سبک بالان خرامیدند و رفتند
مرا بیچاره نامیدند و رفتند😔
سواران لحظه ای تمکین نکردند
ترحم بر من مسکین نکردند😔
سواران از سر نعشم گذشتند
فغان ها کردم، اما برنگشتند😔
اسیر و زخمی و بی دست و پا من
رفیقان، این چه سودا بود با من؟😔
رفیقان، رسم هم دردی کجا رفت؟
جوان مردان، جوان مردی کجا رفت؟😔
مرا این پشت، مگذارید بی پاک
گناهم چیست، پایم بود در خاک😔
اگر دیر آمدم مجروح بودم
اسیر قبض و بست روح بودم😔
در باغ شهادت را نبندید
به ما بیچارگان زان سو نخندید😔
رفیقانم دعا کردند و رفتند
مرا زخمی رها کردند و رفتند😔
رها کردند در زندان بمانم
دعا کردند سرگردان بمانم😔
شهادت نردبان آسمان بود
شهادت آسمان را نردبان بود😔
چرا برداشتند این نردبان را؟
چرا بستند راه آسمان را؟😔
مرا پایی به دست نردبان بود
مرا دستی به بام آسمان بود😔
🌺 تو بالا رفته ای من در زمینم
برادر، روسیاهم، شرمگینم😔
مرا اسب سپیدی بود روزی
شهادت را امیدی بود روزی😔
در این اطراف، دوش ای دل تو بودی!
نگهبان دیشب، ای غافل تو بودی!😔
بگو اسب سپیدم را که دزدید
امیدم را، امیدم راکه دزدید😔
مرا اسب چموشی بود روزی
شهادت می فروشی بود روزی😔
شبی چون باد بر یالش خزیدم
به سوی خانه ی ساقی دویدم😔
چهل شب راه را بی وقفه راندم
چهل تسبیح ساقی نامه خواندم😔
ببین ای دل، چقدر این قصر زیباست
گمانم خانه ی ساقی همین جاست😔
#شهادت_مردان_مرد_تبریک_و_تسلیت_باد