گودی زیر چشمام: نمیدونم دیگه چقدر باید عمیق بشم تا بخوابی
سرم: من تمام مدت روز خودمو به در و دیوار میزنم، یذره بهم توجه کن
دستام: نمیبینی از شدت خستگی داریم میلرزیم؟
مغزم: واقعا تا کی باید برات توهم بسازم تا بفهمی باید بخوابی
روحم: هی نکنه بخوابی که از زندگیت عقب بمونی، بیخیال اونا بذار برای بار دهم این سریالو ببینیم و بعد 150 مرتبه پشت سر هم اون آهنگ رو گوش بدیم، اگر وقت اضافه آوردیم برای بار پنجم فلان کتابو میخونیم
احساس خستگی میکنی؟ اوکی میتونی قهوه بخوری یا آشپزی کنی، بهت حق انتخاب میدم
1.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
غم نمیخورد ایام و جای رنجش نیست...
هزار شکر که بی غم نمیگذارندم!
آنانساف..!
غم نمیخورد ایام و جای رنجش نیست... هزار شکر که بی غم نمیگذارندم!
ولی، فکر کن "همایون جان شجریان" کنارِ "استاد ابتهاج"
وای...
نباید دقیقا الان که روزهام دلم سالادی رو بخواد که پنج سال پیش توی مهمونی خونه عموم خوردم
آنانساف..!
نباید دقیقا الان که روزهام دلم سالادی رو بخواد که پنج سال پیش توی مهمونی خونه عموم خوردم
مشکل اینکه من حتی طعمشو یادم نمیاد، فقط میدونم خوشمزه بود
زندگی... مثل ترن سواریه، باحاله، هیجان انگیزه... اما در هر صورت تو میخوای ازش پیاده شی
واقعا فکر کردی اگه برام پیتزا بخری همه دلخوریم رفع میشه؟
منو همچین آدمی فرض کردی؟
معلومه که همین طوره.
اگر یک درصد از علاقه ای که مامانم به پرنده ها داره رو به گربه ها داشت، زندگیم هزار بار قشنگ تر بود