روزی که همسرم قرار بود از سپاه پاسداران همدان به جبهه
اعزام شود مدیر مدرسه بودم؛ آن روز مرخصی رد کردم تا
همسرم را بدرقه کنم. همانطور که می دانید عملیات کربلای 5
در دی ماه صورت گرفت. البته ما آنموقع نمی دانستیم قرار
است ایران عملیات کند. شب قبلش با هم حرف زده بودیم، او
گفته بود نباید در این مسیر پایم بلرزد. برای همین قرار گذاشته
بودیم فردای آن روز من به بدرقه ایشان نروم. او از این
می ترسید که عشق به فرزند و زندگی با همسر جوانش
سبب شود در از مسیری که انتخاب کرده فاصله بگیرد.
اوایل دی ماه بود و هوا خیلی هم سرد؛ خودم را همراه با فرزند
خردسالم به میدان پاسداران رساندم؛ همانطور که همسرم با
گردان سپاه بیرون می آمد و برای اعزام رژه می رفتند من کنار
ایشان ایستادم و گفتم محمدرضا را آوردم که شما ببینی. (اشک در چشمانش جمع می شود) او به ما نگاهی نکرد و گفت
قرارمان این نبود که امروز بیایی؛ ما داریم با خدا معامله
می کنیم. من گفتم پس من را به که می سپاری؟ گفت من شما
را به همان خدا می سپارم.
🌱 خاطره ای از همسر #شهیدصلاح_پورمیدانی
#خاطرات_شهدا
#شهدا_شرمنده_ایم
🇮🇷#اتحادیه_عماریون
🔺#همدلی
🔻#انقلابی_گری
@Ammar_noghtezan
🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃