خوان است
دستمالِ نبردِ خود را بست
یعنی این کوه گرمِ طُغیان است
پهلوان پَروَری که میبینی
از نژادِ خدایِ سُبحان است
-
این که پیچیده لافتا باشد
بانگِ تکبیر از خدا باشد
ما که هستیم ؟ رَدّی از پایَت
چشمهایی پُر از تمنایت
ما که هستیم ؟ دستهای تُهی
بر سرِ کوچهیِ تماشایت
هم نشینِ غریبِ نخلستان
سرِ چاهی اَنیسِ غمهایت
مُستَحَقیم کاسهیِ شیری
لقمهای از تنورِ زهرایَت
نذرِ نعلینِ وصلهدارِ تو و
پینههایِ دو دستِ تنهایت
نظری با تو آشنا گردیم
باز شیدای کربلا گردیم
✍#حسن_لطفی