eitaa logo
اَنارستــــــون
26.6هزار دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
205 ویدیو
2 فایل
[خدا مرا برای تو انــــــار آفریده است🌱] شروط _ تبادلات 👈 @shorutAnarestun تبلیغات 👈 @TarefeAnarestun
مشاهده در ایتا
دانلود
زبان عشق را نمی‌دانم ولی... هوا سرد است، مواظب باش! 🖇💌
از کدامین شمال می‌آید عطر نارنج روی پیرهنت...؟ 🖇💌
شباهت دارد عشق ما، به احوالات این دوران تویی یک عالمه تحریم بی پایان، منم ایران...☹️ 🖇💌
یاٰ ذَالجَلاٰلِ وَ الْاِکْراٰم🌿
اَلْخِیْرُ فیٖ ماٰ وَقَعَ روز شد، خیر است... 🖇💌
دکترم گفته که باید هر صبح، ناشتا شعر و غزل گوش کنم یا اگر شعر دم دست نبود، جامی از عشق تو را نوش کنم...😋 🖇💌
ما را ز خاک پای علی آفریده‌اند پس با همین حساب علی بوتراب شد... 🖇💌
من... این صحنه را از بچگی دوست داشته‌ام: زنی که در پاییز برای مردی در زمستان شال گردن می‌بافد... 🖇💌
نشستم بر سرِ کوچه، ببین عمقِ تخیل را که شاید لحظه‌ای شخصی شبیهِ تو از آن رد شد... 🖇💌
من جمله‌ی دوستت دارم رو زیاد نمیگم به جاش برات آهنگ میفرستم، پیامتو زود سین میکنم، بهت توجه میکنم، میخندونمت، و وقتی میبینمت برات لبخند میزنم... : ) 🖇💌
یاٰ قاٰضِیَ الحاٰجاٰت🌿
اَلْخِیْرُ فیٖ ماٰ وَقَعَ روز شد، خیر است... 🖇💌
چشمه‌ی جوشان ایمان منی بی‌شک، ببین بنده‌ی کویت شدن اقرارِ من، صبحت بخیر... 🖇💌
با حَسن زنده و با عشق حَسن خواهم مُرد حُسنِ مَطْلَع حَسن و حُسنِ ختامم حَسن است... 🖇💌
دیگر ز کریمی خدا هیچ نخواهیم! معشوق سرش را به سر شانه ما زد😃 🖇💌
می‌‌زدم گل به خودی در فوتبال عشق تو وقت‌هایی که به قصد دلبری خنداندمت😁 🖇💌
سوم ابتدایی هفته‌های شیفت عصر، مریم دختر معلمم که هم سن من بود گاهی می‌آمد سرکلاس نیمکت اول می‌نشست و نقاشی می‌کشید. نقاشی یک ماشین مشکی با یک خانه‌ی بزرگ. نیمکت جلو را هیچکس دوست نداشت، معلمم اعتقاد داشت سرنوشت هر آدم از چیزهای کوچکی مثل دستخط پیداست! اگر کسی تکلیفش را بد خط می‌نوشت به نیمکتِ جلو کنارِ سعید تپل تبعید می‌شد تا از روی دستِ تپل مشق بنویسد. سعید از آن بچه درسخوان‌های خنگِ چندش‌آور بود که فقط دستخطش خوب بود و آرزو داشت دکتر شود. یکبار تبعید شدم کنارش، مریم هم بود! تازه آن روز عسلیِ چشم‌های مریم که انگار توی چشم‌هایش خورشید میرقصید را دیدم و از آن روز به بعد، من بد خط شدم و برای همیشه به هوای مریم کنار سعید تپل می‌نشستم. خانه‌ی مریم دو کوچه بالاتر از خانه‌ی پدری ما بود از آن سال من شدم کاپیتان تیم بچه‌های دو کوچه بالاتر و همیشه با بچه‌های محل خودمان دعوا داشتم ولی هرازگاهی وسط بازی کردن چشم‌های روشن مریم را دیدن می‌ارزید به همه‌ی زد و خوردها. گذشت تا سوم دبیرستان فکر کردم که باید به مریم بگویم معتاد چشم‌هایش هستم. تمام حرف‌های آن چند سال را نوشتم، نوشته بودم که چشم‌هایت را چقدر دوست دارم و از آینده گفته بودم که تصمیم دارم بساز و بفروش شوم، ماشین شاسی بلند مشکی بخرم، خانه‌ای توی همین محل بسازم و تو را بغل دستم بنشانم که برایم تا آخر عمر خانومی کنی. همه‌ی این‌ها را نوشتم و دادم سعید تپل که حالا دوست صمیمی‌ام بود انصافا سعید با همه‌ی خصوصیات مزخرفش، خوش خط بود. کدپستی خانه سعید را هم ته نامه نوشتیم و در نامه خواستم که جواب نامه را برایم بفرستد. با بدبختی زیاد روز آخرِ امتحانات نهایی آن سال، نامه را با صد واسطه با کمک سعید بدست مریم رساندیم. آن تابستان تمام مدت پیش سعید بودم اما هیچوقت خبری از جواب نامه نشد. همان سال از آن شهر رفتیم و تمام این دوازده سال از عسلی چشم‌های زن‌ها می‌ترسیدم اما چشم‌های مریم را فراموش نکردم. دیروز بعد از دوازه سال برگشتم که با فروش خانه پدری، مطب را دست و پا کنم. اتفاقا بعد از سال‌ها سعید را دیدم که مشتری خانه بود می‌گفت می‌خواهد بکوبد و نزدیک محله خانواده همسرش چند واحدی بسازد. وقتی که سند را به نام سعید زدم دخترش از ماشین شاسی بلند مشکی پیاده شد. سعید دختر زیبایی داشت، انگار خورشید در چشم‌های عسلی‌اش می‌رقصید. یادم باشد کلاس خوشنویسی ثبت نام کنم. 🖇💌
یاٰ اَرْحَمَ الرّاٰحِمیٖن🌿
اَلْخِیْرُ فیٖ ماٰ وَقَعَ روز شد، خیر است... 🖇💌
هوايت ميزند بر سَر دلم ديوانه می‌گردد... 🖇💌
اَنارستــــــون
مفروقِ دو دیده‌ای و مقرونِ دلی... لطفاً به خودت بگیر : ) 🖇💌
‏هر آدمی باید یکی رو داشته باشه که وقتی به خنده‌اش فکر میکنه حال دلش آروم بگیره... لطفاً به خودت بگیر : ) 🖇💌
هدایت شده از غزلستان
ڱاهی دِلم می‌گیرَد از اَحوال‌پُرسی‌ها «خوبَم ، خُداراشُکر» گفتَن‌های اجبـاری! @gilaasss
یه سریام هستن که جای خالیشون با ۷ میلیارد آدم روی زمین هم جبران نمیشه... 🖇💌
تنها تو که باشی کنار من دلم قرص است اصلا تمام قرص‌ها جز تو ضرر دارند...🤤 🖇💌
‏صحبتا تموم میشن ‏چتا پاک میشن ‏ولی عادت چک کردن پروفایلش هیچوقت از سرمون نمیره... 🖇💌